یا اباصالح المهدی

یا اباصالح المهدی

آسیب‏ شناسی تربیتی مهدویّت و باور به ظهور منجی

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۶ ب.ظ

آسیب‏ شناسی تربیتی مهدویّت و باور به ظهور منجی 


نویسنده: عاطفه خواجه شاهکوهی، فاطمه فروزنده، لیلا قهقهه

چکیده:
باور مهدوی و فرهنگ انتظار در طول تاریخ با اندیشه‌ها و برداشت‌های نادرست بسیاری در آمیخته شده است. اندیشه‌ها و برداشت‌هایی که به تدریج تبدیل به آسیب‌ها و آفت‌های جدی برای اساس و بنیاد اعتقاد به ظهور منجی در فرهنگ شیعه شده‌اند.در عصر حاضر که جامعه ما به شکل روزافزونی، به موضوع انتظار و ظهور روی آورده است، ضرورت شناسایی این آسیب‌ها و آفت‌ها، بیش از هر زمان دیگر احاس می‌شود و لازم است که ضمن ترویج و توسعه فرهنگ انتظار، این موضوع نیز مورد توجه جدی قرار گیرد.

مقدمه:

آسیب‏شناسی تربیتی مهدویّت، یکی از مصداق‏های بحث عام‏تری است که از آن، به عنوان آسیب‏شناسی در تربیت دینی یاد شده است. برای توضیح این که مقصود از آسیب‏شناسی تربیتی مهدویّت چیست، نخست باید به جنبه‏ی تربیتی مهدویّت اشاره کرد. اعتقاد به وجود و ظهور امام مهدی (عج)، از جمله‏ی اعتقادات اسلامی و شیعی است و هم‏چون سایر اجزای این اعتقادات، لوازم تربیتی معینی بر آن مترتب است. بر این اساس، مهدویّت، تنها مسأله‏ای اعتقادی نیست، بلکه از بعد تربیتی نیز برخوردار است.
هنگامی که ما مشخص می‏کنیم بر اساس متون روایی، اعتقاد به وجود و ظهور مهدی (عج)، ضروری است، مجموعه‏ای دانشی را برای افراد فراهم نموده‏ایم. اما هنگامی که این مجموعه‏ی دانشی، به همراه خود، تحولات هیجانی، عاطفی و عملی معینی را ایجاد می‏کند که ضمن آن، افراد می‏کوشند خود را برای یاوری امام مهدی (عج) مهیا سازند، چهره‏ی تربیتی مهدویّت آشکار می‏گردد. شیعه معتقد است که در آینده، مردی از نسل حضرت زهرا(س) ظهور خواهد کرد و با تشکیل آخرین دولت، پایان تاریخ را رقم خواهد زد. این از اصول راهبردی باورهای شیعه است. اصلی که آینده را روشن می‌سازد و جهت‌‌گیری حرکت شیعه را مشخص می‌کند.
ظهور حضرت مهدی(ع) همچون فانوسی است که در اقیانوس متلاطم و ظلمانی دوران غیبت، ساحل امن و نجات را برای کشتی‌های طوفان‌زده مشخص می‌سازد و از این‌رو شیعه باید پیوسته از این فانوس الهی حفاظت کند و آن‌را از آسیب‌ها و آفت‌ها ایمن سازد؛ چرا که در غیر این صورت فانوس‌های بدلی، جای فانوس حقیقی را خواهند گرفت و مردم به جای اینکه به ساحل نجات رهنمون شوند گرفتار گمراهی و سرگردانی می‌گردند و نتیجه این امر چیزی جز تأخیر ظهور نخواهد بود.

