یا اباصالح المهدی

یا اباصالح المهدی

یا صاحب الزمان(عج)
من اگر اشک به دادم نرسد میشکنم
اگر از یاد تو یادی نکنم میشکنم
بر لب کلبه ی محصور وجود,من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از یاد تو یادی نکنم,میشکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم
تک و تنها,میشکنم به خدا میشکنم
×××××××××××××××××
شنیدم قصد برگشت از سفر داری،خدا را شکر
شنیدم خواهی از رخ پرده برداری،خدا را شکر
همیشه در فراقت اشک ریزم ،یوسف زهرا
از اینکه نوکری با چشم تر داری،خدا را شکر
نیازی بر طبابت نیست بیمار قدیمی را
همین که از من و حالم خبر داری،خدا را شکر
×××××××××××××××××××××××××××
یه لحظه تنم لرزید وقتی عنوان «حضرتعالی» را دیدم.چرا؟
معمولا برای درد دل ما شخصی را که از جنس خودمون است پیدا می کنیم.
یه لحظه دلم لرزید!
من اول اجازه می گیرم،یه اذن دخول که یه جسارتی در «محضر امام زمان (عج)» بکنم.
معذرت می خوام که ابراز وجود کردم ببخشید:

دلم گرفته است،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی در کویر گرفته است ...

دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پرد و در ملکوت دور افق گم می شود ...

به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ ...

نمی دانم بوی شوقی که از نفس های غمناک این شب به جان می رسد از کرانه های

وصال توست یا از نرگس های مستی که بر کنار جاده انتظار روییده اند؟

دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پرد و در ملکوت دور افق گم می شود ...

به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ ...
معصومه طباطبایی
×××××××××××××××××××××××××
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را؟!
کی بوده ای نهفته، که پیدا کنم تو را؟!

دیده به راهم... می دانم که می آیی...
سمانه هاشمی
×××××××××××××××××××××××××××
ای نگاهت طوفان /اسوه گاه ایمان / از کدامین نسلی؟ از تبار نگه پنجره ای یا انسان /
ازکدامین نسلی / که نبوغ هستی / با تو بسته پیمان
خاکزادی یا که از نسل حضوری شهره ی افلاکی
وامدار خاکی / یا زمین وام ستاند از نگهت
از کدامین نفسی / نفس صبح سپید /یا نفسی که ز دل خاک دمید
..ومن و پنجره می آشوبیم/ که سواری نرسید /پلک ها لغزیدند/اشک ها غلتیدند و از آن نوگل امید دمید
نگران استاده است قاب هایی خالی / چشم هایی که افق داند و بس /که فقط خاطره ی آمدنت را نگرد
شوق آدینه به آدینه به خود می گوید بعد آدینه ی بعد/ و هزاران سال است که زمین منتظر است
باز نجوا دارد باد با گوش درخت / که کسی می آید که کسی می آید

هستی از آمدنت با خبر است/ هستی از امدنت باخبر است.


زینب جعفر نژاد
××××××××××××××××××××××××××××××
به کجا چنین شتابان، سحرای نسیم جاری
گذری به باغ ما کن که دم مسیح داری

