رجعت امامان نور
رجعت امامان نور
نویسنده: آیت الله سید محمد کاظم قزوینی
رجعت امامان اهل بیت(علیهمالسلام) هم در قرآن آمده است و هم در روایات و هم در زیارتها:الف- در قرآن:
برای نمونه در قرآن کریم میفرماید: (إِنّ الّذِی فَرَض عَلَیْک الْقُرْآنَ لَرَادّک إِلی مَعَادٍ...)[1] یعنی: آن کسی که قرآن را بر تو فرود فرستاد به یقین تو را به وعدهگاهت باز میگرداند ...
امام سجاد (ع) در تاءویل این آیه شریفه میفرماید: (یرجع الیکم نبیکم و امیرالمؤمنین و الائمة).[2] یعنی: پیامبر شما، امیرمؤمنان و امامان در عصر ظهور به دنیا باز میگردند.
ب- نمونه هایی از روایات:
1. امام صادق(ع) فرمود: (اول من تنشق الارض الدنیا: الحسین بنعلی علیه السلام.)[3] یعنی: نخستین کسی که با شکافته شدن زمین پس از قیامت حضرت مهدی (ع) به دنیا باز میگردد حضرت حسین (ع) است.
2. و فرمود: (نخستین کسی که در جریان رجعت به دنیا باز میگردد حضرت حسین (ع) است، او در دنیا روزگاری طولانی زندگی کند ...)[4].
3. از آن حضرت سؤال شد که: (احق هی؟ فقال: نعم! فسئل: من اول من یجرج؟ قال (ع): ... الحسین علیه السلام... یخرج علی اثر القائم.)[5] یعنی: (آیارجعت واقعیت دارد؟) فرمود: (آری !) پرسیدند:(چه کسی نخستین رجعت کننده به خواست خدا خواهد بود؟) فرمود: (حسین (ع) پس از ظهور قائم رجعت میکند.)
4. و فرمود: (... و یقبل الحسین (ع)... فیدفع الیه القائم علیه السلام الخاتم، فیکون الحسین هو الذی یلی غسله و کفنه و حنوطه و یواریه فی حفرته.)[6] یعنی:حسین (ع) به به دنیا باز میگردد و حضرت مهدی(ع) خاتم سلیمان را به همراه زمام امور جامعه به او میسپارد و او کسی است که قائم را پس از یک زندگی طولانی و پربرکت که از دنیا میرود، غسل میدهد و به خاک میسپارد.
5. و نیز در تأویل آیه شریفه قرآن (ثم رددنا لکم الکرة علیهم.)[7]
می فرماید: ( ... خروج الحسین فی سبعین من اصحابه، علیهم البیض لمذهبة... یؤدون الی الناس: ان هذا الحسین قد خرج فی اصحابه، حتی لایشک المؤمنون فیه ... والحجة القائم بین اظهرهم، فاذا استقرت المعرفة فی قلوب المؤمنین انه الحسین، جاء الحجة الموت، فیکون الذی یغسله و یکفنه و یحنطه و یلحده فی حفرته: الحسین بن علی و لایلی امرالوصی الا الوصی.)[8] یعنی: حسین علیه السلام با حدود هفتاد نفر از یاران خویش به خواست خدا به دنیا باز میگردند. بر اندامشان لباسهای درخشنده و آراسته و پر ارزشی است و به مردم ندا داده میشود که: (هان ای مردم ! این حسین علیه السلام است که به دنیا باز گشته است تا مؤمنان در مورد وجود گرانمایهاش در دنیا تردید به خود راه ندهند ... و در همانحال حضرت مهدی (ع) نیز در میان یاران حسین و مردم است.
هنگامی که ایمان مردم نسبت به رجعت حضرت حسین علیه السلام استوار گردید، پایان زندگی امام مهدی علیه السلام فرا میرسد. و حسین علیه السلام امور مربوط به غسل و نماز و به خاکسپاری پیکر پاکش را به عهد میگیرد. چرا که پیکر مطهر امام معصوم را، تنها همانند او باید غسل و کفن کند و بر پیکر او نماز گذارد و او را به خاک سپارد.
ج- فرازهایی از زیارت نامه ها:
1- زیارت نامههای رسیده از جناب امامان راستین، نیز مساءله رجعت را بطور صریح بیان میکنند، برای نمونه: در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی(ع) رسیده است آمده است که: (مؤمن بایابکم، مصدق برجعتکم، منتظر لامرکم، مرتقب لدولتکم...).[9] یعنی: من به بازگشت شما به زندگی این جهان (پس از ظهور قائم) ایمان دارم، رجعت شما را تصدیق میکنم و در انتظار فرمان و حکومت دولت شماهستم...
2- در زیارت امام مهدی (ع) آمده است که: (... و ان رجعتکم حق لاریب فیها...)[10] یعنی:... رجعت شما واقعیتی است که در آن تردید راه ندارد.
3- و پس از زیارت هر امام معصوم به این جملات میرسیم که: (... و حشرنی الله فی زمرتکم... و مکننی فی دولتکم و احیانی فی رجعتکم و ملکنی فی ایامکم...)[11] یعنی: خداوند مرا در گروه شما محشور سازد و در دولت شما به من تمکن و اقتدار بخشد و در رجعت شما زندگی مجدد ارزانی دارد و در روزگار پرافتخار حاکمیت عادلانه شما مرا بر سرنوشت خویش حاکم سازد.
در این بحث فشرده (رجعت) روشن شد که امام مهدی (ع) تدبیر امور جامعه را پس از قیام و اصلاح زمین و زمان و سرشار ساختن جهان از عدل و داد همچنان به کف خواهد داشت تا حضرت حسین (ع) رجعت نماید و زمام امور را به دست گیرد.
به هر حال بحث از رجعت، یک بحث طولانی است و برخی از علمای ما در مورد آن کتابهای مستقلی نوشته اند که ما برای رعایت اسلوب کتاب، فشردهای از آن را گزارش کردیم.
[1] . قصص، آیه 58.
[2]. تـفـسـیـر بـرهـان، ج 3، ص 239، ح 2، ذیل آیه شریفه و بحارالانوار، ج 53، ص 32.
[3] . بحارالانوار ج 53، ح 39 و بصائرالدرجات صص 18.
[4] . بحارالانوار، ج 53، ص 63، ح 54 و مختصر بصائر الدرجات، ص 18.
[5] . بحارالانوار، ج 53، ص 39.
[6] . بحارالانوار، ج 53، ص 39.
[7] . سوره اسراء، آیه 6.
[8] . تـفـسـیـر بـرهـان، ج 2 ص 406، ح 1 و کـافـى، ج 8 ص 206، ح 250 و بحارالانوار، ج 51، ص 56.
[9] . بحارالانوار، ج 102، ص 131.
[10] . بحارالانوار، ج 53، ص 472 و ج 94، ص3.
[11] . بحارالانوار، ج 53، ص 92