محورهای اصلی آسیب‏شناسی تربیت دینی

1. آسیب‏ها: حصاربندی و حصارشکنی؛ سلامت: مرزشناسی.
2. آسیب‏ها: کمال‏گرایی (غیرواقع‏گرا) و سهل‏انگاری؛ سلامت: سهل‏گیری.
3. آسیب‏ها: گسست و دنباله‏روی؛ سلامت: هدایت.
4. آسیب‏ها: مرید پروری و تک‏روی؛ سلامت: امامت.
5. آسیب‏ها: قشری‏گری و عقل‏گرایی؛ سلامت: عقل‏ورزی.
6. آسیب‏ها: خرافه‏پردازی و راززدایی؛ سلامت: حق‏باوری.
7. آسیب‏ها: انحصارگرایی و کثرت‏گرایی؛ سلامت: حقیقت‏گرایی مرتبتی.
محور اول ـ آسیب‏ها حصاربندی و حصارشکنی؛ سلامت: مرزشناسی.
در این محور، آسیب‏های تربیت دینی، در دو سوی متقابل، حصاربندی و حصارشکنی نامیده شده‏اند. در حصاربندی، نظر بر این است که خط مشی اساسی برای تربیت دینی افراد، دور نگاه‏داشتن آنان از بدی و نادرستی است. این شیوه‏ی قرنطینه‏سازی، خود، یکی از منشأهای آسیب‏زاست؛ زیرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدی و نادرستی، توان مقاومت را در آنان تحلیل می‏برد. قرنطینه‏سازی، تنها به صورت موقت و در برخی از مراحل اولیه‏ی تربیت رواست، اما تبدیل آن به خط مشی اساسی تربیت، در حکم مبدّل ساختن آن به یکی از عوامل آسیب‏زایی است. از سوی دیگر، حصارشکنی و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جریان‏های مختلف فکری و عملی، بدون فراهم آوردن قدرت تحلیل و مقاومت در آنان نیز منشأ آسیب‏زایی است.
حالت سلامت در تربیت دینی، مرزشناسی است. مرزشناسی چون یکی از عوامل راهبردی در تربیت دینی است، حاکی از آن است که باید در جریان طبیعی زندگی، در مواجهه با بدی‏ها و نادرستی‏ها، توانایی تبیین و تفکیک میان خوبی و بدی یا درستی و نادرستی را به صورت مدلّل در افراد فراهم آورد و به این ترتیب، زمینه‏ی مهار گرایش‏های آنان به بدی و نادرستی را مهیا کرد. مرزشناسی با تقوای حضور ملازم است، نه با تقوای پرهیز و مصونیت در متن موقعیت را جست‏وجو می‏کند، نه مصونیت در قرنطینه را.
با توجه به چارچوب کلی آسیب و سلامت در این محور، به بررسی آن در مورد خاص مهدویّت خواهیم پرداخت. بر این اساس، بهره‏وری از مهدویّت در امر تربیت، در دو صورت آسیب‏زا خواهد بود. هنگامی که فهم ما از این اصل اعتقادی و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندی جلوه‏گر شود و هنگامی که موضع ما در قبال آن به حصارشکنی منجر شود.
در شکل نخست از آسیب‏زایی، تصور و برداشتی ایستا از مهدویّت و انتظار مهدی (عج) وجود دارد. به این معنا که دو صف حق و باطل، هر یک با پیروان خود، برقرارند تا زمانی که ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود. در این فاصله، پیروان حق باید بریده و برکنار از پیروان باطل، "انتظار" بکشند تا لحظه‏ی وقوع واقعه فرارسد. در این تصور، دوران غیبت، به مثابه‏ی "اتاق انتظار" است که باید در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بیاید و کار را یکسره کند. تلاش افراد در این‏جا برای دور نگاه‏داشتن و مصون داشتن خود و دیگران، از اهل باطل است. پی‏آمد چنین فهمی از مهدویّت، به صورت تربیت قرنطینه‏ای آشکار می‏گردد که در آن می‏کوشند افراد را با کنار کشیدن از معرکه، همراه با انتظاری انفعالی، مصون نگاه دارند.
این پی‏آمد تربیتی، گونه‏ای آسیب‏زا از تربیت را نشان می‏دهد؛ زیرا منطق حصاربندی بر آن حاکم است که عبارت از افزایش آسیب‏پذیری فرد از طریق دور نگاه‏داشتن وی از مواجهه است. اما این آسیب‏زایی، خود، از کژفهمی نسبت به مهدویّت نشأت یافته است. اگر مهدویّت، ناظر به غلبه‏ی نهایی حق بر باطل است، باید این غلبه را در پرتو قانون کلی چالش میان حق و باطل فهم کرد. در چالش با باطل است که حق غالب می‏گردد: «بلکه حق را بر باطل فرومی‏افکنیم، پس آن را درهم می‏شکند، و ناگاه نابود می‏گردد. وای بر شما از آن‏چه وصف می‏کنید».{1}
در روایات نیز مسأله‏ی مهدویّت، نه در قرنطینه، بلکه در فضای باز، یعنی در عرصه‏ی مواجهه و چالش میان حق و باطل ترسیم شده است. به تعبیر روایتی که در زیر آمده‏است، مؤمنان در عصر غیبت، چون ساکنان کشتی اسیر در پنجه‏ی توفانند که با آن واژگون و زیرورو می‏گردند. آنان با پرچم‏های اشتباه‏انگیز روبه‏رو خواهند بود و باید چنان بصیرتی داشته باشند که پرچم مهدی (عج) را از پرچم‏های دروغین بازشناسند. در چنین عرصه‏ی چالش‏خیزی است که باید کسی ایمان خویش را محفوظ نگاه دارد؛ قرنطینه‏ای در کار نیست.
روایت چنین می‏گوید: مفضل بن عمر جعفی گوید: شنیدم که شیخ ـ یعنی امام صادق علیه‏السلام ـ می‏فرمود: «مبادا علنی کنید و شهرت دهید. بدانید به خدا قسم، حتما مدت زمانی از روزگار شما غایب خواهد شد و بی‏تردید پنهان و گم‏نام خواهد گردید تا آن‏جا که گفته شود: آیا او مرده است؟ هلاک شده است؟ در کدامین سرزمین راه می‏پیماید؟ و بدون شک ،دیدگان مؤمنان بر او خواهد گریست و هم‏چون واژگون شدن کشتی در امواج دریا، واژگون و زیرورو خواهند گردید. پس هیچ‏کس رهایی نمی‏یابد مگر آن‏کس که خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دل او، نقش کرده و با روحی از جانب خود تأییدش فرموده باشد. بی‏تردید، دوازده پرچم اشتباه‏انگیز که شناخته نمی‏شود کدام از کدام است، برافراشته خواهد شد...».2
در همین سیاق، روایات فراوانی وجود دارد حاکی از این که در دوران غیبت، آزمون‏های سنگین و دشواری‏های بسیار رخ خواهد داد. به طور مثال، در روایتی از جابر جعفی آمده است که می‏گوید: «به امام باقر علیه‏السلام گفتم که گشایش در کار شما کی خواهد بود؟ پس فرمود: هیهات! هیهات! گشایش در کار ما رخ نمی‏دهد تا آن که شما غربال شوید و بار دیگر غربال شوید ـ و این را سه بار فرمود ـ تا آن که خدای تعالی، تیرگی را (از شما) زایل کند و شفافیت (در شما) به جای ماند.»3 چنان که عبارات مذکور نشان می‏دهد، دوران غیبت، دوران مواجهه با موقعیت‏های سخت و آزمون‏های دشوار است که در نتیجه‏ی آن، بسیاری غربال خواهند شد؛ به این معنا که از آزمون سربلند بیرون نخواهند آمد. بنابراین، تصور آرمیدن در حصاری محفوظ و برکنار ماندن از اصطکاک و مواجهه، تصوری مردود است و در قاموس مهدویّت و تربیت مهدوی نیست.
شکل دوم از آسیب‏زایی، در مقابل حصاربندی، با حصارشکنی آشکار می‏گردد. در حالی که در حصاربندی، مرزهای آهنین می‏گذارند، در حصارشکنی، هر مرزی را برمی‏دارند و بی‏مرزی را حاکم می‏کنند. حاصل این امر، بروز التقاط‏های ناهم‏خوان میان اندیشه‏های حق و باطل است. آسیب‏زایی حصارشکنی در تربیت دینی این است که درست و نادرست، یک‏جا خوراک افراد تحت تربیت می‏شود و این خوراک ناجور، رشدی را سبب نخواهد شد و چه‏بسا که مسمومیت و هلاک در پی داشته باشد. نمونه‏ی این بی‏مرزی و التقاط در عرصه‏ی مهدویّت، آن است که کسانی معتقد شوند «مهدی» اسم خاصی برای فرد معینی نیست، بلکه نمادی کلی برای اشاره به چیرگی نهایی حق و عدالت بر باطل و بیدادگری است و مصداق این نماد می‏تواند هر کسی باشد.
در روایات مربوط به مهدویّت، این گونه حصارشکنی به دیده‏ی منفی نگریسته شده است. بنابراین، در روایات فراوانی، بر این نکته تأکید شده است که مهدی (عج) نام شخص معینی است. به طور مثال، از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است که فرمود: «مهدی مردی از عترت من است که به خاطر (برپایی) سنت من می‏جنگد، چنان‏که من به خاطر وحی جنگیدم.»4 برهمین سیاق، در روایات دیگری، اشاره شده است که مهدی (عج) از فرزندان امام علی علیه‏السلام ، فاطمه زهرا علیها‏السلام ، امام حسن علیه‏السلام ، امام حسین علیه‏السلام و هم‏چنین هر یک از امامان بعدی است.5