به کدام امیدواری در دوستان بکوبم
غم خویش با تو گویم که طبیب غمگساری

به خدا اگر بیایی اثر از خزان نماند
تو نهایت امیدی تو بدایت بهاری

چه شود که گاهگاهی نظری کنی به حالم
که به جان بی قراران همه راحتی، قراری

دل دردمند " دانش " نظر از تو بر نگیرد
که میان دوستانش تو یگانه دوستداری
×××××××××××××××××××××××××
مولای مهربان من!
گفتند صبح آمدنت صبح دیگری است/
صبحی که در ادامه اش از هرچه شب بری است/
گفتند صبح جمعه ای از راه می رسی/
جمعه برای آمدنت صبح بهتری است/
هر هفت روز هفته ام از اشک پرشده/
چشمم درون بستری از اشک بستری است/
از شنبه تا سه شنبه و جمعه... کدام صبح؟
گفتند آمدنت صبح دیگری است.....
سمیه افشاری
*****************************
باز در انتظار روی چو ماهت نشسته ام
 باز در حسرت دیدار خورشید دلشکسته ام
اشکم به گونه بلغزید و باز می گریم
 جانم به لب رسید ز فراق یار و خسته ام
ترسم به اسمان نرود ناله های این حزین
 زین گوشه ی زمین پست که اندر نشسته ام
قلبم چو خون شده ز فراق یار مهربان
 دانم ز نا پاکی قلبم ره ببسته ام
ای دل امان بده که دمی با یار بگذرد
 زانرو که ز فراقش زنجیرها گسسته ام
جانا به جان رسید ز فراقت جان ما بیا
 داند خدا که ز هجرت دلشکسته ام
******************************
هر کجا سلطان رود دورش سپاه و لشگر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است
با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور
بهترین سلطان عالم از همه تنها تر است...
ساجده باقر زاده
********************************
نگاه کن به قلب من که سرخ از غرور توست
نگاه کن به چشم من، به راه تا عبور توست
نگاه کن به جان من، در انتظار جمعه ای ست
که وعده داده اند و گفته اند ظهور توست . . .
آزاده حسین زاده
******************************
برای آمدنت یک کار کردیم ( دعا ) و برای نیامدن هزار کار ( گناه )
.
.
آقا اجازه ؟!

دل زده ام از تمام شهر
بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر

آقا اجازه ؟!

دست خودم نیست خسته ام
در درس عشق ، من صف آخر نشسته ام
در این کلاس ، عاطفه معنا نمی دهد
اینجا کسی برای تو برپا نمی دهد

آقا اجازه ؟!

بغض گرفته گلویمان
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان
.
.
خو ش به حال آنانکه در کلاس غیبت ، حتی یک لحظه (جمعه) هم غایب نبوده اند .
اللهم عجل لولیک الفرج
********************************
مولای مهربان من
میترسم این بار هم غنچه های نرگسم قبل از آمدنت خشک شوند...
تمام گلهای نرگسی که به عشق تو در جای جای خانه نهاده ام بهانه ات را می گیرند آقای خوبی ها
کی می آیی تا از عطر وجودت همه ی نرگسهای عالم جانی دوباره بگیرند؟؟؟
دیده به راهم ...می دانم که می آیی...

خانم سمانه هاشمی

**********************************
عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت:
بگویم،بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
و هرکس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،به ایمان نرسیده است....
و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید،بنویسد
که هنوزم که هنوز است،چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟....
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟...
دل عشق ترک خورد
گل زخم نمک خورد
زمین مرد
زمان بر سر دوشش غم و اندوه فقط برد
زمین مرد
زمین مرد
خداوند گواه است
دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا!برسد کاش به جایی...
برسد کاش صدایم به صدایی.....
عصر این جمعه ی دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس....
تو کجایی گل نرگس؟!
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است
ز جنس غم و ماتم
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی.....به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم!که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.....
باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت...
به فدای نخ آن شال سیاهت....
به فدای رخت ای ماه!بیا،صاحب این بیرق و این پرچم و این روضه تویی.....آجرک الله!
عزیز دو جهان،یوسف در چاه!
دلم سوخته از آه نفس های غریبت....
دل من بال کبوتر شده
خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج،نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی....
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت،زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟....
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد
شب من روزن مهتاب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دل سوخته،ارباب ندارد؟....
تو کجایی؟توکجایی شده ام باز هوایی....شده ام باز هوایی.....
گریه کن گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است،
شما دیده ای آن را ...
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم...
وخودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود...
چون تپش موج مصیبات بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بحر طویل است....
و ببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است
که این روضه ی مکشوف لهوف است
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است...
ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است...
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی....
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُِِ...» خدایا چه بگویم که «شکستند سبو را و بریدند».....
دلت تاب ندارد به خدا باخبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرب و بلایی....
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی....
تو کجایی.....تو کجایی.....