نه تنها بر این نکته تأکید شده است که باید به «مهدی» چون نام خاص فرد معینی اعتقاد ورزید، که خداوند رسالت حاکمیت بخشیدن به حق و عدالت را به عهده‏ی وی گذاشته است، بلکه به طور کلی باید در دوران غیبت، دین و آموزه‏های اصیل آن را بازشناخت و بر آن پای‏ورزی کرد. این امر نیز نشانگر نادرستی مرزشکنی و برآمیختن حق و باطل در دوران غیبت است.
به طور مثال، روایت زیر در این مورد قابل ذکر است: علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر علیه‏السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را! خدا را! (مواظب باشید) در دین‏تان، شما را از آن دور نسازند. صاحب این امر ناگزیر از غیبتی خواهد بود تا کسی که بدین امر قایل است، از آن باز گردد. همانا این آزمایشی از جانب خدا است که خداوند، خلق خود را بدان وسیله می‏آزماید...».6
تعبیر اللّه‏ اللّه‏ فی ادیانکم در این روایت، سخنی مؤکد بر اهمیت بازشناسی آموزه‏های اصیل دینی در دوران غیبت است. بر این اساس، محو کردن مرزهای میان حق و باطل و برهم‏آمیختن آن‏ها، یکی از لغزش‏هایی است که می‏تواند در خصوص مهدویّت رخ دهد.
به این ترتیب، آشکار است که هر دو گونه‏ی آسیب‏زایی، یعنی حصاربندی و حصارشکنی، در عرصه‏ی مهدویّت، مردود تلقی شده است. حالت سلامت در این محور از بحث، به دور از هر دو گونه‏ی مذکور، مرزشناسی است. مرزشناسی با قبول ارتباط، از حصاربندی متفاوت می‏گردد و با ردّ التقاط، از حصارشکنی متمایز می‏شود. مرزشناسی چون یکی از راهبردهای تربیت دینی، مستلزم آن است که فرد در متن موقعیت‏ها قرار داشته باشد و با بازشناسی مرزهای راستی از ناراستی و درستی از نادرستی، راه خود را بیابد. تربیت در این شکل، به دقت، هم‏چون آموختن حرکت در یک میدان مین است. مصون رفتن در جاده‏ی کناره، هنری نمی‏خواهد و آموزشی نمی‏طلبد. اما مسأله این است که تربیت دینی و مهدوی، جاده‏ی کناره ندارد، بلکه درست از میدان مین می‏گذرد و نمی‏توان از آن کناره گرفت. از سوی دیگر، بی‏پروا دویدن در این میدان نیز سر بر باد ده است. تنها با آموختن بازشناسی خط عبور، می‏توان در این میدان حرکت کرد.
هر چند بیرون از قرنطینه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامی که فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانایی حرکت سالم را خواهد یافت. در روایت مذکور در فوق،7هنگامی که امام صادق علیه‏السلام اشاره می‏کند که در دوران غیبت، وضعیت مؤمنان چون افراد یک کشتی واژگون شده، زیرورو می‏گردد، راوی سخت می‏هراسد و چاره می‏طلبد.
در ادامه‏ی روایت، چنین آمده است: «...راوی گوید: پس من گریستم و به حضرت عرض کردم: (در چنین وضعی) ما چه کنیم؟ فرمود: ای اباعبداللّه‏! ـ و در این حال به پرتو خورشید که به درون خانه و ایوان می‏تابید، نظر افکند ـ آیا این خورشید را می‏بینی؟ عرض کردم: بلی. پس فرمود: مسلما کار ما روشن‏تر از این خورشید است.»
در پاسخ امام، مرزشناسی چون چاره‏ی کار معرفی شده است. با توجه به زمینه‏ی سخن که در آن، زیرورو شدن و بروز پرچم‏های اشتباه‏برانگیز مطرح شده، پاسخ بیانگر این است که اگر کسی مرزهای حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت تمیز دهد، به سهولت می‏تواند راه خود را پیش گیرد و حرکت کند.
با داشتن تصویر درستی از مهدویّت، مدلول‏های درست آن در تربیت نیز معین خواهد گردید. تربیت مهدوی، تربیت برای محیط باز است و از این رو، مستلزم آن است که افراد، توانایی مرزشناسی را کسب کنند و آمادگی مواجهه و رویارویی با اصطکاک‏های فکری و عملی را بیابند. این مرزشناسی شامل مواردی از این قبیل است: شناخت مهدی (عج) چون شخصی معین، شناخت رسالت وی در برپایی حق و عدالت، شناخت حقانیت آموزه‏های دین اسلام که وی آن را به جهانیان عرضه خواهد نمود، آشنایی با جریان‏های فکری مختلف که سودای برقرار ساختن حق و عدالت را در جوامع بشری در سر دارند و توانایی بازشناسی میزان درستی و نادرستی آن‏ها و توانایی در میان گذاشتن محققانه‏ی باورهای خود با آن‏ها.
پیرو مهدی (عج) با تربیت شدن برای زیستن در چنین محیط بازی، از انتظار انفعالی ظهور وی به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جریان‏های فکری دیگر، انتظاری پویا را نسبت به ظهور، آشکار خواهد ساخت. انتظار پویا به معنای فراهم ساختن فعالانه‏ی زمینه‏های ظهور است.
محور دوم ـ آسیب‏ها: کمال‏گرایی (غیر واقع‏گرا) و سهل‏انگاری؛ سلامت: سهل‏گیری.
اشاره: در این محور، آسیب‏های تربیت دینی، در دو قطب کمال‏گرایی (غیر واقع‏گرا) و سهل‏انگاری قرار دارند. در قطب اول، آسیب‏زایی تربیت دینی ناشی از آن است که آرمان‏های بسیار والای دینی را از افراد تحت‏تربیت طلب می‏کنند، بدون آن که توان و طاقت واقعی آن‏ها را چون معیار حرکت به سمت این آرمان‏ها در نظر بگیرند. از این رو، بار سنگین آرمان‏های مذکور، طاقت‏سوز خواهد بود. در قطب دوم، سهل‏انگاری با بی‏اعتنایی به آرمان‏های بلند، چهره‏ی دیگری از آسیب‏زایی را آشکار می‏سازد. سهل‏انگاری، جدیت و تلاش را از عرصه‏ی تربیت می‏زداید و به این ترتیب، حرکت پیشرونده را به پرسه‏زدن تبدیل می‏کند، در حالی که پرسه‏زدن، سازنده و شکل‏دهنده نیست.
حالت سلامت در این محور، سهل‏گیری است. سهل‏گیری با کمال‏گرایی (غیرواقع‏گرا) از این جهت متفاوت است که در آن، کمال را برای فرد، در حد وسع وی می‏جویند و از فراتر از آن اغماض می‏کنند. تفاوت آن با سهل‏انگاری نیز در این است که در سهل‏گیری، در هر حال، چشم به سوی آرمان‏ها دارند و حرکت پیشرونده را می‏خواهند. پیامبر اکرم (ص) دین خود را "سهله‏ی سمحه" نامیده و جایگاه خود را در نقطه‏ی سهل‏گیری معین کرده است.
با به کارگیری چارچوب این محور در زمینه‏ی مهدویّت، به ترتیب، از دو گونه‏ی آسیب‏زایی، یعنی کمال‏گرایی (غیر واقع‏گرا) و سهل‏انگاری، سخن خواهیم گفت. سپس، حالت سلامت را تحت عنوان سهل‏گیری مورد بحث قرار خواهیم داد.
در قطب نخست آسیب، ابتدا باید به این مسأله پاسخ گوییم که کمال‏گرایی (غیر واقع‏گرا) چگونه در عرصه‏ی تربیت مهدوی آشکار می‏گردد. زمینه‏ی این امر، آن است که مهدی (عج)، عهده‏دار رسالتی سخت و سترگ است. تلاش گسترده در سطح جهان برای زدودن ظلم و بی‏عدالتی و نشاندن حق و عدالت بر اریکه‏ی قدرت، کاری به غایت دشوار است؛ زیرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعیان دروغین و جسور آن خواهد بود. از این رو، امام مهدی (عج) با مقاومت‏های بسیاری روبه‏رو خواهد شد و ناگزیر، جنگی جانکاه در پیش خواهد داشت. این نکته در روایات فراوانی مورد نظر قرار گرفته است.
در زیر، به نمونه‏هایی اشاره می‏کنیم: مفضل بن عمر گوید: «به امام صادق علیه‏السلام عرض کردم: نشانه‏ی قائم چیست؟ فرمود: آن‏گاه روزگار گردش کند و گویند: او مرده یا هلاک شده؟ در کدامین سرزمین می‏گردد (به‏سر می‏برد)؟ عرض کردم: فدایت شوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمی‏کند مگر با شمشیر».8
هم‏چنین، ابوبصیر گوید: شنیدم امام باقر علیه‏السلام می‏فرمود:«...شمشیر بر گردن خویش حمایل می‏سازد، هشت ماه به شدت مبارزه می‏کند تا این‏که خدا راضی شود...».9