سید حمید رضا برقعی

******************************************

شوق دیدار تو سر رفت ز پیمانه ما
کی قدم می نهی ای شاه به ویرانه ما

ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم
سر و سامان بده بر این دل دیوانه ما

رفته ای پیشتر از این و یقین می بینیم
میدهی رنگ غزلواره به افسانه ما

جمعه ها جای تو خالی ست در این کنج خراب
به کجا مانده ای ای دلبر جانانه ما؟

چشم بگشا و ببین در دل تاریک هنوز
آب شوری ست ز غم، رزق فقیرانه ما

راه عشاق تو پر سنگ و عطش، ای ساقی!
شوق دیدار تو سر رفت ز پیمانه ما

معصومه چابک

****************************************


زمستان خسته شد از بی بهاری
جهان می لرزد از این بیقراری
گمانم جمعه ای دیگر نمانده
خدایا تا به کی چشم انتظاری؟؟؟

مولای مهربان من
گرچه از دیده نهانی آقا
به خدا سبزترین مرد جهانی آقا
چشم من دوخته به منظره آمدنت
کی قدم بر سر چشمم بنشانی آقا؟؟؟

سمانه هاشمی

*************************************************

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

گم گشته ام به اشک که پیدا کنم تو را
دل شسته ام ز جان که تمنا کنم تو را
چون باغ گل گشوده هزاران هزار چشم
تا یک نظر به قامت رعنا کنم تو را
گو از کدام کوچه کنی گه گهی عبور؟
کایم کنار راه و تماشا کنم تو را
از آن رهی بیا که من افتاده ام به خاک
تا سر نثار خاک کف پا کنم تو را
ای ماه مصر یوسف بازار دل بیا
تا کی نظر به دامن صحرا کنم تو را؟
یک شب اگر به ملک حجازم بود سفر
پیدا کنار تربت زهرا"س" کنم تو را

یا صاحب الزمان ادرکنی مولای مهربان من...

سمانه هاشمی

********************************

یا صاحب الزمان"عج"
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا، همدمی خار کجا
سر عاشق شدنم، لطف طبیبانه توست
ورنه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا
هرکه را تو بپسندی بشود خادم تو
خدمت عشق کجا، نوکر سربار کجا
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا، عبد گهنکار کجا

شرمنده ام آقا جان...
دلم تاب ندارد که سر راه نشینم...دیده به راهت نگرم تا تو بیایی...

تو کجایی گل نرگس؟

 من میایم مولای مهربانم...رخصت دیدار میدهی آقای خوبیها؟؟؟

سمانه هاشمی

*********************************************

السلام علی المهدی "عج" و علی آبائه"ع"


عاشقت شده ام مثل کودکان
عکس تو را شبیه به یک ماه می کشم
آقا بیا که فصل غریبیست نازنین
آقا بیا زغصه تو را آه می کشم
جای گلایه نیست که دوری گزیده ای
هرچه کشیدم از دل گمراه می کشم


اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره

و المستشهدین بین یدیه.:آمین یارب العالمین:.

مولای مهربان من
به وسعت دل آسمانیت، به بخششت محتاجم
العفو یا مولای
التماس دعا آقای خوبیها

سمانه هاشمی

*******************************************

یا صاحب الزمان"عج"

تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟

تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم؟



در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم

بگذار خاک پای تو را توتیا کنم



امّید زندگانی من ، مهدی عزیز!

من آمدم به درگه تو التجا کنم



با این زبان الکن و این طبع نارسا

هر جا روم برای ظهورت دعا کنم



جبریل مفتخر به گدایی کوی توست

لایق نیَم گدای تو خود را صدا کنم



با نامه ای سیاه به درگاهت آمدم

شاید تو را ز آمدن خود رضا کنم

مولای مهربانم، ستاره ی تابان من
دستان کوچکم را از دستان پر از مهر و عطوفتت جدا مکن...هرگز...

ادرکنی مولای مهربان من

سمانه هاشمی

********************************************

خدایا به مسلم بن عقیل:
توفیق شهادت در رکاب امام زمانمان را بما ببخشید گرچه از او دور باشیم.
خدایا به کربلای حسین:
کربلایی شدن را به ما بیاموز که دنیایی شدن را خود آموخته ایم.
بار پروردگارا به رقیه حسین:
دختران ما را راه و رسم زهرایی شدن بیاموز.
بار پروردگارا به حر بن یزید ریاحی:
توفیق توبه را به ما ببخش.
مولای یا مولای به عبدالله بن حسن:
توفیق فدایی شدن در راه مهدی را به ما بیاموز گرچه کوچک و ناتوان باشیم.
مولای یا مولای به قاسم بن الحسن:
شیرینی عسل شهادت را به ما بچشان.
الهی به علی اصغر:
خون ما را آسمانی کن چرا که تنمان در خاک خواهد پوسید.
الهی به علی اکبر:
اذان گفتن در میدان نبرد برای مهدی را نصیبمان کن.
ای معبود عباس:
جانبازانمان را............
ای معبود حسین:
استقامت زینبی و شهادت حسینی نسیبمان کن.
و ای خدای زین العابدین:
توفیق سجده ی سجادی نصیبمان کن.