در پیش بودن این مسؤولیت سنگین و خطیر برای مهدی (عج)، کار را برای پیروان وی نیز دشوار خواهد ساخت. خداوند چنین مقدر نکرده است که آن حضرت، این رسالت را به تنهایی و تنها با مدد غیبی به انجام برساند، بلکه نظر بر آن بوده است که بشر در گیرودار این رخداد عظیم، خود نیز تحول یابد و در تعیین سرنوشت تاریخی خویش، نقش‏آفرینی کند. به هر روی، کسانی خواهند توانست خود را برای این یاوری آماده کنند که ظرفیتی عظیم در خویش سراغ گیرند. به همین دلیل، صفات برجسته‏ای برای یاوران مهدی (عج) ذکر شده است، چنان‏که در روایتی در وصف شجاعت آنان آمده است: «و مردانی که گویی دل‏های‏شان پاره‏های پولاد است...».10 هم‏چنین، در روایتی، ابوالجارود به نقل از امام باقر علیه‏السلام گوید: آن حضرت به من فرمود: «...چون شنیدید ظهور کرده است، نزد او بروید، اگر چه کشان کشان بر روی برف و یخ باشد.»11 این بیان حاکی از آن است که یاران امام، چنان نستوه‏اند که اگر لازم باشد خود را به این نحو نیز به وی برسانند، به آن مبادرت خواهند کرد.
در نظر بودن چنین غایت بلندی در مسأله‏ی مهدویّت، زمینه‏ساز آسیب تربیتی کمال‏گرایی (غیر واقع‏گرا) می‏گردد. این آسیب چنین آشکار می‏گردد که مربیان، بدون توجه به وسع فهمی و عملی افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح این قله‏ی عظیم فرابخوانند. آسیب این گونه کمال‏گرایی، به صورت اعراض کلی فرد از مقصد و مقصود آشکار می‏گردد و این در جریان تربیت، نقض غرض خواهد بود؛ زیرا فراخواندن افراد به کمال، برای آن است که آنان از وضعیت کنونی خویش، به سوی نقطه‏ای فراتر حرکت کنند. اما هنگامی که این امر به صورت غیرواقع‏بینانه صورت گیرد، فرد را از اصل حرکت منصرف می‏سازد. مربی باید بداند که هر کسی برای آن ساخته نشده است که بتواند یاور خاص مهدی (عج) باشد و نمی‏توان همگان را در این حرکت، به قلّه نشاند و با این حال، چنین نیست که این گونه افراد، جایی در کاروان بلنددامنه‏ی نصرت مهدی (عج) نداشته باشند.
در قطب دوم و در نقطه‏ی مقابل کمال‏گرایی، سهل‏انگاری قرار دارد. سهل‏انگاری در قلمرو مهدویّت، به این نحو آشکار می‏گردد که جایی برای آن در ذهن و ضمیر فرد فراهم نیاید و به تبع آن، نقشی برای آن در تحول شخصیتی وی وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، در این قطب، مسأله‏ی مهدویّت در منظومه‏ی تربیت دینی، به کنج تغافل یا غفلت می‏افتد و هیچ نقشی برای آن در جریان تربیت دینی در نظر گرفته نمی‏شود.
در پاره‏ای از روایات به این نکته اشاره شده است که چگونه برخی از مردم، مسأله‏ی مهدویّت را به بوته‏ی فراموشی و غفلت می‏سپارند، به نحوی که به وقت ظهور وی، شگفت زده می‏شوند. به طور مثال، حماد بن عبدالکریم گوید: «در محضر امام صادق علیه‏السلام از حضرت قائم(عج) یاد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانید که هرگاه او قیام کند، حتما مردم می‏گویند: این چگونه ممکن است؟ در حالی که چندین و چند سال است که استخوان‏های او نیز پوسیده است.»12
آسیب‏زایی سهل‏انگاری در این است که نقش تربیتی آرمان‏ها را با سبک‏گرفتن یا فراموش کردن آن‏ها از میان برمی‏دارد. هر آرمانی، متناسب با ویژگی‏های خود، قابلیت معینی را در افراد شکل می‏دهد. سهل‏انگاری نسبت به هر آرمانی، سهم تربیتی معینی را از عرصه‏ی تربیت خارج می‏سازد. مهدویّت یکی از زنده‏ترین و پویاترین آرمان‏های دینی است؛ زیرا افراد را در ارتباط با رخدادی قرار می‏دهد که در پیش است و با توجه به این که وقت آن نامعین است، هر آن ممکن است واقع شود. رخدادهای مربوط به آینده، از توانایی ویژه‏ای برای آماده‏سازی افراد برخوردارند. مهدویّت در میان این گونه رخدادهای مربوط به آینده، یکی از برجسته‏ترین آن‏هاست؛ زیرا در عرصه‏ی وسیعی، یعنی در پهنه‏ی حیات بشری، رخ می‏دهد و در حکم برآیندی برای درازای بلند تاریخ آدمی و چون نقطه‏ی روشنی در پایان آن است. سهل‏انگاری نسبت به مهدویّت در تربیت دینی، به منزله‏ی از دست نهادن این تأثیر عظیم تحول‏بخش در شخصیت افراد است.
در نقطه‏ی میان دو قطب آسیب‏زای مذکور، حالت سلامت عبارت از سهل‏گیری است. سهل‏گیری از معایب هر دو قطب کمال‏گرایی (غیر واقع‏گرا) و سهل‏انگاری به دور است؛ زیرا در عین حال که در آن، به کمال نظر هست، وسع فرد نادیده گرفته نمی‏شود و در عین حال که در آن، سهولت در کار است، غفلت در میان نیست.
در تربیت مهدوی باید سهل‏گیری را چون یکی از شاخص‏ها در نظر گرفت. در سهل‏گیری، باید نخست به حدود وسع فهمی و عملی فرد توجه یافت و آن‏گاه با نظر به این حدود، حرکت وی را تسهیل کرد. امام علی علیه‏السلام در حدیثی طولانی که در آن از مهدی (عج) یاد کرده است، خطاب به حذیفه بن الیمان فرمود: «ای حذیفه! با مردم آن‏چه را نمی‏دانند (نمی‏فهمند) نگو؛ که سرکشی کنند و کفر ورزند. همانا پاره‏ای از دانش‏ها سخت و گران‏بار است که اگر کوه‏ها آن‏را بر دوش کشند، از بردن آن ناتوانند...».13
در این سخن، توجه به وسع فهمی و دانشی افراد، مورد تأکید قرار گرفته و به صراحت اظهار شده که نادیده گرفتن آن، موجب اعراض و بلکه کفرورزی خواهد گردید. به تبع وسع فهمی، وسع عملی و حد طاقت افراد در به دوش کشیدن تکالیف نیز باید مورد توجه قرار گیرد. قابل ذکر است که حتی در یاوران نزدیک مهدی (عج)، برخی وسع و طاقت بیشتری از دیگران نشان می‏دهند، اما به هر روی، هر کدام متناسب با وسع خویش، عمل می‏کنند. در حدیثی که پیش‏تر در وصف یاران مهدی (عج) ذکر شد، این تعبیر نیز آمده است: «در میان آنان، مردانی هستند که شب را نمی‏خسبند و در نمازی که می‏گزارند، چونان زنبور، زمزمه‏ای بر لب دارند. شب را با برپایی نماز، صبح می‏کنند و روز را با فرماندهی سپاه‏شان سپری می‏کنند. راهبان شب و شیران روزند.»14
سید محمد صدر در شرح این بخش از روایت می‏گوید که این ظرفیت عظیم، یعنی عبادت در شب و رزم در روز، تنها در برخی از یاران مهدی (عج) وجود دارد. سایرین، تنها به جهاد و رزم واجب روزانه‏ای که به عهده دارند، می‏پردازند و به سبب خستگی، برپایی نماز شب را که مستحب است، ترک می‏کنند؛ زیرا ظرفیت آن‏ها در حدی نیست که بتوانند عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بکشند. بنابراین، یاران مهدی (عج) دو دسته‏اند؛ کسانی که به تهجد می‏پردازند و کسانی که به تهجد نمی‏پردازند. هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه یکدیگرند. همین تقسیم در یاران رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز وجود داشت. چنان‏که در قرآن به این نکته اشاره شده است: «در حقیقت، پروردگارت می‏داند که تو و گروهی از کسانی که با تواند، نزدیک به دوسوم از شب یا نصف آن یا یک سوم آن را به [نماز] برمی‏خیزید...».15 یاران پیامبر، هر چند همگی در شجاعت و تحمل آزار قریش، مشابه بودند، اما تنها گروهی از آنان، یعنی مسلمانان قبل از هجرت، به همراه ایشان به تهجد می‏پرداختند.16
توجه به وسع افراد در عرصه‏ی فهم و عمل، به منزله‏ی حفظ حرکت مستمر آنان در طریق تربیت و تحول است. چه‏بسا رعایت وسع یک فرد ضعیف، موجب شود که وی، به سهم خویش، در راه مهیا شدن برای ظهور مهدی (عج) گام بردارد، اما بی‏توجهی به وسع فردی متوسط و خوب، وی را از راه به در برد.

آسیب‌شناسی باور به ظهور منجی

ایمن‌سازی و مصونیت بخشی به «اصل ظهور» متوقف بر «آفت‌زدایی» است و آفت‌زدایی متوقف بر «آفت‌شناسی» و «آسیب‌شناسی» است. بدون شناخت آسیب‌ها نمی‌توان عملیات ایمن‌سازی و حفاظت را اجرا نمود و لذا مسئله «آسیب‌شناسی ظهور» را دردو قلمرو بررسی خواهیم کرد.
قلمرو اول «هنگامة ظهور» است؛ یعنی چه زمانی و در چه شرایطی پدیده ظهور اتفاق خواهد افتاد. قلمرو دوم «شیوة ظهور» است که به مسئله حوادث پس از ظهور می‌پردازد و به این سؤال که دولت مهدوی چگونه حاکمیت یافته و تشکیل می‌شود؛ پاسخ می‌دهد.
1. هنگامة ظهور
برخی از آسیب‌های موضوع ظهور مربوط به «هنگامة ظهور» است. هنگامة ظهور، یعنی زمانی که ظهور اتفاق خواهد افتاد. بدیهی است که مراد از زمان، زمان تقویمی نیست. زمان تقویمی را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند. بلکه مراد از زمان ظهور، زمان پیش‌شرطی و زمان زمینه‌ای است. بنابراین وقتی از هنگامة ظهور پرسش می‌شود، مقصود این است که پیش‌شرط ظهور چیست؟ زمینه ظهور حضرت کدام است؟ و در چه شرایطی حضرت مهدی(ع) ظهور خواهد کرد؟
1ـ1. اهمیت و ثمره بحث: مسئله هنگامة ظهور از آن جهت اهمیت دارد که مشخص می‌سازد برای ظهور چه مقدماتی لازم است (مقدمات ظهور) و برای تحقق مقدمات و زمینه‌ها، چه وظایفی بر عهده شیعه است (وظایف منتظران). پاسخ به پرسش، هنگامه ظهور، جهت حرکت شیعه را مشخص می‌سازد. پاسخ درست، مسیر درست را مشخص می‌کند و پاسخ نادرست، شیعه را به بیراهه کشانده و ظهور را به تأخیر می‌اندازد.
به بیان دیگر پاسخی که به پرسش هنگامه ظهور داده می‌شود، تأثیر مستقیم و غیرقابل انکاری در بحث «انتظار» خواهد داشت. انتظار و چگونگی آن از مسایل بنیادین در دوران غیبت است که نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت. تعریف دقیق انتظار، فرهنگ انتظار و وظایف منتظران، متوقف بر داشتن پاسخی صحیح، منطقی و متین برای پرسش هنگامة ظهور است. از این‌رو مسئله آسیب‌شناسی و آسیب‌زدایی در قلمرو هنگامه ظهور، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است.
1ـ2. آسیب‌شناسی هنگامة ظهور: یکی از آسیب‌های مرتبط با هنگامه ظهور این است که گمان می‌شود «فراگیری و جهان شمولی فساد» پیش شرط ظهور است. برخی معتقدند تا جهان پر از ظلم و فساد نشود، حضرت مهدی(ع) ظهور نخواهد کرد. و شاید پاسخ این گروه به این پرسش که «چرا حضرت مهدی(ع) در غیبت است؟» این باشد که: چون هنوز مناطقی از جهان را فساد فرا نگرفته است. در اینجا برای آشنایی بیشتر با این دیدگاه، دلایل معتقدان آن و آثاری را که این دیدگاه بر اندیشه انتظار دارد، بررسی می‌کنیم.
الف) دلیل: دلیل کسانی که معتقدند جهان‌شمولی فساد پیش‌شرط ظهور است، روایاتی است که می‌گویند حضرت مهدی(ع) زمانی ظهور می‌کند که جهان پر از ستم شده است.
روایات فراوانی وجود دارند که دربارة جهان پیش از ظهور، از تعبیر «کما ملئت ظلماً و جوراً» استفاده کرده‌اند. مثلاً رسول خدا(ص) می‌فرماید: لاتقوم الساعة حتی تمتلئ الاٴرض ظلماً و عدواناً، ثمّ یخرج رجل من عترتی فیملؤها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً.17
قیامت برپا نمی‌شود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود، آنگاه مردی از خاندان من قیام کند و زمین را همچنان که از ظلم و جور آکنده شده، از عدل و داد پر کند.
و یا در کلام دیگری می‌فرماید: لولم یبق من الدّهر إلاّیوم لبعث الله تعالی رجلاً من أهل بیتی یملؤها عدلاً کما ملئت جوراً.18
اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند مردی از خاندان مرا بر‌می‌انگیزد که دنیا را پر از داد می‌کند همچنان که پر از ستم شده است.
از چنین روایاتی این برداشت را کرده‌اند که فراگیری فساد، پیش‌شرط ظهور است. در بحث‌های بعدی به تحلیل این بفعد از روایات مهدویت خواهیم پرداخت و مشخص خواهیم ساخت که مراد از این تعبیرها چیست.
ب) تأثیر این نظریه بر فرهنگ انتظار: این نظریه تأثیر مستقیمی بر فرهنگ انتظار و تعیین وظایف منتظران دارد. انگاره‌ای که از دل نظریه فوق در باب انتظار بیرون می‌آید، نفی امر به معروف و نهی از منکر و تعطیلی هرگونه حرکت اصلاح‌طلبی است. گروهی از کسانی که پیش‌شرط ظهور را فراگیری فساد می‌دانند، بر این باورند که نباید جلوی فساد را گرفت. از دیدگاه اینان، هرگونه مانع‌تراشی در راه انجام فساد و منکرات، منجر به تأخیر در ظهور می‌شود.
امام خمینی(ره) درباره این گروه می‌فرماید: یک دسته‌ای می‌گفتند که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیایند، ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هرکاری می‌خواهند بکنند، گناهان زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.19
کسانی که این انگاره را پذیرفته‌اند، بر این باورند که چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظیفه منتظران، سکوت در برابر منکرات و اجازه گسترش فساد است و بر این اساس معتقدند هر نوع تلاش برای جلوگیری از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حرکت ضدانتظار است که موجب به تأخیر افتادن ظهور می‌شود.
1ـ3. نقد: در نقد این دیدگاه باید گفت که اگرچه روایات مورد استناد صحیح‌اند، اما استنباطی که از آنها شده درست نیست. سؤال این است که روایاتف مورد استناد، بیان‌گر «توصیف زمان ظهور» ند یا بیان‌گر «پیش‌شرط ظهور»؟ فرق است میان این‌که گفته شود ویژگی‌های اجتماعی هنگامه ظهور چیست و این‌که گفته شود پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی (ع) چیست.
مورد اول ویژگی‌های جامعه جهانی را به هنگام ظهور توصیف و پیش‌بینی می‌کند، ولی مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را توضیح می‌دهد. بدیهی است که میان این دو، تفاوت وجود دارد. به عنوان نمونه اگر گفته شود در فصل بهار فرزند فلان خانواده متولد می‌شود؛ آیا بدین معناست که فصل بهار علت ولادت است یا فصل بهار توصیف هنگامه ولادت است؟ در بحث ما نیز همین مسئله صادق است. خیلی فرق است میان این‌که بگوییم «حضرت مهدی(ع) چون فساد فراگیر شود ظهور می‌کند» یا این‌که بگوییم «حضرت مهدی (ع) در زمانی که فساد فراگیر است ظهور خواهد کرد.» میان این دو تفاوت ظریفی وجود دارد.
فهم متون دینی نیازمند کار کارشناسی است. باید مجموعه متون دینی را مورد توجه قرار داد تا به نتیجه منطقی رسید. در متون دینی هیچ‌گاه از «فراگیری ستم» به عنوان علت ظهور یاد نشده تا در نتیجه گفته شود که راه تعجیل در فرج حضرت، توسعه فساد است! بلکه در متون حدیثی تصریح شده که پیش‌شرط ظهور، تغییر جامعه و حرکت آن به سمت صلاح و فلاح است. این‌که در بحث روش‌شناسی فهم متون دینی گفته می‌‌شود باید مجموعه روایات را مورد توجه قرار داد تا بتوان دیدگاه دین را استخراج نمود، به همین دلیل است.