.:آمین یا رب العالمین:.

سمانه هاشمی

***********************************************

قطعه ای ازپرپرواز کم است
یازده بارشمردیم ولی باز کم است
این همه اب نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است
که سرباز کم است

تعجیل درفرج مولایمان حضرت مهدی عج صلوات

سمانه هاشمی

*********************************************

ای آفتاب حضـــورت دوای درد فراق

برای درک وجودت جهانمان تنـگ است


تمام هستیمان ، جانمان فدایــت باد

ببخش یوسـف زهرا که دستمان تنگ است

سمانه هاشمی

********************************************

از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم

تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم

گفتند غروب جمعه خواهی آمد

آنقدر نیامدی که ما پیرشدیم

زینب محبی

*********************************************

امروز هم گذشت

آویختم نگاه منتظرم را به پشت در

دل تنگ یک نگاه

شاید که یک سلام

لبخند مهربان

آوای گرم تو

آن لحظه ای که بگویی مرا به مهر :

دیدی که آمدم

اینک بگو تو راز دل تنگ خویش را

آن صد هزار حرف نگفته ز روزگار

آری حدیث هجر

اصلا بگو که حرف حساب دلت چه بود ؟

گم می کنم دو دست دلم را دوباره من

در بحر آن همه غم های بیکران

من غوطه می خورم که بیابم بهانه ای

شاید دلیل بغض فرو خورده ای ، غمی

اما خدای من

آخراگر که تو باشی ، چه جای غم ؟

آن بغض ها کجاست ؟

آن یک سلام گرم

لبخند مهربان

برده است هر بهانه و غم را از میان

اما ...

آری گذشت جمعه دلگیر دیگری

اما نیامدی

صبر است ، مشق من

آویختم نگاه منتظرم را به پشت در

دل تنگ یک نگاه

شاید که یک سلام

لبخند مهربان

آه ای دلیل بغض

ای راز هر چه حرف

معنای هر سکوت

اینک میان کوچه چه خالیست جای تو

بغضی دوباره گلو را نشانه رفت

چشمی که اقتدا به بارش ابری نموده است

کیوان شاهبداغی

*********************************************

نیا نیا گل نرگس جهان که جای تونیست
دوصدترانه به دلها یکی برای تونیست
نیا نیا گل نرگس که بر زلال دلی
هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست
نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا
هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست
جز عرق شرم چی میمونه واسه آدم وقتی اینو میخونه !وای بر ما !

انتظارش ،انتظارم سیر کرد
آنکه میخواهد بیاید دیر کرد
تابه کی در انتظارش دیده بر در دوختن ؟
آمدن ;رفتن ;ندیدن ;سوختن ...
ای که دستت میرسد بر زلف یار
در حضورش نام ما راهم بیار ...

شماهایی که دنیاتون براتون شده زندون بی دیوار!بیاین باهم بخوایم بیاد!

اگه ذره ای بخوایم میاد !

یلدا محجوب

**************************************************

السلام علیک یا حجة الله فی ارضه"عج"

گفتم ز بی لیاقتی ماست غربتت؟
چشمی به هم گذاشت و آهی ز دل کشید...

صدبار من بمیرم و آه تو را نبینم یوسف زهرا، خدایا عرق شرم به رخساره ی ما سیل شده،

 چگونه سر برآورم بگویم که بیایی؟؟؟!همان نقطه ی امید که در دل دارم به من میگوید منتظرش باش،

 می آید...
لب نمیگشایم، هیچ نمیگویم ، لیک، دیده به راهم مولای مهربانم، میدانم که میایی...