مطالعه دیگر روایات نشان‌گر این حقیقت است که تمرکز بر بخشی از احادیث و نادیده گرفتن برخی دیگر، عامل انحراف در فهم متون و موجب تحریف در دیدگاه دین می‌گردد. در ادامه به روایتی در زمینه پیش شرط ظهور اشاره می‌کنیم تا این بحث روشن‌‌تر گردد:
کسی از امام باقر(ع) می‌پرسد که چه وقت ظهور حضرت مهدی(ع) اتفاق می‌افتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بیان یک حکایت آموزنده، تاریخ را به سه دوره؛ زمان گرگ‌صفتی، زمان میش‌صفتی و زمان ترازو تقسیم کرده و روشن می‌سازد که در کدامیک از این دوره‌ها، امکان ظهور وجود دارد. حکایت این است که عالم فرزانه‌ای، فرزندی داشت که نسبت به دانش و فضل او بی‌رغبت بود و لذا بهره‌ای از دانش پدر نبرده بود. در مقابل همسایه‌ای داشت که از دانش او بهره‌های فراوان برده بود.
عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع کردند و با مشکل روبه‌رو شدی از این مرد همسایه کمک بخواه. پس از مدتی، پادشاه خوابی دید و برای تعبیر خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار کرد. او به همسایه مراجعه کرد و از وی نظرخواهی نمود. همسایه فرزانه گفت: در تعبیر خواب پادشاه بگو که اکنون زمان گرگ است، ولی وقتی پاداش را گرفتی سهم مرا نیز بده. فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از تعبیر خواب او، پاداش خوبی گرفت، اما با کمال شهامت به وعده خود با همسایه عمل نکرد.
پس از مدتی دوباره جریان تکرار شد. فرزند عالم با عذرخواهی و خجالت نزد همسایه رفت. همسایه به او گفت: بگو اکنون زمان میش است. ولی این‌بار سهم مرا از پاداش فراموش نکن... . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به تردید افتاد که چه کند آیا سهم همسایه را بدهد یا نه؟ ولی بالاخره از این کار چشم‌پوشی نمود. وقتی برای بار سوم قضیه تکرار شد، فرزند عالم قول داد که این‌بار به وعده خود عمل کند. همسایه فرزانه نیز به او گفت: به پادشاه بگو اکنون زمان ترازو است. فرزند عالم پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسایه رفت و سهم او را تقدیم کرد.
همسایة فرزانه در اینجا کلام بسیار مهمی دارد. به او گفت:من از آغاز نیز چشم‌داشتی به این مال نداشتم ولی تو فرزند زمان خود هستی. زمان اول زمان گرگ بود و تو چون گرگ حق مرا غارت کردی. زمان دوم زمان میش بود که دلش می‌خواهد ولی عمل نمی‌کند، تو هم دلت می‌خواست که حق مرا بدهی ولی عمل نکردی. و اما زمان سوم زمان ترازو بود و تو به وعده خودت عمل کردی. همه پاداش از آنف تو.20
امام باقر (ع) با بیان این حکایت می‌خواهد بفرماید که در دورة «گرگ‌صفتی» حق امامت غصب شد، در دوره «میش‌صفتی» مردم می‌خواهند حق ما را بدهند ولی حال آن‌ را ندارند و در دوره سوم که دوره «عدالت» است مردم حق ما را خواهند داد! این‌ها دوره‌های سه‌گانه تاریخ امامت‌اند. مدار و محور این دوره‌های سه‌گانه، مردم‌اند. اگر مردم تغییر کنند، زمان ظهور فرا خواهد رسید. براساس این حدیث شریف، پیش‌شرط ظهور عدالت‌خواهی مردم است. امامف عدالت، امت عدالت‌خواه می‌خواهد. دولت عدالت، جامعه عدالت‌پذیر می‌خواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را نمی‌پذیرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نمی‌کنند؛ همان‌گونه که امام علی(ع) را تحمل نکردند.
اگر ظهور در جامعه فاسد روی دهد، امام مهدی(ع) نیز فرجامی چون دیگر امامان خواهد داشت. بنابراین پیش‌شرط ظهور، توسعه عدالت‌خواهی است. گفتمان جامعه بشری باید به گفتمان عدالت تبدیل شود تا زمنیة ظهور حضرت مهدی(ع) فراهم گردد. البته حرکت به سوی عدالت، حرکتی مردمی و توده‌ای است که در بدنة جامعه جهانی باید صورت بگیرد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، طبیعی است که سران کفر و الحاد ساکت نخواهند نشست و ظلم و جور خود را دامنه‌دارتر خواهند کرد؛ همان‌گونه که هم اکنون کفر جهانی برای مقابله با نهضت مهدویت برنامه‌های شیطانی طراحی و اجرای آن‌ها را آغاز کرده است و بدون تردید این روند موجب توسعه فساد می‌گردد، هرچند از سوی دیگر موج عدالت‌خواهی و حرکت به سوی منجی عدالت‌گستر نیز روبه افزایش است.
بنابراین، این‌ تصور که پیش‌شرط ظهور، توسعه فساد است، با متون دینی و عقل سلیم ناسازگار است. فراگیری فساد، توصیف زمان ظهور است نه علت ظهور. برهمین اساس مفهوم انتظار یعنی تلاش برای غالب کردن گفتمان عدالت و ترویج عدالت‌خواهی در مردم و جامعه منتظر جامعه‌ای است که در راه توسعه عدالت‌خواهی و عدالت‌پذیری تلاش می‌کند.21
2. شیوه ظهور
برخی دیگر از آسیب‌های ظهور، مربوط به «شیوة ظهور» و به قدرت رسیدن حضرت مهدی(ع) است. می‌دانیم که در دوران ظهور، حکومت واحدی در سراسر جهان شکل می‌گیرد و حضرت مهدی(ع) در رأس این حکومت قرار می‌گیرد، حال این سؤال مطرح است که چگونه آن حضرت به این قدرت می‌رسد. یکی از مباحث مهم در هر حاکمیتی، مکانیسم کسب قدرت است. این‌که ساز و کار کسب قدرت چیست از مباحث مهم فلسفه سیاسی است. سؤال این است که ساز و کار کسب قدرت در دولت مهدوی ـکه نمونه کامل دولت امامت و ولایت است چیست؟ و حضرت مهدی(ع) از چه شیوه‌ای برای رسیدن به قدرت استفاده خواهد کرد؟22
2ـ1. اهمیت و فایده بحث: در بحث ظهور نمی‌توان مسئله شیوه کسب قدرت را نادیده گرفت و از آن چشم‌پوشی کرد. امروز دنیا نسبت به این مسئله حساس است و سؤال‌ها و شبهه ‌های فراوانی در این زمینه دارد. ما نمی‌توانیم افکار عمومی را نادیده بگیریم. ظهور میان زمین و آسمان و در خلأ اتفاق نمی‌افتد. ظهور در این دنیا و در میان همین مردمی اتفاق می‌افتد که سؤال‌ها و شبهه‌های فراوانی دارند. اگر حکومت حضرت یک حکومت جهانی است، نمی‌توان به جز شیعه، بقیه مردم را نادیده گرفت. جهانف امروز، نزدیک به شش میلیارد نفر جمعیت دارد که از این میزان، قدری بیش از یک میلیارد نفر آن مسلمان‌اند و در میان مسلمانان، جمعیت شیعه حدود صدمیلیون نفر است. شیعه اگر معتقد است دولتی که او معرفی می‌کند، دولت پایان تاریخ است، باید بتواند پاسخ قانع‌کننده‌ای برای خیل مردمی داشته باشد که شیعه نیستند و سؤالات فراوانی دارند.
البته همیشه انسان‌های مغرض وجود خواهند داشت، اما اکثریت را کسانی تشکیل می‌دهند که اگر پاسخ قانع کننده‌ای بیابند، خواهند پذیرفت و این جمعیت تشنه، یکی از نگرانی‌هایش، شیوة به قدرت رسیدن دولت پایان تاریخ در اندیشه شیعی است. اینجاست که بحث شیوه ظهور اهمیت می‌یابد. یافتن پاسخ صحیح و منطقی برای این پرسش، اولاً به ما کمک خواهد کرد که حوادث پس از ظهور را تبیین و تبلیغ کنیم و ثانیاً وظیفه منتظران را در تهیه ابزار قدرت، مشخص می‌سازد. اگر بناست حضرت مهدی(ع) قدرت جهان را در دست بگیرد، باید در دوران غیبت و انتظار، ابزار قدرت را فراهم ساخت. هر پاسخی که به پرسش دوم داده شود، در وظیفه منتظران تأثیر مستقیم خواهد داشت و مسیر حرکت در این زمینه را تعیین خواهد کرد.
2ـ 2. آسیب‌شناسی شیوه ظهور: برخی ظهور حضرت را ظهور سرخ و خونین می‌دانند و بر این باورند که ایشان در اثر جنگ و خون‌ریزی‌های فراوان، حاکمیت می‌یابد. این مسئله دستاویزی برای مخالفان مهدویت شیعی شده تا برای مردم دنیا این‌گونه جا بیندازند که فرجام تاریخ از نظر شیعه، فرجامی است خونین و دردناک که در آن با زور شمشیر و سرنیزه حکومتی به مردم جهان تحمیل می‌گردد. دوران معاصر، دورة نبرد الگوهای فرجام تاریخ و نظریه‌های پایان تاریخ است.
در این نبرد کسی پیروز است که الگوی بهتری ارائه دهد. اگر ظهور حضرت متوقف بر روی کرد جامعه بشری به عدالت مهدوی است، راه رسیدن به آن ارائه تصویری روشن و منطقی از آن است. اگر بناست بشریت در ظهور حضرت به خاک و خون کشیده شود، آیا می‌توان انتظار همراهی از آنان داشت؟ آیا می‌توان آنان را منتظر ظهور نمود؟ آن تصویر خشونت‌باری که اردوگاه لیبرال دموکراسی از مهدویت شیعی ارائه می‌دهد، مبتنی بر برخی سخنانی است که شیعه خود در این‌باره گفته است؛ بدون این‌که به حساسیت مسئله توجه داشته باشد و تحلیل منطقی از این بحث ارائه دهد. از این‌رو بررسی دوباره موضوع اهمیت دارد.
2ـ3. دلیل: بخشی از روایات مهدویت، اختصاص به درگیری‌های هنگام ظهور دارد. در این دسته، روایاتی وجود دارند که دامنه درگیری‌ها را بسیار گسترده و آمار کشته‌شدگان را بسیار زیاد نقل می‌کند. در این بحث در پی نقل این متون نیستم، شما کم و بیش از این متون خبر داشته و گوشه‌هایی از آن را شنیده و یا خوانده‌اید.
2ـ4. نقد: همان‌گونه که اشاره شد، روایات فوق مبنای نظریه «جنگ برای تحمیل» شده است. در این نظریه حضرت مهدی(ع) ظهور می‌کند و پس از درگیری‌ها و خونریزی‌های بسیار فراوان، حاکمیت خود را بر پهنة گیتی می‌گستراند. اما این نظریه با اشکالات فراوانی روبه‌روست؛ چرا که یک نظریه اگر مخصوص بخشی از یک حقیقت باشد باید با دیگر اجزاء هماهنگ باشد. اصل هماهنگی میان اجزای یک مجموعه، ضرورت نظریه‌پردازی است و ناهماهنگی نشانه نادرستی یک یا چند نظریه درونی می‌باشد. نظریة «جنگ برای تحمیل» نیز با دیگر بخش‌های نظریة مهدویت و دولت امامت ناهماهنگ است. این ناهماهنگی در سه حوزه است که بدان می‌پردازیم:
الف) نظریة «جنگ برای تحمیل» نمی‌تواند پدیده «غیبت» را تحلیل کند. غیبت یکی از عناصر مهم در فرهنگ مهدوی است. اگر بناست که برای حاکمیت امام زمان (ع) نبردهای تحمیل کننده انجام شود، دیگر نیازی به این غیبت طولانی نمی‌بود؛ از همان آغاز این نبردها می‌توانست آغاز شود و حکومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده قرن غیبت چیست؟ شاید گفته شود حضرت مهدی(ع) در آغاز امامت بیش از پنج سال سن نداشته است و به همین دلیل غایب شده است. اما روشن است که کمی سن نمی‌تواند توجیه عقلانی برای دوازده قرن غیبت باشد.23 اگر کمی سن دلیل غیبت است و اگر بناست به وسیله جنگ حکومت حضرت برپا گردد، چند دهه غیبت برای تکمیل سن کافی ‌بود. این نشان‌گر ناکارآمدی نظریة «جنگ برای تحمیل» در تحلیل پدیده غیبت است.
ب) همان‌گونه که در بحث آسیب‌شناسی هنگامة ‌ظهور گذشت، روایات معصومین(ع) و تحلیل‌‌های عقلانی، پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را «آمادگی اجتماعی» می‌دانند؛ اگر چنین است، نظریة «جنگ برای تحمیل» با این بخش از فرهنگ مهدویت نیز در تضاد است. اگر ظهور نیازمند آمادگی اجتماعی است؛ اگر غیبت، فرصتی برای کسب آمادگی است و اگر انتظار تلاش برای آماده‌سازی است، «جنگ برای تحمیل» چه معنایی خواهد داشت؟ این نظریه با هیچ یک از آن مفاهیم سه‌گانه نیز همخوانی ندارد.
ج) برخی از روایاتی که به موضوع نبردهای پس از ظهور پرداخته‌اند، تأکید کرده‌اند که هدف این نبردها منافقان و معاندان هستند و بر این اساس عموم مردم در صف مقابل قرار نمی‌گیرند. نظریه جنگ برای تحمیل با این دسته از روایات هم ناسازگار است. در اندیشه دینی حتی منافق تا وقتی یک شهروند باشد، در امان است و تنها زمانی که قصد براندازی داشته باشد، با او برخورد می‌شود. در عصر ظهور، اگر معاندان و منافقان بخواهند مانع استقرار دولت مهدوی شوند، با آنان ستیز خواهد شد. دولت امامت، هیچگاه خود را با خشونت و تهدید بر مردم تحمیل نکرده است. خانه‌نشینی حضرت علی(ع) و انزوای معصومان (ع) دلیل روشن این حقیقت است. ستیز امام زمان(ع) با کسانی است که در برابر این جریان حق (که خواست عمومی است) سد ایجاد می‌کنند.
2ـ5. ماهیت نبردهای ظهور: اگر سؤال شود که آیا هیچ جنگی در آستانه تشکیل دولت مهدوی رخ نمی‌دهد؟ پاسخ آن منفی است. روایت‌های زیادی، اصل مسئله درگیری را تأیید و حتی برخی ویژگی‌های آن‌را نیز مشخص کرده‌اند. اما اگر سؤال شود که آیا پایه‌های حکومت مهدوی بر کشتار و خون‌ریزی توده مردم (همان‌ها که دولت مهدوی می‌خواهد بر ایشان حکومت کند) استوار است؟ پاسخ منفی است. بدون تردید نبرد و درگیری‌های نظامی سختی در خواهد گرفت اما سؤال این است که آیا این درگیری‌ها به خاطر تحمیل یک ایده به مردم است؟ یا دلیل دیگری دارد؟ آیا شمشیر حضرت مهدی(ع) شمشیر تحمیل حکومت به مردم است یا شمشیر مبارزه با کسانی است که در برابر خواست عمومی بشریت برای تحقق عدالت صف‌آرایی می‌کنند؟ میان این دو تفاوت وجود دارد. گاهی یک نفر یا یک گروه با تکیه بر سرنیزه حاکمیت خود را به مردم تحمیل می‌کند و گاهی جامعه‌ای به پامی‌خیزد و علیه ستم قیام می‌کند ولی زورگویان در برابر آنان مقاومت می‌کنند و لذا مردم نیز با آنان می‌جنگند.
نمونه بارز آن در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. حضرت امام خمینی(ره) و یاران او جنگیدند و شهدای زیادی تقدیم انقلاب کردند. سؤال این است که این جنگ و کشتار به خاطر چه بود؟ آیا به زور سرنیزه به مردم می‌گفتند که باید انقلاب کنید و لذا نبرد آغاز شد؟ یا این‌که مردم قیام کردند تا حکومت اسلامی تشکیل دهند ولی صاحبان زر و زور و تزویر در برابر این خواست عمومی ایستادند و لذا مردم هم تا اندازه‌ای که لازم بود با آنان درگیر شدند؟ داستان نبردهای ظهور نیز همین‌گونه است؛ نبردی است برای برچیدن سدهایی که ظالمان در راه تحقق عدالت ایجاد کرده‌اند.