سمانه هاشمی

****************************************

جمعه ها ما زائر گل میشویم
شاخساران توسل میشویم
خشم ما در جمعه طغیان میکند
اشک را در چشم پنهان میکند
می شکوفد تا حریم کبریا ناله هامان
تا کی گل نرگس بیا
ای گل نرگس صفای دل توئی
چلچراغ سبز این محفل توئی
ای گل نرگس رهایی دست توست
یک گلستان شقایق هست توست
ای گل نرگس ای صاحب الزمان
از فراقت از فراقت الامان

*********************************************

در لفظ بگویم که من از منتظرانم
اما به خدا زین سخن خود نگرانم
چشمی که نبیند همه را روی تو بیند
آن کس که جدا شد ز همه با تو نشیند
آلودگی و معصیت و نام تو بردن
یعنی قد و بالای تو نادیدن و مردن
ای کاش نبودم که گلم رنج نمی برد
با دیدن پرونده من غصه نمی خورد
بین من و او گرچه گنه فاصله انداخت
معشوق مرا لحظه ای از چشم نینداخت
هم جام مهیاست و هم میکده باز است
والله فقط یک دل بشکسته نیاز است
من هرچه که هستم بد و یا خوب همینم
باید رخ زیبای تو را سیر ببینم
اول تو خودت فکر بر احوال دلم کن
آنگاه بکش ، مثله کن و زیر گلم کن

************************************************

جمعه ها با ساعتم بیگانه ام

با غریبی شما همخانه ام

جمعه ها ثانیه ها دق می کنند

شکوه ها از صبح صادق می کنند

با زبان حال خود شکوه کنند

بر غریبی شما گریه کنند

باز گویم من زبان حالشان

شکوه و هم گریه بسیارشان

باز هم آدینه آمد بی امام

باز هم این قصه مانده نا تمام

لحظه ها در جمعه ها غرق غمند

با دقایق همنشین ماتمند

شرمشان آید ز هر چرخیدنی

منزجر از زنگ و هر پیمودنی

عمر هر ساعت به روز جمعه ای

شد برابر با دو صد آدینه ای

ثانیه دور از شما آه و تب است

صبح جمعه بی شما شام شب است

***********************************************

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
فاضل ناظری

**********************************************

ظلم وبیداد زحد افزون است
قلب هر پیر وجوان درخون است
مهدی فاطمه ص وقت است که از ره برسی
که مرا دیده زهجران تو صد جیحون است

******************************************

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه...

تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته پنهانی شما
برشوره زار معصیتم گریه می کنم
جانم فدای دیده ی بارانی شما
پرونده ام برای شما دردسر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما
ای وای من! که قلب شما را شکسته ام
آقا چه شد تبسم رحمانی شما؟
ای یوسف مدینه مرا هم حلال کن
عفو و گذشت سنت کنعانی شما
آیا حقیقت است که اصلا شبیه نیست
رفتار ما به رسم مسلمانی شما ؟
صدها هزار نوح و سلیمان نشسته اند
در انتظار منسب دربانی شما
عشاق شهر یکسره تعریف می کنند
از لحن و صوت مکی قرانی شما
نشنیده یاد روضه ی گودال کرده ام
دل می برد تلاوت روحانی شما
این اشک روضه ها مرا خوب کرده است
رد خور نداشت نسخه ی درمانی شما

مولای مهربان من
دیده به راهم ... می دانم که میایی...

سمانه هاشمی

*******************************************

اسلام علیک ایها الامام المنتظر المهدی"عج"

من:
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

پاسخم را تو مولایم مثل هربار اینگونه دادی:

تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!

آه مولای مهربانم، یوسف گمگشته ی دلهای منتظران
چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست
که خدمتی بسزا برنیامد از دستم...

سمانه هاشمی

*********************************************

دل زتن بردی و در جانی هنوز
دردها دارم تو درمانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
اندر این ویرانه سالاری هنوز

****************************************

آقاترین ، سکوت مرا غرق نور کن !
ما را قرین منت و لطف حضور کن !
وقتی گناه کج دلم سبز می شود آقا
شما شفاعت این ناصبور کن !
می ترسم از شبی که به دجال رو کنیم آقا
تو را قسم به شهیدان ظهور کن

**************************************

شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد.

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.

باید این طور نوشت: چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس،‌ جای یک گل خالیست،

تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است.....

***************************************

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!

قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

********************************************