نتیجه گیری

با توجه به جنبه‏ی تربیتی مهدویّت، اکنون می‏توان مقصود از آسیب‏شناسی معطوف به آن را مشخص کرد. در این‏جا، آسیب‏شناسی، حاکی از بازشناسی موارد سوءبرداشت یا سوءعملکرد در جریان تربیتی مهدویّت است. تا جایی که به ذات دین، مشتمل بر مهدویّت، مربوط است، نمی‏توان از آسیب و آسیب‏شناسی سخن به میان آورد. اما هنگامی که جریان تربیت دینی، مشتمل بر بعد تربیتی مهدویّت، شکل می‏گیرد، امکان ظهور آسیب و بنابراین آسیب‏شناسی فراهم می‏گردد؛ زیرا در جریان تربیت دینی، دست آدمی گشوده می‏شود و اکنون اوست که باید با فهمی که از دین کسب می‏کند، به عمل روی آورد و زمینه‏ی تحقق برداشت‏های خود را هموار کند.
در طیّ این مسیر است که افق کوتاه دید آدمی، بدفهمی‏ها را در دامن می‏پرورد، چنان‏که دامنه‏ی محدود همّت او، بدکرداری‏ها را در پی می‏آورد. از این رو، آسیب‏شناسی تربیتی مهدویّت، تلاشی برای بازشناسی این گونه لغزش‏های فکری و عملی در جریان تحقق بخشیدن به بعد تربیتی مهدویّت است.
اما چنان‏که اشاره شد، آسیب‏شناسی تربیتی مهدویّت، خود، موردی از بحث عام‏تر آسیب‏شناسی تربیت دینی و اسلامی است. به عبارت دیگر، همه‏ی انواع آسیب‏شناسی در تربیت دینی، در هر یک از موارد آن نیز صادق خواهد بود. به این ترتیب، رابطه‏ی آسیب‏شناسی تربیت دینی با آسیب‏شناسی تربیتی مهدویّت، رابطه‏ی کلی و جزئی خواهد بود. یعنی آن‏چه به طور کلی در مورد نخست صادق است، به نحو جزئی و مصداقی، در مورد دوم نیز صادق خواهد بود.

پی نوشت :

1 ـ «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مماتصفون.» انبیاء، 18.
2 ـ المفضل بن عمر الجعفی قال: سمعت الشیخ ـ یعنی ابا عبداللّه‏ علیه‏السلام ـ یقول: «ایاکم و التنویه، أما واللّه‏ لیغیبن سبتا من دهرکم و لیخملن حتی یقال: مات؟ هلک؟ بأی واد سلک؟ و لتدمعن علیه عیون المؤمنین و لیکفأن تکفأالسفینه فی أمواج البحر فلا ینجو الا من أخذاللّه‏ میثاقه و کتب فی قلبه الایمان و أیده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا یدری أی من أی، قال: فبکیت ثم قلت له: کیف تصنع؟ فقال: یا أباعبداللّه‏ -ثم نظر الی شمس داخلة فی الصفه- أتری هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لأمرنا أبین من هذه الشمس.»، غیبت نعمانی (ترجمه غفاری)، صص 218-219.
3 ـ عن جابر الجعفی قال: «قلت لأبی جعفر علیه‏السلام متی یکون فرجکم؟ فقال: هیهات هیهات لا یکون فرجنا حتی تغربلوا ثم تغربلوا یقولها ثلثا حتی یذهب اللّه‏ تعالی الکدر و یبقی الصفو». منتخب الاثر، ص 389.
4 ـ عن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله انه قال: «المهدی رجل من عترتی یقاتل علی سنتی کما قاتلت أنا علی الوحی». ینابیع المودة، به نقل از: منتخب‏الاثر، ص 232.
5 ـ ر.ک: منتخب الاثر، فصل دوم.
6 ـ علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر علیه‏السلام أنه قال: «اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله اللّه‏ فی أدیانکم لایزیلنکم عنها فانه لابد لصاحب هذاالأمر من غیبة حتی یرجع عن هذاالامر من کان یقول به، انما هی محنة من‏اللّه‏ یمتحن اللّه‏ بها خلقه...». غیبت نعمانی، صص 219 ـ 210.
7 ـ ر.ک: پاورقی 3.
8 ـ مفضل بن عمر قال: «قلت لأبی عبداللّه‏ علیه‏السلام : ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلک، فقیل: مات أو هلک؟ فی أی واد سلک؟ قلت: جعلت فداک ثم یکون ماذا؟ قال : لایظهر الا بالسیف». نعمانی، ص 225.
9 ـ عن أبی بصیر قال: سعمت أبا جعفر الباقر علیه‏السلام یقول: «...ویضع السیف علی عاتقه ثمانیة أشهر هرجا هرجا حتی یرضی اللّه‏...». نعمانی، ص 239.
10 ـ فضیل بن یسار عن أبی عبداللّه‏ علیه‏السلام فی حدیث قال: «و رجال کأن قلوبهم زبر الحدید...». بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صدر، صص 348 ـ 349.
11 ـ عن أبی‏الجارود عن أبی جعفر علیه‏السلام قال: قال لی: «...اذا سمعتم به فأتوه و لو حبوا علی الثلج». نعمانی، ص 222
12 ـ زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن أبی عبداللّه‏ علیه‏السلام قال: «ان القائم اذا قام یقول الناس: أنی ذلک؟ و قد بلیت عظامه». غیبت نعمانی، صص222-223.
13 ـ عمرو بن سعد عن امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه‏السلام أنه قال یوما لحذیفة بن الیمان: «یا حذیفة لاتحدث الناس بما لایعلمون فیطغوا و یکفروا، ان من العلم صعبا شدیدا محمله لو حملته الجبال عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البیت سینکر و تقتل رواته...». غیبت نعمانی، ص203.
14 ـ «و رجال کأن قلوبهم زبر الحدید، لایشوبها شک فی ذات اللّه‏، أشد من الجمر، لو حملوا علی الجبال لأزالوها، لا یقصدون برایة بلدة الا أخربوها. کأن علی خیولهم العقبان. یتمسحون بسرج الامام علیه‏السلام یطلبون بذلک البرکة. و یحفون به یقونه بأنفسهم فی الحروب و یکفونه ما یرید. فیهم رجال لاینامون اللیل لهم دوی فی صلاتهم کدوی النحل، یبتون قیاما علی أطرافهم و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل لیوث بالنهار.» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صص 348ـ349.
15 ـ «ان ربک یعلم انک تقوم أدنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک...» مزمل، 20.
16 ـ تاریخ مابعدالظهور، صص 351-352.
17. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 633، ح 0711.
18. همان، ح 2711 .
19. صحیفه نور، ج 02 ، ص 691 .
20. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 794ـ994.
21. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: عباس پسندیده، «گفتمان عدالت پیش‌شرط ظهور» مجله موعود، سال ششم، شماره 53، دی و بهمن 1831.
22 . البته هدف امامت، کسب قدرت به معنای قدرت‌طلبی نیست بلکه مراد به دست آوردن قدرت برای انجام مأموریت الهی که هدایت مردم است می‌باشد. وجود قدرت، شرط تکلیف است و امام نیز برای انجام رسالت خویش باید قدرت انجام آن‌را داشته باشد. اینجا است که ضرورت حکومت و حاکمیت یافتن امام مشخص می‌شود. قدرت، برای امامت، هدف نیست بلکه مقدمه‌ای است که امام را نسبت به انجام رسالت الهی‌اش قادر می‌سازد.
23. همان‌گونه که مشهود است، این نظریه گذشته از آن که برمفهوم انتظار تأثیر منفی می‌گذارد، مفهوم غیبت را نیز به نادرستی تفسیر می‌کند.
24. محمدباقر مجلسی، همان، ج 1، ص 116، ح 8.

منابع:

1. الصدر، السید محمد؛ تاریخ مابعدالظهور، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412 ه.ق.
2. قرآن کریم، ترجمه‏ی محمد مهدی فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامه‏ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، 1378.
3. باقری، خسرو؛ آسیب و سلامت در تربیت دینی، عرضه شده در همایش آسیب‏شناسی تربیت دینی، وزارت آموزش و پرورش، 1380.
4. صافی گلپایگانی، لطف‏اللّه‏؛ منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، 1421 ه.ق.
5. نعمانی، محمد؛ غیبت، ترجمه: جواد غفاری، تهران، کتاب‏خانه‏ی صدوق، بازار سرای اردیبهشت، 1363 ه.ش.

منبع:کمیته علمی همایش بین المللی دکترین مهدویت

نظرات  (۱)

سلام
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" آسیب‏‌شناسی تربیتی مهدویّت و باور به ظهور منجی "
با آدرس:http://harfeto.ir/?q=node/27244

در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله): بهترین شما کسی است که دیدن او شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش بر دانش شما بیفزاید و کردارش شما را مشتاق آخرت کند."
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی