شناخت مختصرى از زندگانى امام مهدى (عج)
شناخت مختصرى از زندگانى امام مهدى (عج)
از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (4)، بقیة الله است (5) و مشهورترین آنها «مهدى» مىباشد. (6)
پدرش، پیشواى یازدهم حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس »است (7) که بنام «ریحانه»، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است. (8) میزان فضیلت و معنویست نرجس خاتون تا آن حد، والا بود که «حکیمه» خواهر امام هادى - علیه السلام - که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او مىنامید. (9)
حضرت مهدى دو دوره غیبت داشت: یکى کوتاه مدّت (غیبت صغرى) و دیگرى دراز مدّت (غیبت کبرى). اولى، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصّه ادامه داشته و دومى، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید. (10)
تولد حضرت مهدى (ع) از دیدگاه علماى اهل سنت
چنانکه در صفحات آینده توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانى که از پیامبر اکرم (ص) رسیده، علماى اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدى را انکار مىکنند و مىگویند: شخصیتى که پیامبر اسلام از قیام او (پس از غیبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت! (11)
با این حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانستهاند. بعضى از پژوهشگران بیش از صد نفر از آنان را معرفى کردهاند. (12)
دیدار حضرت مهدى (ع)
چنانکه در سیره امام حسن عسکرى - علیه السلام - بتفصیل نگاشتیم، از آنجا که حکومت ستمگر عباسى، به منظور دستابى به فرزند آن حضرت و کشتن او، خانه امام را سخت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بر اساس طرح دقیق و منظمى که پیشاپیش، از سوى امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شیعیان) صورت گرفت.
مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف «حکیمه» عمه حضرت عسکرى - علیه السلام - رسیده که از نزدیک شاهد تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بوده است. اما باید توجه داشت که این پنهانکارى به آن معنا نیست که بعدها یعنى در مدت 5 - 6 سال آغاز عمر او، که امام یازدهم در حال حیات بود، کسى آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه - چنانکه یک نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسکرى نوشتیم - افراد خاصى از شیعیان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل مىشدند تا به تولد و وجود وى یقین حاصل کنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کردهاند (13)، ولى شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسکرى - علیه السلام - با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین قرار بوده است:
«حسن بن ایوب بن نوح» (14) مىگوید:
ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسکرى - علیه السلام - رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید (یکى از وکلاى بعدى امام زمان) بپا خاست و عرض کرد: مىخواهم از موضوعى سؤال کنم که درباره آن از من داناترى.
امام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از مجلس بیرون نرود. کسى بیرون نرفت و مدتى گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا کرد. او بپا خاست. حضرت فرمود: مىخواهید به شما بگویم که براى چه به اینجا آمدهاید؟ همه گفتند: بفرمایید. فرمود: براى این به اینجا آمدهاید که از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلى. در این هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه که شبیهترین مردم به امام عسکرى - علیه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:
«این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک مىشوید و دینتان تباه مىگردد...» (15).
علل سیاسى - اجتماعى غیبت
شکى نیست که رهبرى پیشوایان الهى به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر در صورتى میسر است که آنها آمادگى بهره بردارى از این هدایت الهى را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانى در بین مردم ثمرى نخواهد داشت.
متأسفانه فشارها و تضییقاتى که بویژه از زمان امام جواد - علیه السلام - به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیتهاى فوق العادهاى که برقرار گردید - به طورى که فعالیتهاى امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید - نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندى از هدایتها و راهبریهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازینرو حکمت الهى اقتضا کرد که پیشواى دوازدهم، بتفصیلى که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا موقعى که آمادگى لازم در جامعه به وجود آید.
البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولى شاید نکتهاى که گفتیم رمز اساسى غیبت باشد. در روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روى سه موضوع تکیه شده است:
الف - آزمایش مردم
چنانکه مىدانیم یکى از سنتهاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شکوفا گردد.
در اثر غیبت حضرت مهدى، مردم آزمایش مىشوند: گروهى که ایمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مىشود و دستخوش شک و تردید مىگردند و کسانى که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگى در برابر شدائد، پختهتر و شایستهتر مىگردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مىگردند.
امام موسى بن جعفر - علیه السلام - فرمود: هنگامى که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسى شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتى خواهد داشت، به طورى که گروهى از مؤمنان از عقیده خویش بر مىگردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش مىکند...(16)
از سخنان پیشوایان اسلام بر مىآید که آزمایش به وسیله غیبت حضرت مهدى، از سختترین آزمایشهاى الهى است (17). و این سختى از دو جهت است:
9 1 - از جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانى مىشود بسیارى از مردم دستخوش شک و تردید مىگردند. برخى در اصل تولد و برخى دیگر در دوام عمر آن حضرت شک مىکنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عمیق، کسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نمىماند. پیامبر اسلام ضمن حدیث مفصلى مىفرماید: مهدى از دیده شیعیان و پیروانش غایب مىشود و جز کسانى که خداوند دلهاى آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمىمانند (18).
2 - از نظر سختیها و فشارها و پیشامدهاى ناگوار که در دوران غیبت رخ مىدهد و مردم را دگرگون مىسازد، به طورى که حفظ ایمان و استقامت در دین، کارى سخت دشوار مىگردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار مىگیرد. (19)
ب - حفظ جان امام
خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در میان مردم ظاهر مىشد، او را مىکشتند (چنانکه تفصیل آن را نوشتیم). بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر مىافتد و به انجام مأموریت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمىگردد.
«زراره»، یکى از یاران امام صادق - علیه السلام - مىگوید: امام صادق - علیه السلام - فرمود: امام منتظر، پیش از قیام خویش مدّتى از چشمها غایت خواهد شد.
عرض کردم: چرا؟
فرمود: بر جان خویش بیمناک خواهد بود .(20)
ج - آزادى از یوغ بیعت با طاغوتهاى زمان
پیشواى دوازدهم، هیچ رژیمى را، حتى از روى تقیه، به رسمیت نشناخته و نمىشناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نیامده و در نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل مىکند و دین خدا را به طور کامل و بى هیچ پرده پوشى و بیم و ملاحظهاى اجرا مىکند. بنابراین جاى هیچ عهد و میثاق و بیعت با کسى و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقى نمىماند.
«حسن بن فضّال» مىگوید: امام هشتم فرمود: گویى شیعیانم را مىبینم که هنگام مرگ سومین فرزندم (امام حسن عسکرى) در جستجوى امام خود، همه جا را مىگردند اما او را نمىیابند.
عرض کردم: چرا غایب مىشود؟
فرمود: براى اینکه وقتى با شمشیر قیام مىکند، بیعت کسى در گردن وى نباشد. (21)
غیبت صغرى و کبرى
چنانکه گفتیم، غیبت امام مهدى به دو دوره تقسیم مىشود: «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى».
غیبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرین نایب خاص امام) یعنى حدود 69 سال بود. (22) در دوران غیبت صغرى، ارتباط شیعیان با امام بکلى قطع نبود و آنان، به گونهاى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.
توضیح آنکه: در طول این مدّت، افراد مشخصى (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان «نایب خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان مىتوانستند به وسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتى گاه به دیدار امام نائل شوند. ازینرو مىتوان گفت در این مدّت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره را مىتوان دوران آماده سازى شیعیان براى غیبت کبرى دانست که طى آن، ارتباط شیعیان با امام، حتى در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنى فقهاى واجد شرائط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.
اگر غیبت کبرى یکباره و ناگهان رخ مىداد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازیهاى مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغرى، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغرى، و نیز شرفیابى برخى از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد. (23)
با سپرى شدن دوره غیبت صغرى، غیبت کبرى و دراز مدّت امام آغاز گردید که تاکنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانى که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.
غیبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلى، پیشگویى شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتابهاى حدیث ضبط شده است که به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا مىکنیم:
1 - امیر مؤمنان - علیه السلام - فرمود:
(امام) غایب ما، دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها کسانى در اعتقاد به امامتش پایدار مىمانند که داراى یقینى استوار و معرفتى کامل باشند. (24)
2 - امام باقر - علیه السلام - فرمود:
(امام) قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکى از آن دو: خواهند گفت: او مرده است...(25)
3 - ابوبصیر مىگوید، به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم: امام باقر مىفرمود: قائم آل محمد (ص) دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود.
امام صادق - علیه السلام - فرمود: بلى، چنین است...(26)
4 - حضرت صادق - علیه السلام - فرمود:
امام قائم دو غیبت خواهد داشت: یکى کوتاه مدّت و دیگرى دراز مدّت...(27)
سیر تاریخ، صحت این پیشگوییها را تأیید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلى فرموده بودند، غیبتهاى دو گانه امام عینیت یافت.
نواب خاص (28)
نایبان خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نوّاب اربعه» نامیده شدهاند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:
1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى،
2 - ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمرى،
3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى،
4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى.
البته امام زمان - علیه السلام - وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، رى آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند (29) و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى (30) صادر مىشده است. (31) و یا - آن گونه که بعضى از محققان احتمال دادهاند - سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عامّ و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وکالت و نیابت داشتهاند (32). مانند:
محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن الیسع (33)، محمد بن ابراهیم بن مهزیار (34)، حاجز بن یزید، محمد بن صالح (35)، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى (36).
1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى
عثمان بن سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامرّأ، «عسکرى» نیز نامیده مىشد. در محافل شیعه از او به نام «سمّان» (= روغن فروش) یاد مىشد، زیرا به منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مىکرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان به وى تحویل مىدادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرى مىرساند. (37)او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (38) گفتنى است که عثمان بن سعید قبلاً نیز از وکلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسکرى - علیهما السلام - بوده است. «احمد بن اسحاق» که خود از بزرگان شیعه مىباشد، مىگوید:
روزى به محضر امام هادى رسیدم و عرض کردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضر و وقتى هم که حاضرم همیشه نمىتوانم به حضر شما برسم. سخن چه کسى را بپذیرم و از چه کسى فرمان ببرم؟
امام فرمود: «این ابو عَمرو (عثمان بن سعید عَمرى)، فردى امین و مورد اطمینان من است، آنچه به شما بگوید، از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند، از طرف من مىرساند».
احمد بن اسحاق مىگوید: پس از رحلت امام هادى - علیه السلام - روزى به حضور امام عسکرى - علیه السلام - شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.
حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عَمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند از طرف من مىرساند. (39)
پس از رحلت امام عسکرى، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعدى انجام داد.(40) نیز همو بود که روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسکرى - علیه السلام - و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را که گروهى از شیعیان یمن اورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینکه با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدى خواهد بود. (41) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى که شرح آن در اوائل این بخش گذشت - حضرت خطاب به حاضران فرمود:
آنچه عثمان (بن سعید) مىگوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست. (42)
تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال دادهاند او بین سالهاى 260 - 267 در گذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال 280 دانستهاند. (43)
2 - محمد بن عثمان بن سعید عَمرى
محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شیعیان (44) و از یاران مورد اعتماد امام عسکرى - علیه السلام - بود، چنانکه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» که به چه کسى مراجعه کند؟ فرمود: عَمرى (عثمان بن سعید)، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مىرسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من مىگویند. سخنان آنان را بشنو از آنان پیروى کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند. (45)
پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعى مبنى بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش «محمد» صادر شد. (46)
«عبد الله بن جعفر حِمیرى» مىگوید: وقتى که عثمان بن سعید در گذشت، نامهاى با هما خطى که قبلاً امام با آن با ما مکاتبه مىکرد، براى ما آمد که در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعید) به جاى پدر منصوب شده بود. (47)
همچنین اما، ضمن توقیعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن یعقوب»، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، که قبلاً مىزیست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است (48).
ابو جعفر تألیفاتى در فقه داشته است که پس از وفاتش، به دست حسین بن روح، سومین نایب امام (و یا به دست ابو الحسن سمرى، نایب چهارم) رسیده است. (49)
محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدّت، وکلاى محلّى و منطقهاى را سازماندهى و بر فعالیتشان نظارت مىکرد و به اداره امور شیعیان اشتغال داشت. توقیعهاى متعددى از ناحیه امام صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. (50)
او پیش از مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد، و دقیقاً در همان تاریخى که گفته بود، در گذشت. (51)
3 - ابو القاسم حسین بن روح نوبختى
در روزهاى آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام، جنشین من و نایب امام «ابو القاسم حسین بن روح نوبختى» خواهد بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید. (52)
حسین بن روح، از دستیاران نزدیک نایب دوم بود و عَمرى از مدتها پیش، براى تثبیت امر نیابت او زمینه سازى مىکرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع مىداد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود. (53)
حسین بن روح، کتابى در فقه شیعه به نام «التأدیب» تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در یک مسئله، همگى مطابق فتاواى فقهاى شیعه است. (54) بعضى از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وى را تحسین کرده و مىگفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است. (55) نوبختى در دوران حکومت «مقتدر»، خلیفه عباسى، به خدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. (56) و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست. (57)
4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى (58)
به فرمان امام عصر (ع) وبا وصیت و معرفى نوبختى، پس از حسین بن روح، على بن محمد سمرى منصب نیابت خاص و اداره امور شیعیان را عهده دار گردید. (60)
سمرى از اصحاب و یاران امام عسکرى - علیه السلام - بوده است. (61) او تا سال 329 که دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعى از ناحیه امام به این مضمون خطاب به وى صادر شد:
اى على بن محمد سمرى! خداوند در سوک فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینى خویش مگمار. دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمین ازستم خواهد بود. افرادى نزد شیعیان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص) خواهند شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانى» و «صیحه آسمانى» (62) چنین ادعایى بکند، دروغگو و افترا زننده است و هیچ حرکت و نیرویى جز به خداوند عظیم نیست. (63)
در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابو الحسن سمرى از دنیا رفت. (64) پیش از مرگش از وى پرسیدند: نایب بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسى را معرفى کنم. (65)
با در گذشت ابو الحسن سمرى دوره جدیدى در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبرى معروف است و ما در صفحات آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
وظایف و فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص
انتخاب نواب خاص از سوى امام دوزدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبکه ارتباطى «وکالت» بود که گفتیم از زمان پیشواى نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و امام عسکرى - علیهما السلام - گسترش چشمگیرى یافته بود، و اینک در زمان امام قائم به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص را مىتوان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
الف - پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکارؤیت حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - در دوران غیبت صغرى براى نوّاب خاص و برخى از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایى صورت مىگرفت (66) امّا به دلیل مشکلات سیاسى، هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشاى محل او در سطح عمومى خوددارى ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوى حکومت وقت به خطر مىافتاد. این سیاست استتار و پنهانکارى، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایى خود امام صورت مىگرفت. چنانکه روزى ابتدأاو بدون اینکه سؤالى از حضرت در این باره شده باشد، توقیعى به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفیر دوم) صادر شد:
کسانى که از اسم (من) مىپرسند، باید بدانند اگر سکوت کنندبهشت، و اگر حرفى بزنند جهنم (در انتظار آنان) است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش مىسازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان مىدهند. (67)
همچنین روزى عبید الله بن جعفر حمیرى و احمد بن اسحق اشعرى، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمى بودند، در دیدارى که با عثمان بن سعید (سفیر اوّل) داشتند از وى پرسیدند: آیا جانشین امام عسکرى - علیه السلام - را دیده است؟ وى پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وى از گفتن آن خوددارى کرد و گفت:
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمىگویم - چه اختیارى ندارم که حلالى را حرام یا حرامى را حلال کنم - بلکه این، به دستور خود اوست، زیرا حکومت (عباسى) بر این باور است که امام عسکرى در گذشته و فرزندى از خود باقى نگذاشته است، و به همین دلیل نیز ارثیه او را بین کسانى تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند (جعفر کذاب و مادر حضرت عسکرى) و این موضوع با صبر و سکوت امام روبرو گردید، و اینک کسى جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار کند یا چیزى از آنها بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقیب قرار مىگیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحثها خوددارى کنید. (68)
در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختى که از بزرگان شیعیان بود، سؤاتل کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدى و حسین بن روح انتاب شد؟ وى پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیدهاند، خود داناترند. کار من، بر خورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسى نبن روح مکان امام را مىدانستم، شاید اگر در فشار قرار مىگرفتم، محل او را نشان مىدادم، ولى اگر اما زیر عباى ابو القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمىزند! (69)
ب - سازماندهى وکلا
چنانکه گفتیم نمایندگان و وکلاى محلى امام در عصر غیبت - با اختیارات گوناگون و حزههاى فعالیت متفاوتى که داشتند - در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشواى دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اوّل با امام تماس مىگرفتند، امّا در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام نیز براى آنان وجود داشت، ولى در عصر غیبت صغرى امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلاى فرعى و منطهاى امام در بلاد مختلف که اسامى گروهى از آنان قبلاً گذشت - (70) ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاصّ، انجام وظیفه مىکردند و نامهها و سؤالات و وجوه شرعى شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب مىرساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردمى، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت مىکردند. (71)
نوّاب خاصّ، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمىدادند ولى شیعیان از وکلاى دیگر قبض مطالبه مىکردند. بنا به نقل شیخ طوسى، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصى به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح مىپرداخت، و از او قبض مطالبه مىکرد. به دنبال شکوه حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور داد که از وى قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسیده است. (72)
ج - اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نوآب خاص امام، هر کدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلاى محلى مىپرداختند، تحویل مىگرفتند و به هر طریقى که ممکن بود به امام مىرساندند، یا در مواردى که امام دستور مىداد مصرف مىکردند.
در روزهاى شهادت امام عسکرى - علیه السلام - گروهى از شیعیان قم و بعضى دیگر از مناطق ایران وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالى را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتى از جانشین امام عسکرى پرسش کردند، بعضیها جعفر (کذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانى و خصوصیات پولها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلو شود که وى داراى علم امامت است یا خیر؟ وقتى که جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وى خوددارى کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن، از سامرّأ خارج شدند.
در بیرون سامرأ، پیک سرّى حضرت بقیة الله - عجل الله تعالى فرجه الشریف - آنان را به محضر امام راهنمایى کرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمامى پولها و امول را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از این چیزى به سامرأ نیاورید. من شخصى را در بغداد معین مىکنم، اموال را به او مىدهید و توقیع توسط او صادر مىگردد. (73) از آن به بعد بود که امام، عثمان سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
د - پاسخگویى به سؤالات فقهى و مشکلات عقیدتى
حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردى که شمردیم محدود نمىشد، بلکه دایره فعالیت آنها شامل پاسخگویى به همه گونه سؤالات فقهى و شرعى، حل مشکلات عقیدتى و نیز میارزه علمى با شبهاتى مىشد که مخالفان مطرح مىکردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانى فکرى شیعیان مىکوشیدند.
نواب خاصّ، این وظایف را با استفاده از آموزشهاى امام و دانش بسیار بالایى که داشتند، به بهترین وجهى انجام مىدادند. نگاهى گذرا به کارنامه سفارت این چهار شخصیت بزگر، ابعاد گسترده کوششها و موفقیهاى آنان را در این زمینه نشان مىدهد.
آنان از یک سو، وسوسههاى مربوط به انکار وجود امام را، از راههاى گوناگون خنثى مىکردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهاى سرّى خود را امام بر مىداشتند (74) و گاهى نیز توقیعى از سوى حضرت در این باره صادر مىشد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان مىشتافت. (75)
از سوى دیگر، سؤالات فقهى و شرعى شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را مىگرفتند و به مردم ابلاغ مىکردند. به عنوان نمونه، مىتوان از توقیعى نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طى آن به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینههاى گوناگون پاسخ داده شده است. (76) همچنین مىتوان توقیع مفصلى یاد کرد که در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى»، صادر گردید. (77)
از این گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتى با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم مىساختند و تأکید مىکردند که این پاسخها را از امام آموختهاند. چنانکه حسین بن روح، در یک مجلس مناره، پاسخ شخصى را که شبههاى در مورد شهادت امام حسین - علیه السلام - مطرح کرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فرداى آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور، به یکى از شیعیان - که فکر مىکرد پاسخها تراوش فکرى خود اوست - اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط کنم و طعمه مرغان هوا شرم یا باد تندى مرا به محل درورى پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رأى و نظریه شخصى خود را اظهار کنم. مطالبى که دیروز شنیدى از حجت خدا شنیده شده است. (78)
همچینین وى در پاسخ پرسش یکى از متکلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسى بن جعفر - علیه السلام - و اینکه آیا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت در گذشتهاند و نیز راز برترى حضرت فاطمه - علیها السلام - نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام (ص)، توضیحات روشن و قانع کنندهاى داد که تحسین دانشمند مزبور را بر انگیخت و گفت: در این باره پاسخى از این بهتر و کوتاهتر از کسى نشنیدهام (79).
ه- مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدّعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشاى ادعاهاى باطل آنان را نیز باید به فعالیتهاى نواب اربعه افزود. چنانکه درسیره امام هادى توضیح دادیم، گروهى از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بى اساس از قبیل ربوبیت والوهیت ائمه، مقاماتى براى خود ادعا مىکردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را مىگرفتند و این موضوع موجبات بد نامى شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتى براى ائمه ایجاد مىکرد.
در عصر غیبت صغرى، علاوه بر اینها، افراد دیگرى پیدا شدند که به دروغ مدعى سفارت و نیابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بیمورد نموده و در مسائل فقهى و اعتقادى، سخنان گمراه کننده بر زبان مىراندند. اینجابود که نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر مىخاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت، توقیع صادر مىشد.
ابو محمد شریعى، محمد بن نصیر نمیرى، احمد هلال کرخى، ابو طاهر محمد بن على بن بلال، حسین بن منصور حلاّج و محمد بن على شلمغانى از این گروه بودند. (80)
شلمغانى قبلاً از فقهاى شیعه شمرده مىشد و حتى کتابى به نام «تکلیف» نوشته بود، ولى بعدها به غلوّ و انحراف کشده شد و افکارى کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روى نظریه حلول تأکید مىکرد و مىگفت: روحى پیامبر اسلام (ص) در پیکر محمد بن عثمان (سفیر دوم)، روح امیر مؤمنان - علیه السلام - در کالبد حسین بن روح (نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه - علیها السلام - در بدان ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفى کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و افشار افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساختن. با تو جه به نقش تخریبى شلمغانى بود که در ذیحجه سال سیصد و دوزاده، توقیعى توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر وارتداد او صادر کردید و سر انجام در سال 323 کشته شد. (81)
غیبت کبرى
چنانکه گفتیم، با در گذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم، دوران غیبت کبرى آغاز گردید.
در این دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام زمان نیابت عامّه دارند چنانکه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است که امام، شخص خاصى را با اسم و رسم معرفى کند و نایب خود قرار دهد، ولى نیابت هر فردى که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، به ویژه حضرت حجة بن الحسن المهدى - عجل الله تعالى فرجه - در روایات متعددى این شرائط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت کبرى موظف کردهاند که به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستو آنان عمل کنند. پارهاى از این روایات را ذیلاً از نظر خوانندگان محترم مىگذرانیم:
1 - «عُمَر بن حنظله» مىگوید: از امام صادق - علیه السلام - پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافى پیش آید و به حکومت و قضات (وقت) مراجعه کنند آیا این کار جایز است؟ امام فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (82) مراجعه کرده و هر چه را به حکم آنان بگیرد، به طور حرام گرفته است، هز چند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده است به او کفر ورزند، و انکار کنند، چنانکه مى فرماید: یریدُونَ أن یتَحاکَمُواالَى الطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أن یکفُرُوا بِهِ (83): «مىخواهند طاغوت را به داورى بطلبند در حالى که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند».
پرسیدم: پس چه باید بکنند؟
فرمود: باید نگاه کنند ببینند چه کسى از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و صاحب رأى بپذیرند، زیرا من او را حاکم بر شما قرار دادهام. اگر او بر اساس حکم ما حکم نماید و کسى از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده و کسى که ما را رد کند، خدا را ردّ کرده است و این، به منزله شرک ورزیدن به خداى متعال است... (84)
این فرمان امام صادق - علیه السلام - یک فرمان کلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى واجد شرائط مىشود/
در صورتى که امام راضى نشود در یک اختلاف جزئى به قضات حکومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً راضى نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه اداره این امور را زیر نظر فقهاى عادل شیعه قرار داده است.
2 - اسحاق بن یعقوب مىگوید: از محمد بن عثمان (دومین نایب خاص حضرت مهدى) خواستم نامهام را به پیشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشکلى که داشتم پرسیده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود.
از جمله سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسى مراجعه کنم در پاسخ این سؤال فرموده بود:
و امّا در حوادثى که رخ مىدهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا (بر شما) هستم. (85)
با آنکه اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفه خو سؤال کرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ داده و وظیفه همه شیعیان را معین نموده است.
مهدى (ع) در منابع شیعه
اخبار و روایات فراوانى از پیامبر اسلام و هر یک از امامان - علیهم السلام - درباره تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانى و سایر ویژگیهاى حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پیش از تولد آن حضرت، خصوصیات و ویژگیهاى او - از قبیل اینکه: او از خاندان پیامبر (ص)، از فرزندان فاطمه - علیها السلام - و از نسل حسین - علیه السلام - است و با قیام جهانى خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد - پیشگویى شده است. تعداد این روایات به حدى فراوان است که درباره کمتر موضوعى از موضوعات اسلامى این اندازه حدیث وارد شده است.
ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه درباره حضرت مهدى - علیه السلام - و نیز اسامى کتبى که علماى این مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشتهاند اشاره مىکنیم، سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام (ص) از طریق اهل سنت و نیز کتب آنها را در این باره مورد بررسى قرار مىدهیم:
در اینجا بى مناسبت نیست یاد آورى کنیم: با آنکه عصر هر یک از ائمه و یژگیهایى داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عین حال، موضوع حضرت مهدى - عج الله تعالى فرجه الشریف - همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبتهاى گوناگون بیانات و پیشگوییهاى فراوانى نمودهاند که ذیلاً به عنوان نمونه آمارى اجمالى از احادیثى که از ائمه در این زمینه رسیده از نظر خوانندگان محترم مىگذرانیم:
1 - امیر مؤمنان - علیه السلام - 51 حدیث،
2 - امام حسن - علیه السلام - 5 حدیث،
3 - امام حسین - علیه السلام - 14 حدیث،
4 - امام زین العابدین - علیه السلام - 11 حدیث،
5 - امام باقر - علیه السلام - 63 حدیث،
6 - امام صادق - علیه السلام - 124 حدیث،
7 - امام موسى بن جعفر - علیه السلام - 6 حدیث،
8 - امام رضا - علیه السلام - 19 حدیث،
9 - امام جواد - علیه السلام - 6 حدیث،
10 - امام هادى - علیه السلام - 6 حدیث،
11 - امام حسن عسکرى - علیه السلام - 22 حدیث. (86)(87)
به عنوان نمونه به نقل چند حدیث اکتفا مىکنیم:
الف - امیر مؤمنان - علیه السلام - مىفرماید: پیامبر اسلامى فرمود: عمر جهان به پایان نمىرسد مگر آنکه مردى از نسل حسین امور امّت مرا در دست مىگیرد و دنیا را پر از عدل مىکند همچنانکه پر از ظلم شده است. (88)
از امیر مؤمنان - علیه السلام - در «نهج البلاغه» سخنان متعددى در این زمینه نقل شده است. (89) از آن جمله مىفرماید: دنیا، همچون شتر چموشى که از دوشیدن شیرش جلوگیرى مىکند (و به سراغ بچهاش مىرود) پس از چموشى، به ما روى مىآورد. (90) خداوند مىفرماید: «ما مىخواهیم به مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم». (91)
ب - حسین بن على - علیه السلام - مىفرمود:
اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مىکند تا آنکه مردى از نسل من قیام مىکند و دنیا را پر از عدل و داد مىکند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. از رسول خدا شنیدم چنین مىفرمود. (92)
ج - امام جواد - علیه السلام - به عبد العظیم حسنى - س - فرمود:
قائم ما همان مهدى منتظّر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود و در زمان ظهور باید اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایى که محمد را به پیامبرى برگزید و امامت را ویژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مىگرداند تا مهدى ظاهر شود و زمین را از عدل و داد پر کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وى را یک شبه اصلاح مىکند، چنانکه کار موسى کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود: او رفت تا براى همسرش آتش بیاورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
امام جواد سپس فرمود: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست. (93)
کتابهایى که پیش از تولد مهدى (ع) درباره او تألیف شده است
موضوع غیبت و قیام حضرت مهدى در اسلام به قدرى قطعى و مسلّم بوده که کتابهاى متعددى درباره آن تألیف شده و تاریخ نگارش بعضى از آنها سالها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً 0حسن بن محبوب زراد» (م 224)، یکى از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب «المشیخ » را یکصد سال قبل از غیبت کبرى نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدى را در آن نقل کرده است. (94)
مرحوم طبرسى مىنویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر و امام صدق - علیهما السلام - اخبار غیبت را در تألیفات خویش آوردهاند. (95)
همچنین برخى از اصحاب ائمه درباره آن حضرت و قیام او کتاب نوشتهاند، مانند ابراهیم بن صالح انماطى (96) (از یاران امام باقر)، حسن بن محمد بن سماعه (97) (از اصحاب امام موسى بن جعفر - علیهما السلام -)، محمد بن حسن بن جمهور (98) (از یاران امام رضا - علیه السلام -)، على بن مهزیار (99) (از یاران امام جواد - علیه السلام -) و فضل بن شاذان نیشابورى (100) (از شاگردان امام رضا و امام جواد و امام هادى - علیهم السلام -) (101).
مهدى (ع) درمنابع اهل سنت
چنانکه قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به وجود مهدى - عجل الله عالى فرجه - و ظهور او، اختصاص به مذهب تشیع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن حضرت از از طریق گروه بسیارى از صحابه و تابعین در کتابهاى خویش نقل کردهاند، به طوریکه گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذهب اسلامى (حنفى، شافعى، مالکى و حنبلى) نیز از روایات نبوى که درباره مهدى و ظهور او رسیده، سرشار است.
بر اساس پژوهش برخى از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدى را از 33 نفر از صحابه پیامبر اسلام در کتب خود نقل کردهاند (102)؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر علماى بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتابهاى خود آوردهاند (103)؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً درباره حضرت مهدى کتاب نوشتهاند. (104)
«مسند احمد حنبل»(متوفاى 241 هجرى) و «صحیح بخارى» (متوفاى 256 هجرى) از جمله کتب مشهور اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم - عجل الله تعالى فرجه - نوشته شده و احادیث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است. (105)
از جمله احادیثى که «احمد حنبل» نقل کرده این حدیث است: پیامبر اسلام (ص) فرمود: «اگر از عمر جهان جز یک روز باقى نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصى از ما - خاندان - را بر مىانگیزدو او جهان را پر از عدل و داد مىکند همچنانکه پر از ظلم شده باشد. (106)
احادیث نبوى پیرامون حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - و صفات و علائم ایشان در کتابها و منابع قدیم اهل سنت به قدرى زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنّى، احادیث مربوطبه مهدى را «متواتر» دانستهاند. (107)
بر اساس یک بررسى اجمالى، تعداد 17 نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنت، به «متواتر» بودن احادیث مهدى در کتابهاى خود، تصریح کردهاند (108). علامه «شوکانى» در خصوص اثبات تواتر این روایات، کتابى به نام «التوضیح فى تواتر ما جأ فى المنتظر والدّجال و المسبح» تألیف کرده است. (109)
بى مناسبت نیست در اینجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علماى سنّى را در این زمینه از نظر خوانندگان محترم بگذارانیم:
1 - «شوکانى» در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدى مىگوید: همه احادیثى که آوردیم، به حدّ تواتر مىرسد، چنانکه بر مطلّعان پوشیده نیست. بنابر این با توجه به همه احادیثى که نقل کردیم، مسلّم شد که احادیث منقول درباره مهدى منتظر، متواتر است... آنچه گفته شد براى کسانیکه ذرهاى ایمان و اندکى انصاف دارند، کافى به نظر مىرسد!(110)
2 - حافظ (111) ابو عبد الله گنجى شافعى (متوفاى 658 ه'. ق) در کتاب «البیان فى أخبار صاحب الزمان» (باب 11) مىگوید:
«احدیث پیامبر اکرم (ص) درباره مهدى، به دلیل راویان بسیارى که دارد، به حدّ تواتر رسیده است». (112)
3 - حافظ مشهور «ابن حجر عسقلانى شافعى» (متوفاى 852 ه'. ق) در کتاب «فتح البارى99 که در شرح «صحیح بخارى» نوشته است، مىگوید:
«احادیث متواترى وجود دارد حاکى از اینکه: مهدى، از این امّت است و عیسى - علیه السلام - از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد». (113)
4 - «مؤمن شبلنجى» مىنویسد:
«اخبار متواترى از پیامبر رسیده که نشان مىدهد مهدى از خاندان اوست و او زمین را پر از عدل و داد مىکند» (114).
5 - «شیخ محمد صبّان» مىنویسد:
«اخبار متواترى از پیامبر نقل شده مبنى بر اینکه مهدى (سرانجام) قیام مىکند و اینکه او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد...» (115).
6 - شیخ منصور على ناصف، از علماى بزرگ و معاصر «الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للأُصول» (116)، مىنویسد:
در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخر الزمان به حتم و یقیم مردى از اهل بیت پیامبر که نام او مهدى است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهاى اسلامى تسلّط خواهد یافت. مسلمانان، همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار مىکند، و دین را قوّ مىبخشد. آنگاه دجّال پیدا مىشود. عیساى مسیح از آسمان فرود مىآید و دجّال را مىکشد، یا با مهدى در کشتن دجّال همکارى مىکند.
سخنان و احادیث پیامبر را درباره مهدى، جماعتى از نیکان اصحاب پیامبر روایت کردهاند. محدّثان بزرگى مانند: ابو داود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو یعلى، بزّاز، امام احمد حنبل و حاکم نیشابورى آن احادیث را در کتابهاى خود نقل کردهاند. (117)
ابن ابى الحدید یکى از متتبعترین علماى اهل سنت، در این زمنیه مىنویسد:
«تمامى فرق اسلامى، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف (بشر به اجرا احکام الهى)، پایان نمىپذیرد مگر پس از ظهور مهدى» (118).
بیانیه رابطة العالم الاسلامى
این بخش را با نقل بیانیه رسمى «رابطة العالم الاسلامى»»، که از بزرگترین مراکز و هابیت بوده و مقرّ ان در مکه است، به عنوان یک سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدویت به پایام مىبریم. یکى از جهات اهمیت این بیانیه این است که نشان مىدهد: تندروترین گروهها در ضدیت با شیعه - یعنى وهابیان - نیز این موضوع را پذیرفتهاند، نه تنها پذیرفتهاند بلکه به طور جدّى از آن دفاع مىکنند و آن را از عقاید قطعى و مسلّم اسلامى مىشمارند و انى، به خاطر کثرت دلائل و اسناد این موضوع است. به علاوه این مرکز، به عنوان یک مرکز جهانى و روابط بین ملل اسلامى فعالیت مىکند.
در هر صورت در سال 1976 م شخصى به نام «ابو محمد» از کشور «کنیا» سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از «رابطة العالم الاسلامى»» کرده است. دبیر کل این مرکز در پاسخى که براى او فرستاده، ضمن یاد آورى این نکته که «ابن تیمیه» (مؤسس مذهب و هابیت) نیز احادیث مربوط به مهدى را پذیرفته، متن رساله کوتاهى را که پنج تن از علماى معروف کنونى حجاز در این زمینه تهیه کردهاند، براى او ارسال داشته است. در این رسال پس از ذکر نام حضرت مهدى و محل ظهور او یعنى مکّه چنین آمده است:
به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مىکند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.
او آخرین خلفاى راشدین دوازده گانه است که پیامبر در کتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابه پیامبر نقل کردهاند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، على بن أبى طالب، طلحة بن عبید الله، عبد الرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن یاسر، عبد الله بن مسعود، ابو سعید خُدرى، ثوبان، قرة بن ایاس مزنى، عبدالله بن حارث، ابو هریره، حذیفة بن یمان، جابر بن عبد الله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبد الله بن عمر، انس بن مالک، عمران بن حصین وام سلمه. سپس اضافه مىکند:
هم احادیث یاد شده در بالا که از پیامبر نقل شده و هم گواهى صحابه که در اینا در حکم حدیث است، در بسیارى از کتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر (ص) اعم از سنن و معاجم و مسانید آمده است. از جمله:
سنن: .بى داود، ترمذى، ابن ماجه، ابن عمر الدانى ؛ مسانید: احمد، أبى یعلى، بزّاز؛ صحیح حاکم؛ معاجم: طبرانى و رویانى و دار قُطنى و ابو نُعَیم د کتاب «اخبار المهدى» و خطیب بغدادى در «تاریخ بغداد» و ابن عساکر در «تاریخ دمشق» و غیر اینها.
بعد اضافه مىکند:
بعضى از دانشمندان اسلامى کتبخاصى در این زمینه تألیف کردهاند. از جمله:
ابو نعمى: کتاب «اخبار المهدى»»، ابن حجر هیتمى: «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظَر»، شوکانى: «التوضیح فى تواتر ماجأ فى المنتظر و الدجّال و المسیح»، ادریس عراقى مغربى: «المهدى»»، ابو العباس بن عبد المؤمن مغربى: «الوهم المکنون فى الردّ على ابن خلدون».
آخرین کسى که در این زمینه بحث مشروحى نگاشته رئیس دانشگاه اسلامى مدینه است که در چندین شماره مجله دانشگاه مزبور بحث کرده است. (119)
عدّهاى از بزرگان و دانشمندان اسلام، از قدیم و جدید، در نوشتههاى خود تصریح کردهاند که احادیث رسیده در زمینه مهدى در حدّ «تواتر» است (و به هیچ وجه قابل انکار نیست). از جمله:
سخاوى در کتاب «فتح المغیث»، محمد بن احمد سفاوینى در کتاب «شرح العقیدة»، ابو الحسن ابرى در «مناقب الشافعى»»، ابن تیمیه در فتاوایش، سیوطى در «الحاوى»، ادریس عراقى مغربى در کتابى که پیرامون «مهدى» تألیف کرده، شوکانى در کتاب «التوضیح فى تواتر ما جأ فى المنتظَر...»، محمد بن جعفر کتانیدر کتاب «نظم المتناثر فى الحدیث المتواتر» و ابو العباس بن عبد المومن در کتاب «الوهم المکنون...».
در پایان بیانیه مىنویسد:
تنها ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدى را با حدیث بى اساس و مجعولى به این مضمون که «مهدى جز عیسى نیست» مورد ایراد قرار دهد. ولى پیشوایان و دانشمندان بزرگ اسلام، گفتار او را رد کردهاند، بخصوص «ابن عبد المؤمن» که در ردّ گفتار او کتاب ویژهاى نوشته است که از سى سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته است.
حافظان احادیث و محدثان نیز تصریح کردهاند که احادیث مهدى مشتمل بر احادیث «صحیح» و «حسن» است و مجموع آن قطعاً «متواتر» و صحیح مىباشد.
بنابر این، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب بوده و جز عقاید اهل سنت و جماعت است و جز افراد نادان و بى خبر یا بدعتگذار، آن را انکار نمىکنند.
مدیر اداره مجمع فقهى اسلامى: محمد منتصر کنانى
اینها ترجمه قسمتهاى حساس این رساله است که از نظر خوانندگان محترم گذشت. (120)
پدر مهدى کیست؟
در اینجا تذکر این موضوع لازنم است که در بعضى از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدى «عبد الله» معرفى شده است. (121) در حالى که در منابع شیعه و سنّى اخبار فراوانى وجود دارد که مىرساند نام پدر آن حضرت «حسن» - علیه السلام - است. سر چشمه این اختلاف آن است که در بعضى از روایات اهل سنّت پیرامون ویژگیهاى آن حضرت، این جمله از پیامبر اسلام نقل شده است: «... یواطئ اسمه اسمى و اسم أبیه اسم أبى....». (122) یعنى، اسم او (مهدى) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.
قرائنى در دست است که نشان مىدهد جمله اخیر یعنى «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً یا اشتباهاً از طرف راوى به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله: «اسم او اسم من است» وجود داشته است. حافظ گنجى شافعى در این باره مىگوید:
«ترمذى» (123) این حدیث را نقل کدره ولى جمله اخیر در آن نیست. (124) نیز «احمد بن حنبل»، که داراى قدرت ضبط و دقت بوده این حدیث را در چند جا از «مسند» خود نقل کرده ولى جمله اخیر در آنها نیست. (125)
«گنجى» اضافه مىکند: در اکثر روایاتى که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کردهاند، جمله اخیر نیست. فقط در حدیثى که شخصى به نام «زائدة» از «عاصم» نقل کرده، این جمله به چشم مىخورد. و چون «زائده» چیزهایى از خود به حدیث اضافه مىکرده است، نقل او اعتبارى ندارد.
گواه این معنا، این است که راوى این حدیث، شخصى به نام «عاصم» است و حافظ ابو نعیم در کتاب «مناقب المهدى»»، سى و یک نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگى آن را از «عاصم» شنیدهاند، و در هیچ کدام جمله اخیر نیست. و فقط در نقل «زائده» این جمله به چشم مىخورد که طبعاً در مقابل آن همه روایات، فاقد اعتبار است. (126)
ابن خلدون (127) و احادیث مهدى
چنانکه ملاحظه شد، اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احادیث مربوط به حضرت مهدى را صحیح و مورد قبول مىدانند. اما تنى چند، آنها را رد نموده یا مورد تشکیک قرار دادهاند که از آن جمله «ابن خلدون» است. وى مىگوید:
در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مىکند و دین را تأیید و عدل و داد را آشکار مىسازد، مسلمانان از او پیروى مىکنند، وى بر تمام کشورهاى اسلامى تسلّط پیدا مىکند، این شخص مهدى نامیده مىوشد و ظهور دجال و حوادث بعدى که از مقدمات مسلّم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسى فرود مىآید و دجّال را مىکشد یا در قتل دجّال او را یارى م کند و عیسى پشت سر او نماز مىخواند...
گروهى از پیشوایان حدیث، مانند: ترمذى، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاکم، طبرانى، ابو یعلى احادیث مربوط به مهدى را در کتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هریره، أنس، ابو سعید خُدرى، أُمّ حبیبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّة بن اًیاس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آوردهاند.
ولى چه بسا منکران این احادیث، در سند آنها مناقشه کنند در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که «جَرح» بر «تعدیل» (128) مقدّم است. بنابراین اگر ما، در بعضى از راویان این احادیث نقطه ظعفى از قبیل: غفلت، کم حافظگى، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجه اعتبار ساقط مىشود... (129)
وى آنگاه به نقل تعدادى از این احادیث و بررسى وضع راویان آنها پرداخته و برخى از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه مىکند:
این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کردهاند و چنانکه ملاحظه کردید، همه آنها جز مقدار بسیار کمى مخدوش است. (130)
این بود خلاصه و فشرده نظریه ابن خلدون درباره احادیث مربوط به مهدى منتظر - عجل الله تعالى فرجه -.
دانشمندان صاحبنظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه وسنى، سخنان وى را با دلائل روشن رد کرده و آن را بى پایه دانستهاند. (131) ولى ما، در اینجا به عنوان نمونه خلاصه سخنان «شیخ عبد المحسن عباد»، استاد و رئیس دانشگاه مدینه را نقل مىکنیم:
وى در کنفرانسى زیر عنوان «عقیدة أهل السنّة والأثر فى المهدى المنتظَر»، در ردّ نظریه ابن خلدون چنین مىگوید:
الف - اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدى از طرف شخصى حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار مىرفت،
چه رسد به مورّخانى که اهل تخصّص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است «شیخ احمد شاکر»:
ابن خلدون چیزى را دنبال کرده است که به آن آگاهى ندارد و وارد میدانى شده است که مرد آن نیست. او در فصلى که در مقدمه خود به مهدى اختصاص داده، پریشان گویى عجیبى کرده و مرتکب اشتباهات روشنى شده است. اصولاً او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که: «جرح بر تعدیل مقدّم است» چیست؟!
ب - وى در آغاز فضل مربوط به مهدى اعتراف کرده است که:
در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پیامبر ظهور مىکند
با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدى در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امرى مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیده مشهور را مثل دیگران نپذیرد؟ ایا نظریه وى، با وجود اعتراف به اینکه همه مسلمانان برخلاف او عقیده دارند، نوعى کجروى و تکرروى نیست؟ آیا همه مسلمانان اشتباه کردهاند و فقط ابن خلدون درست فهیمده است؟!
اصولاً این موضوع یک اجتهادى نیست، بلکه یک موضوع نقلى و غیبى است و جایز نیست کسى آن را با هیچ دلیلى جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)اثبات کند و دلیل مزبور در اینجا نظریه مسلمانان را اثبات مىکند و آنان در این موضوع نقلى داراى تخصص هستند.
ج - ابن خلدون پیش از نقد و بررسى این احادیث مىگوید: «اینک ما در اینجا احادیثى را که در این باره نقل شده، ذکر مىکنیم». (132) و پس از نقل احادیث مىگوید: «این است مجموع احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدى و قیام او در آخر الزمان نقل کردهاند». و در جاى دیگر مىگوید: «آنچه محدثان از روایات مهدى نقل کردهاند، ما همه را به قدر توان در اینجا آوردیم». (133)
در حالى که وى بسیارى از احادیث مهدى را ناگفته گذاشت است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب «العرف الوردى فى أخبار المهدى»» تألیف «سیوطى» روشن مىگردد. همچنین او از حدیثى که با سند معتبر در کتاب «المناز المنیف» تألیف «ابن قیم» نقل شده، غفلت کرده است.
د - ابن خلدون تعدادى از این احادیث را نقل و به خاطر بعضى از راویان آنها در سند آنها اشکال مىکند، در حالى که راویان یاد شده، کسانى هستند که «بخارى» و «مسلم» یا حداقل یکى از آنها در صحیح خود از آنها نقل حدیث کردهاند و دانشمندان در سند آنها ایرادى نکردهاند.
ه'- ابن خلدون اعتراف مىکند که تعداد کمى از احادیث مربوط به مهدى جاى هیچ نقد و ایرادى از نظر سند ندارد.
بنابراین باید بگوییم: آن تعداد کم که به گفته وى مورد قبول است، براى اثبات مطلب کافى است و بقیه احادیث نیز مؤید آن تعداد خواهد بود. (134)
انتظار مهدى و مدعیان مهدویت
نگاهى به تاریخ اسلام نشان مىدهد که در طول زمان، افرادى جاه طلب و سودجو ادعاى مهدویت کردهاند، یا گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى مىپنداشتهاند. این امر نشان مىدهد که موضوع مهدویت و اعتقاد به ظهور یک منجى غیبى، در میان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول بوده است، و چون نام یا برخى از نشانههاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعیان یاد شده تطبیق مىکرده، آنان از این موضوع سؤ استفاده کرده و خود را مهدى قلمداد نمودهاند. یا چه بسا خود آنان ادعایى نداشتهاند لکن برخى از عوام الناس از روى نادانى یا شدّت ستم و بیدادگرى حکومتها یا عجلهاى که در ظهور مهدى داشتهاند، یا به علل دیگر، بدون آنکه در مجموع نشانههاى حضرت دقت کنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصور کردهاند.
به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان «محمد بن حنفیه» را چون همنام و همکنیه پیامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر این باور بودهاند که او نمرده است و غایب است و بعداً ظاهر مىشود و بر دنیا مسلّط مىگردد. (135)
گروهى از فرقه اسماعیلیه معتقد بودند که اسماعیل فرزند امام صادق - علیه السلام - نمرده، بلکه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است و او نمىمیرد و همان «قائم» موعود است و قیام مىکند و بر دنیا مسلّط مىشود. (136)
«محمد» مشهور به «نفس زکیه» پسر عبد الله بن حسن» در زمان منصور دوانیقى عباسى قیام کرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا کرد که همان مهدى موعود است و با تکیه روى این موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد. (137)
در جریان قیام نفس زکیه، «محمد بن عجلان» که از فقیهان و عابدان مدینه بود، به کمک وى برخاست. وقتى که محمد شکست خورد و کشته شد، «جعفر بن سلیمان» - حاکم مدینه - ابن عجلان را احضار کرد و به وى گفت: چرا با آن دروغگو خروج کردى؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع کنند.
فقیهان و اشراف مدینه که حضور داشتند از جعفر بن سلیمان، براى ابن عجلان درخواست عفو کردند و گفتند: امیر! محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و موضوع براى او مشتبه شده و خیال کرده است که محمد بن عبد الله، همان مهدى موعود است که در روایات آمده است. (138)
عین این گرفتارى براى «عبد الله بن جعفر» نیز که از دانشمندان و محدثان بزرگ مدینه بود، پیش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدینه، گفت:
من به این علّت با محمد بن عبد الله همکارى کردم که یقین داشتم او همان مهدى موعود است که در روایات ما یاد شده است. تا او زنده بود هیچ شکى در این موضوع نداشتم و هنگامى که کشته شد فهمیدم که اومهدى نیست، و بعد از این دیگر فریب کسى را نخواهم خورد. (139)
منصور نیز، که نامش «عبد الله» و نام پرس «محمد» بود، بر پسر خویش لقب مهدى گذارده و ادعا مىکرد که مهدى موعود فرزند من است، نه نفس زکیه! (140)
همچنین مىبینیم که برخى از فرقهها، به مهدویت بعضى از امامان پیشین اعتقاد داشتهاند، مثلاً «ناووسیه» حضرت صادق - علیه السلام - را مهدى و امام و زنده و غایب مىپنداشتند. (141) «واقفیه» همین اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر - علیه السلام - داشتند. (142) و بر این باور بودند که آن حضرت نمىمیرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط مهدى است. (143) و بالأخره گروهى نیز پس از رحلت امام حسن عسکرى - علیه السلام - فوت آن حضرت را انکار کردند و گفتند: او زنده و غایب است و همان امام «قائم» مىباشد. (144)
اینها نمونه هایى است که نشان مىدهد موضوع مهدویت در زمان پیامبر اسلام(ص)و بعد از، موضوع مسلّمى بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصى بودهاند که قیام کند و با ظلم و ستم بستیزد و پرچم حاکمیت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.
بدیهى است که سؤ استفاده برخى بازیگران از موضوع مهدویت در بعضى از ادوار، هرگز نمىتواند مجوّزى براى انکار اصل مسئله مهدویت باشد، زیرا در طول تاریخ، حقایق بسیارى از سوى عناصر بازیگر و فرصت طلب مورد سؤ استفاده قرار گرفته است. مدعیان الوهیت، یا نبوت و سایرمقامات معنوى، در دنیا کم نبودهاند ادیان ساختگى نیز در نیا کم نبوده است. ولى انیها هزگز دلیل این نمىشود که کسى منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیأ گردد.
علم و دانش و صنعت نیز در زمان ما مورد سؤ استفاده واقع شده و در راههاى ضد بشرى به کار مىرود، ولى آیا این باعث مىشود که ما اصل علم و صنعت را نفى کنیم؟!
سیماى حکومت مهدى در آینه قرآن
قرآن کریم در زمینه ظهور و قیام حضرت مهدى - مانند بسیارى از زمینههاى دیگر - بدون انیکه وارد جزئیات شود، به صورت کلى و اصولى بحث کرده است؛ یعین از تشکیل حکومت عدل جهانى، و پیروزى کامل و نهائى صالحان در روى زمین سخن گفته است. این گونه آیات را مفسران اسلامى، به استناد مدارک حدیثى و تفسیرى، مربوط به حضرت مهدى و ظهور و قیام او دانستهاند. ما از مجموع آیات قرآنى که دانشمندان آنها را ناظر به این موضوع دانستهاند (145). و صراحت بیشترى دراند، جهت رعایت اختصار، سه ایه را مورد بررسى قرار مىدهیم:
1 - وَلقَد کتبنا فِى الزّبُورِ مِن بَعدِ الذّکرِ أنّ الأرضَ یرِثُها عِبادِىََ الصّالِحُونَ (146) «ما، در (کتاب) زبور پس از تورات نوشتهایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».
در توضیح معناى این آیه یاد آورى مىکنیم که: «ذکر» در اصل به معناى هر چیزى است که مایه تذکر و یاد آورى باشد ولى در آیه یاد شده به کتاب آسمانى حضرت موسى - علیه السلام - یعنى «تورات» تفسیر گردیده است به قرینه اینکه قبل از زبور معرفى شده است.
طبق تفسیر دیگرى، «ذکر» اشاره به قرآن مجید است زیرا که در خود آیات قران این عنوان به قرآن گفته شده است: اّن هُوَ اّلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین (تکویر / 27) بنابراین، کلمه «من بعد» به معناى «علاوه بر» بوده و معناى آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشتهایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد(147).
مرحوم شیخ مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه -، به این آیه و آیه بعدى که نقل مىکنیم، استناد کرده است. (148)
در تفسیر این آیه از امام باقر - علیه السلام - نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح، همان یاران مهدى در آخر الزمانند (149).
مفسر برجسته قرآن، مرحوم «طبرسى» در تفسیر آیه مزبور پس از نقل حدیث یاد شده مىگوید:
حدیثى که شیعه و سنى از پیامبر اسلام(ص)نقل کردهاند، بر این موضوع دلالت دارد: «اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند تا مردى صالح از خاندان مرا بر انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد». (150)
اشاره قرآن به پیشگویى حکومت بندگان شایسته خداوند در روى زمین در کتاب تورات و زبور، نشان مىدهد که این موضوع از چنان اهمیتى برخوردار است که در کتب آسمانى پیامبران پیشین یکى پس از دیگرى مطرح مىشده است.
جالب توجه این است که عین این موضوع در کتاب «مزامیر داود» که امروز جز کتب عهد قدیم (تورات) است و مجموعهاى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر - علیه السلام - است، به تعبیرهاى گوناگون به چشم مىخورد.از جمله در مزمور 37 مىخوانیم:
«... شریران منقطع میشوند، اما متوکلانِ به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر نیست مىشود که هر چند مکانش را استفسار نمایى ناپیدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتى متلذذ خواهند شد».
همچنین در همان مزمور چنین مىخوانیم:
«... متبرکان (خداوند) وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد». (151)
2 - وَنُریدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذینَ استُضعِفُوا فِى الأرضِ ...(152) «وارد کردهایم که بر مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان (زمین) قرار دهیم».
چنانکه در بخش «مهدى در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان - علیه السلام - پس از پیشگویى بازگشت و گرایش (مردم) جهان به سوى خاندان وحى، این آیه را تلاوت فرمود. (153)
«محمد بن جعفر»، یکى از علویان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسى قیام کرد. او مىگوید: روزى شرح گرفتاریها و فشارهایى را که با آنها روبرو هستیم، براى مالک بن انس نقل کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیه: وَنُریدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذین... آشکار گردد. (154)
3 - وَعَدَ اللهُ الّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیستَخلِفَنّهُم فِى الأرضِ کَمَا استَخلَفَ الّذین مِن قَبلِهِم وَلَیمَکّنَنّ لَهُم دینَهُمُ الّذِى ارتَضى لَهُم وَلیبَدِلَنّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یعبُدُونَنى لایشرِکُونَ بِى شَیئاً... (155).
«خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انام دادهاند، وعده داده است که حتماً آنان را خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید؛ و دین و آیینى را که خود براى آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و ترس آنان را به ایمنى و آرامش مبدّل خواهد ساخت (آنچنانکه) مرا مىپرستند و چیزى را براى من شریک قرار نمىدهند...».
مرحوم «طبرسى» در تفسیر این آیه مىگوید:
از خاندان پیامبر روایت شده است که این آیه درباره آل محمد (ص) نازل شده است. «عیاشى» از حضرت على بن الحسین - علیه السلام - روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حق آنان به دست مردى از ما به انجا مىرساند و او مهدى این امت است. او همان کسى است که پیامبر(ص)درباره او فرمود:
«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند تا مردى از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمین را از عدل و داد پر مىسازد همان گونهکه از ظلم و جور پر شده باشد».
«طبرسى» مىافزاید: این معنا در تفسیر آیه مزبور از امام باقر - علیه السلام - و امام صادق - علیه السلام - نیز روایت شده است. (156)
فواید وجود امام در دوران غیبت
اینک که بحث ما پیرامون حضرت مهدى به اینجا رسید، مناسب است که به یکى از شایعترین پرسشها پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، و آن این است که: فایده وجود امام در عصر غیبت چیست؟ به تعبیر دیگر: زندگى امام در دوران غیبت یک زندگى خصوصى است نه یک زندگى اجتماعى در نقش یک پیشوا. بنابرانى وجود مقدس او چه اثر عمومى براى مردم مىتواند داشته باشد و مردم چه نوع بهرهاى مىتوانند از او ببرند؟
البته باید توجه داشته باشیم که غایب بودن امام هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت به یک روح نامرئى یا امواج ناپیدا و رؤیایى و امثال اینها تبدیل شده است! بلکه وى یک زندگى طبیعى عینى و خارجى دادر، منتها با عمرى طولانى. آن حضرت در میان مردم و در دل جامعهها رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگى مىکند ولى به صورت ناشناس. و فرق بسیار است بین «نامرئى» و «ناشناس». (157) امام صادق - علیه السلام - مىفرمود: مردم امام خود را گم مىکنند. او در موسم حج حاضر مىشود و مردم را مىبیند ولى آنان او را نمىبینند. (158)
خورشید پنهان
در پاسخ سؤال یاد شده یاد آورى کنیم که این سؤال تازگى نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامى بر مىآید که حتى پیش از تولد حضرت مهدى - علیه السلام - نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامى که پیامبر اسلامى و ائمه پیشین - علیهم السلام - از مهدى و غیبت طولانى آن حضرت سخن به میان مىآوردند، با چنین سؤالى روبرو مىشدند و به آن پاسخ مىگفتند. به عنوان نمونه:
1 - پیامبر اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایدهاى مىبرد؟ فرمود: بلى، سوگند به پروردگارى که مرا به پیامبرى بر انگیخت، در دوران غیبتش از او نفع مىبرند و از نو ولایتش بهره مىگیرند، همان گونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده مىکنند. (159)
2 - امام صادق - علیه السلام - فرمود: از روزى که خداوند حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز، زمین هیچگاه خالى از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش نمىشود.
راوى پرسید: مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده مىکنند؟ حضرت فرمود: آنچنانکه از خورشید پشت ابر استفاده مىکنند. (160)
3 - خود حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - نیز روى این معنا تکیه کرده است. در توقیعى که آن حضرت در پاسخ به سؤالات «اسحاق بن یعقوب» صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحویل اسحاق گردید، چنین نوشت: اما چگونگى استفاده مردم از من همچون استفاده آنهاست از خورشید، هنگامى که در پشت ابرها پنهان مىشود. (161)
در توضیح این تشبیه باید یاد آورى کنیم که: خورشید داراى دو نوع نور افشانى است:
1 - نور افشانى آشکار و مستقیم،
2 - نور افشانى غیر مستقیم.
در نور افشانى آشکار، اشغه خورشید بخوبى دیده مىشود ولى در تابش غیر مستقیم، ابرها همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش مىکند. اما آثار حیات بخش خورشید در رشد و نمو موجودات و...، مخصوص زمانى نیست که نور آن مستقیماً بر پهنه حیات و طبیعت مىتابد، بلکه بسیارى از این آثار - مانند: تولید گرما، رویش و رشد گیاهان، تولید انرژى لازم براى حرکت و حیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفهها و شکفتن گلها - در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد. اشعه معنوى وجود امام، هنگامى هم که در پشت ابرهاى غیبت پنهان است، داراى آثار گوناگونى است که با وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و رهبرى مستقیم، فلسفه وجودى او را آشکار مىسازد. اینک برخى از این آثار را به اختصار مورد بررسى قرار مىدهیم.
1 - جان جهان
طبق احادیث فراوانى که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلى است که دانشمندان ارائه کردهاند، در بینش اسلامى، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگى دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مرکزى جهان هستى و «واسطه فیض» بین عالم و آفریدگار عالم است و از این جهت حضور و غیبت او تفاوتى ندارد. و اگر او - ولو به صورت ناشناس - در جهان نباشد، جهان هستى در هم فرو مىریزد. چنانکه امام صادق - علیه السلام - فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو مىبرد. (162).
امام چهارم فرمود: در پرتو وجودئ ماست که خداوند آسمان را از فرو پاشى - جز به اذان او - نگه مىدارد. در پرتو وجو ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش، نگه مىدارد. به واسطه ماست که خداوند باران نازل مىکند و رحمت خود را مىگستراند و برکات و نعمتهاى زمین را بیرون مىآورد. و اگر آن کس از ما که در زمین است نبود، زمین اهل خود را فرو مىبرد. (163)
2 - پاسدارى از آیین خدا
امیر مومنان - علیه السلام - در یکى از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهى در هر عصر و زمان مىگوید:
«خدایا چنین است، هرگز روى زمین از قیام کنندهاى با حجت و دلیل، خالى نمىماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلالئ و اسناد روشن الهى از بین نرود و به فراموشى نگراید...» (164).
با گذشت زمان و آمیزش سلیقهها و افکار شخصى به مسائل مذهبى و دراز شدن دست مفسده جویان به سوى تعالیم آمسانى، اصالت پارهاى از قوانین الهى از دست مىرود و دین دستخوش تغییرات زیانبخش مىگردد.
براى آنکه اصالت آیین الهى حفظ گردد و جلوى تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این رشته به وسیله یک پیشواى معصوم ادامه یابد. در هر مؤسسه مهم، «صندوق آسیب ناپذیرى» وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهدارى مىکنند تا از دستبرد دزدان یا خطر آتش سوزى و امثال اینها محفوظ بماند. سینه امام و روح بلندش نیز صندوق آسیبناپذیر حفظ اسناد آیین الهى است تا همه اصالتهاى نخستین و ویژگیهاى آسمانى این تعالیم را در خود نگاهدار کند. (165)
حافظ «ابن حجر عسقلانى» در شرح «صحیح بخارى» پس از نقل احادیث حاکى از نزول حضرت عیسى - علیه السام - به زمین هنگام ظهور حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - و اقتداى او به آن حضرت مىنویسد:
اینکه عیسى - علیه السلام - در آخر الزمان و نزدیک قیامت، به مرد از این امّت اقتدا مىکند و پشت سر او نماز مىخواند، دلیل بر نظریه صحیح در میان دانشمندان اسلامى است که: زمین هرگز از وجود حجت که با دلائل وبراهین آشکار، براى خدا قیام مىکند، خالى نمىماند. (166)
3 - امید بخشى
در میدانهاى نبرد، تمام کوشش سربازان زبده وفداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً مىکوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمى سربازان و تلاش و کوشش مستمر آنها است.
همچنین وجود فرمانده لشگر در مقرّ فرماندهى - هر چند ظاهراً خاموش و ساکت باشد - خون گرم و پر حرارتى در عروق سربازان به گردش در مىآورد و آنها را به تلاش بیشتر وا مىدارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
امّا هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشگر عظیم با کارآیى فوق العاده ،یک مرتبه روحیه خود را مىبازد و متلاشى مىگردد.
رئیس یک جمعیت یا یک لشگر، مادام که زنده است، هر چند مثلاً در سفر یا فرضاً در بستر بیمارى باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولى شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس و نومیدى را بر سر همه مىپاشد.
جمعیت شیعه طبق عقیدهاى که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمىبیند، اما خود را تنها نمىداند، و اثر روانى این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها ووادار ساختن افراد به خود سازى و آمادگى براى آن قیام بزرگ جهانى، کاملاً قابل درک است.
پروفسور «هانرى کربن» استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوى مىگوید:
به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبى است که رابطه هدایت الهى را میان خدا و خلق براى همیشه نگهداشته است و به طور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پا برجا مىدارد.
مذهب یهود، نبوّت راک ه رابطهاى است واقعى میان خدا و عالم انسانى، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد(ص)اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مىکند. همچنین مسیحیان در حضرت مسیح متوقف شدهاند. اهل سنت از مسمانان نیز در حضرت محمد(ص)توقف کرده و با ختم نبوّت در ایشان، دیگر رابطهاى میان خالق و مخلوق، موجود نمىدانند. تنها مذهب تشیع است که «نبوّت» را با حضرت محمّد(ص)ختم شده مىداند، ولى «ولایت» را که همان رابطه هدایت و تکمیل مىباشد، بعد از آن حضرت و براى همیشه زنده مىداند (167).
پى نوشتها:
1- شیخ مفید، الارشاد، قم مکتبة بصیرتى،، ص 346 - فتّال نیشابورى، روضة
الواعظین، الطبعة الاولى، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه'. ق، ص
292 - کلینى،، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه - ق، ج 1، ص 514 -
طوسى، الغیبة، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص 141 - طبرسى،، اعلام الورى،
الطبعة الثالثة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 418 - ابن صبّاغ مالکى،
الفصول المهمة، ط قدیم (بى تا)، ص .310
در بعضى از مآخذ، تاریخ تولد
حضرت، سال 256 هجرى ضبط شده است (صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسة النشر
الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه- ق، ص 432 -
طوسى،، الغیبة، ص 139 و 147) و در برخى دیگر، سال 258 (على بن عیسى
الاربلى، کشف الغمّة، تبریز مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه-ق، ص 227 - ابن ابى
الثلج بغداى، تاریخ الائمة، قم، مکتبة بصیرتى، (ضمن مجموعه نفیسه)، ص 15)
ذکر شده است و ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبرى آن را در سال 257
مىداند (دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، ص 271 و 272.
2- شیخ مفید، همان کتاب، ص 346 - طبرسى،، همان کتاب، ص 417 - اربلى، همان کتاب، ص 227 - ابن صبّاغ، همان کتاب، ص .310
3- صدوق، همان کتاب، ص 648 - کلینى،، همان کتاب، ص 332 - مجلسى،،
بحارالأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 393 ه-. ق، ج 51، ص 31 - .34 ولى
آیا نهى ائمه از ذکر نام مخصوص آن حضرت، یک اقدام سیاسى مقطعى و مربوط به
دوران غیبت صغرى بوده یا اینکه حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامش
باقى است؟ در میان علماى شیعه مورد اختلاف است (ر. ک به: حاج میرزا حسین
طبرسى نورى، النجم الثاقب، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، باب 2، ص 48 و
49.
4- مسعودى، همان کتاب، ص 418 - ابن صباغ، همان کتاب، ص .310
5 -مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه'. ق، ص .248
6 - ابن صبّاغ، همان کتاب، ص .310
7- شیخ مفید، همان کتاب، ص 346 - صدوق، همان کتاب، ص 432 - طبرسى، همان
کتاب، ص 418 مسعودى، همان کتاب، ص 248 - فتّال نیشابورى،، همان کتاب، ص 283
- طوسى، همان کتاب، ص 143 محمد بن جریر بن رستم طبرى، همان کتاب، ص 268 -
ابن صبّاغ، همان کتاب، ص .310
8- صدوق، همان کتاب، ص 432 و ر. ک به:
روضة الواعظین، ص .292 برخى از محققان معاصر، احتمال دادهاند که نام او
همان نرجس باشد، و اسامى دیگر به جز صقیل را بانوى پیشین او حکیمه دختر
امام جواد - علیه السلام - به وى داده باشد (بنابر روایاتى، او قبلاً کنیز
حکیمه بوده است). مردم آن زمان کنیزان خویش را براى خوشامد گویى، به اسامى
گوناگون مىخواندند و نرجس، ریحانه و سوسن همه اسامى گلها هستند (دکتر حسین
جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت
اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارا امیرکبیر، 1367 ه'. ش، ص 114).
9- فتّال نیشابورى، همان کتاب، ص 283 - صدوق، همان کتاب، ص 427 - مجلسى، همان کتاب، ج 51، ص .12
10- شیخ مفید، همان کتاب، ص .346
11- ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغة، قاهره، دار احیاالکتب العربیة، 1960 م، ج 7، ص 94 و ج 10، ص .96
12- فقیه ایمانى، مهدى، مهدى، منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، کتابخانه عمومى امیر المؤمنین على - علیه السلام -، ص 23، .39
تعدادى از این منابع که در دسترس نگارنده است و تولد حضرت مهدى به صراحت در آنها بیان شده، به قرار زیر است:
ابن حجر هیتمى، الصواعق المحرقة، ط 2، قاهره، 1385 ه'. ق، ص 208 - شبراوى،
الاتحاف بحبّ الأشراف، ط 2، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص 179 - محمد
امین بغدادى سویدى، سبائک الذهب فى معرفة قبائل العرب،
بیروت دارصعب، ص
78 - مؤمن شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى ،، ص 168 -
شیخ محمد صبّان، اسعاف الراغبین، (در حاشیه نور الأبصار)، ص 141 - ابن
أثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 7، ص 274 (حوادث سال 260)
حمدالله مستوفى، تاریسخ برگزیده، چاپ دوّم، تهران، انتشارات امیر کبیر،
1362 ه'. ش، ص 207 - ابن طولون، الأئمة الاًثنى عشر، قم، منشورات الرضى،، ص
117 - ابن صبّاغ مالکى، الفصول المهمة، (بى تا)، ص 310 - شیخ سلیمان
قندوزى، ینابیع المودّة، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص .36
13- صدوق، همان کتاب، ص 434 - .478 شیخ مفید، همان کتاب، ص 350 و 351 - شیخ
سلیمان قندوزى، ینابیع المودّة، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص
123 - .125
14- چنانکه در سیره امام هادى - علیه السلام - نوشتیم، ایوب بن نوح یکى از وکلاى آن حضرت بوده است.
15- طوسى، همان کتاب، ص 204 ور.ک به: صدوق، همان کتاب، ص 435 - مجلسى،
همان کتاب، ج 51، ص 346 - شیخ سلیمان قندوزى، همان کتاب، ج 3، ص 123 - (آیت
الله) صافى، لطف الله، منتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه'. ق، ص
.355
16- شیخ طوسى، همان کتاب، ص 204 - نعمانى، الغیبة، تهران، مکتبة
الصدوق، ص 154 - مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'.
ق، ج 51، ص 150 ور.ک به: اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1،
ص .337
17- طوسى، همان کتاب، ص 203 - 207 - صافى، همان کتاب، باب 47، ص 314 و .315
18- صافى، همان کتاب، فصل 1، باب 8، ص 101، ح .4
19- (آیت الله) صافى، لطف الله، نوید امن و امان، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 177 و .178
20- کلینى، همان کتاب، ج 1، ص 337 - طوسى، همان کتاب، ص 202 - صدوق، همان
کتاب، ص 481 صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 28، ص 269 - نعمانى، همان کتاب،
ص .166
21- صدوق، کمال الدین، باب 44، ص 480، ح 4 - مجلسى، همان کتاب، ج 51، ص 152 - صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 25، ص 268، ح .3
22- مرحوم شیخ مفید آغاز غیبت صغرى را از سال تولد آن حضرت (سال 255) حساب
کرده است (الاًرشاد، ص 346) و با این محاسبه، دوران غیبت صغرى، 75 سال
مىشود. طبعاً نظریه مرحوم مفید از این لحاظ بوده است که حضرت مهدى در زمان
حیات پدر نیز حضور و معاشرت چندانى با دیگران نداشته و از نظر کلى غایت
محسوب مىشده است.
گویا بر اساس همین ملاحظه است که محققانى مانند:
طبرسى، سید محسن امین، و آیت الله سید صدر الدین صدر نیز آغاز غیبت صغرى را
از سال میلاد آن حضرت، و مدّت آن را 74 سال دانستهاند (اًعلام الورى، ص
444 - اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ج 2، ص 46 - المهدى،،
بیروت، دار الزهرأ، 1398 ه'. ق، ص 181).
23- صدر، سید صدر الدین، المهدى،، بیروت، دار الزهرأ، 1398 ه'. ق، ص 183 - پیشواى دوازدهم امام زمان، نشریه مؤسسه در راه حق، ص .38
24- شیخ سلیمان قندوزى، ینابیع المودّة، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 3، باب 71، ص .82
25- نعمانى، همان کتاب، ص .173
26- نعمانى، همان کتاب، ص .173
27- نعمانى، همان کتاب، ص .170 نیز ر.ک به: منتخب الأثر، فصل 2، باب 26، ص 251 - .253
28- در آن روزگار، به جاى «نیابت» و «نواب» بیشتر تعبیر «سفارت» و «سفرأ» به کار برده مىشد.
29- چنانکه طبق نقل شیخ طوسى، حدود ده نفر در بغداد به نمایندگى از طرف محمد بن عثمان فعالیت مىکردند (الغیبة، ص 225).
30- توقیع به معناى حاشیه نویسى است و در اصطلاح علماى شیعه به نامهها و
فرمانهایى که در زمان غیبت صغرى از طرف امام به شیعیان مىرسیده توقیع گفته
مىشود.
31- صدر، المهدى،، ص .189
32- امین، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 2، ص .48
33- طوسى،، الغیبة، ص 257، .258
34- کلینى،، اصول کافى،، ج 1، ص 518، ح .5
35- کلینى، همان کتاب، ص 521، ح 14 و .15
36- طبرسى،، اًعلام الورى، ص .444
37- طوسى،، الغیبة، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة ص .214
38- طوسى، همان کتاب، ص .216
39- طوسى،، الغیبة، ص .215
40- طوسى،، همان کتاب، ص .216
4-1 طوسى،، همان کتاب، ص .216
42- طوسى،، همان کتاب، ص .217
43- دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد
تقى آیت اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1367 ه'. ش، ص
155 و .156
44- طوسى،، همان کتاب، ص .221
45- طوسى،، همان کتاب، ص .219
46- طوسى،، همان کتاب، ص 219 - .220
47- طوسى،، همان کتاب، ص 220 - بحار الأنوار، ج 51، ص .349
48- طوسى،، همان کتاب، ص 220 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 350 - طبرسى
اًعلام الورى، الطبعة الثالثة، ص 452 - على بن عیسى اربلى،، کشف الغمة،
تبریز، مکتبة بنى هاشمى،، 1381 ه'. ق، ج 3، ص .322
49- طوسى، الغیبة، ص .221
50- طوسى،، الغیبة، ص .223
51- طوسى، الغیبة، ص 222 - بحار الأنوار، ج 51، ص .351
52- طوسى،، همان کتاب، ص 226 و 227 - بحار الأنوار، ج 51، ص .355
53- طوسى،، همان کتاب، ص 224 و 225 و .227
54- طوسى،، همان کتاب، ص .240
55- مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 356، ور.ک به: طوسى،، همان کتاب، ص .236
56- دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367 ه'. ش، ص .199
57- طوسى،، همان کتاب، ص .238
58- سَیمَرى و صَیمَرى نیز گفته شده است (صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغرى، ط 1، بیروت دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه'. ق، ص 412).
59- طوسى،، همان کتاب، ص .445
60- طوسى،، همان کتاب، ص .242
6-1 صدر، همان کتاب ص .412
62- چنانکه در بحث علائم ظهور گفته شده، قیام شخصى به نام سفیانى و صداى
آسمانى از علامتهایى هستند که در آستانه ظهور امام رخ خواهد داد.
63- طوسى،، الغیبة، ص 242 و 243 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 361 - طبرسى،، همان کتاب، ص 445 - صدر،
همان کتاب، ص- .15
64- طوسى،، همان کتاب، ص .243
65- طوسى،، همان کتاب، ص .242
66- طوسى،، همان کتاب، ص 222 و 246 - صدوق، کمال ادین، قم، مؤسسة النشر
الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ص .44
67- طوسى،، همان کتاب، ص .222
68- طوسى،، همان کتاب، ص 146 و .219
69- طوسى،، الغیبة، ص 240 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص .359
70 مرحوم طبرسى،، فهرست جالبى از این دسته وکلا، با ذکر محل مأموریتشان، ذکر کرده است (اًعلام الورى، ص 4).
71- طوسى،، همان کتاب، ص .225
72- طوسى،، همان کتاب، ص 225 و .226
)73 طوسى،، همان کتاب، ص 225 و .226
74- صدوق، کمال الدین، رقم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ص 440 - .441
75- طوسى،، همان کتاب، ص 176 - .177
76- طبرسى،، همان کتاب، ص 452 - .453
77- طوسى،، همان کتاب، ص 229 - .236
78- طوسى،، همان کتاب، ص 198 - .199
79- طوسى،، همان کتاب، ص 238 - .239
80- طوسى،، همان کتاب، ص .244
81- طوسى،، همان کتاب، ص 248 - 254 ور. ک به: دکتر حسین، جاسم، تارخى
سیاسى غیبت امام دوزادهم، ص 200 - .205 مسعودى، قتل او را در سال 322
دانسته است (التنبیه والاشراف، قاهره، دار الصاوى للطبع والنشر و التألیف ص
343).
82- طاغوت کسى است که بر خلاف حق حکومت کند و بر اساس موازین
اسلامى سزاوار آن مقام نباشد. لفظ «طاغوت» صیغه مبالغه از طغیان است، تو
گویى این افراد در طغیان و مرز نشناسى، در بالاترین حدّ قرار گرفتهاند.
83- نسأ: .60
84- ینظران من کان منکم ممن روى حدیثنا ونظر فى حلالنا وحرامنا و عرف
أحکامنا فارضوا به حکما فانّى قد جعلته علیکم حاکماً فاًذا حکم بحکمنا فلم
یقبل منه فاًنّما استخفّ بحکم الله وعلینا ردّ، والرّاد علینا الرّاد على
الله، وهو على حدّ الشرک بالله (کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق،
1381 ه'. ق، ج 1 ص 67، کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، ح 10 - شیخ حرّ
عاملى، وسائل الشیعة، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 18 ،باب 11 من
أبواب صفات القاضى،، ص 99).
85- وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیا الى
رواة حدیثنا فاّنّهم حجتى علیکم وأنا حجة الله (طوسى،، همان کتاب، ص 177 -
طبرسى،، همان کتاب، ص 452 - شیخ حرّ عاملى، همان کتاب، ج 18، ص 101، کتاب
القضأ، ابواب صفات القاضى،، باب 11، ج 9 - طبرسى،، احتجاج، نجف، المطبعة
المرتضویة، ج 2، ص 163).
86- امینى،، ابراهیم، دادگستر جهان، چاپ
چهارم، قم، انتشارات دار الفکر، 1352 ه'. ش، ص 74 - .82 این آمار از روى
احادیث منقول در کتاب «منتخب الأئر» تهیه شده است و اگر تتبع بیشترى صورت
گیرد، طبعاً تعداد احادیث بیش از این خواهد بود.
#) درباره روایات منقول از پیامبر اسلام، در بخش روایات اهل سنت توضیح خواهیم داد.
88- محمد بن جریر بن رستم طبرى،، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، ص .240
89- ر.ک به: مهدى فقیه ایمانى، مهدى منتظر در نهج البلاغة، اصفهان، کتابخانه عمومى امام امیر المؤمنین على - علیه السلام -.
90- لتعطفنّ الدنیا علینا عطف الضروس على ولدها (ابن ابى الحدید، شرح نهج
البلاغة، قاهره، دار احیأ الکتب العربیة، 1960 م، ج 19، ص 29، حکمت 205).
91- ونرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمّة ونجعلهم الوارثین (قصص: 6).
92- صدوق، کمال الدین، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ج 1، ص .318
93- صدوق، همان کتاب، ج 2، ص 377 - مجلسى،، بحار الأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'. ق، ج 51، ص .156
94- طبرسى،، اًعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 443 - .444
95- طبرسى،، همان کتاب، ص .443
96- شیخ طوسى،، فهرست، مشهد، دانشگاه مشهد، 1351 ه'. ش، ص 14، شماره 19 -
نجاشى،، فهرست اسمأ مصنفى الشیعة، قم، مکتبة الداورى،، ص 11 - ابن داود،
رجال، قم، منشورات الرضى،، ص 32، شماره .23
97- نجاشى،، همان کتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
98- نجاشى،، همان کتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
99- نجاشى،، همان کتاب، ص .178
100- نجاشى،، همان کتاب، ص 17 - (آیت الله) صافى،، منتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه'. ق، ص 466 و .467
101- البته ابراهیم انماطى و حسن بن محمد بن سماعة واقفى بودند و هدفشان
از نوشتن چنین کتابى، اثبات دیدگاههاى خودشان بوده است، اما رد هر حال این
موضوع نشان مىدهد که غیبت یک موضوع مسلّم بوده است. (دکتر حسین، جاسم،
تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1367
ه'. ش، ص 21 و 22).
102 صافى، لطف ا-لله، نوید امن و امان، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 91 - .92
103- صافى، همان کتاب، ص 92 - .95
104 صافى، همان کتاب، ص 95 - .99
105- ر.ک به: صحیح بخارى، ط 1، با شرح و تحقیق شیخ قاسم شمّاعى رفاعى،
بیروت، دار القلم، 1407 ه'. ق، ج 4، باب 945 (نزول عیسى بن مریم)، ص 633 و
مسند احمد حنبل ،بیروت، دار الفکر (بى تا) ج 1، ص 84 و 99 و 448 و ج 3، ص
27 و .37 ور.ک به: سنن ابن ماجه (207 - 275 ه'. ق) تحقیق: محمد فؤاد عبد
الباقى،، بیروت، دار احیأ التراث العربى،، ج 2، ص 1366 - 1368، کتاب الفتن،
باب 34، باب خروج المهدى،، حدیث 4082 - .4088
106- لو لم یبق من
الدنیا الا یوم لبعث الله عزّوجلّ رجلاً منژا یملأها عدلاً کما ملئت جوراً
(مسند احمد حنبل، بیروت، دار الفکر (بى تا)، ج 1، ص 99).
107- تواتر و
متواتر، از اصطلاحات علم الحدیث است و منظور از خبر متواتر، خبر جماعتى است
که (فى حدّ نفسه، نه به ضمیمه قرائن) اتفاق آنان بر کذب، محال و در نتیجه
موجب علم به مضمون خبر باشد. (ر.کبه: مدیر شانه چى، کاظم، علم الحدیث، قم،
دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ 3، 1362
-. ش، ص 144) بدین گونه «تواتر» را مىتوان «ثبوت قطعى» تعبیر کرده و «حدیث
متواتر» را «حدیث ثابت و قطعى» خواند؛ حدیثى که راویان بسیار داشته، و در
کتابهاى بسیار روایت شده است و به وسیله محدثان و مشایخ روایت، سینهبه
سینه، و ضبط به ضبط، از نسلى به نسل دیگر رسیده است و ثبوت و صدور آن از
پیامبر اکرم، با ائمه طاهرین - علیهم السلام - قطعى است (حکیمى، محمد رضا،
خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه'. ش، ص 99).
108- صافى، همان کتاب، ص 90 - .91
109- صافى، همان کتاب، ص .91
110- وجمیع ما سقناه بالغ حدّ التواتر کما لایخفى على من له فضل اطّلاع.
فتقّرر بجمیع ما سقناه أنّ الأحادیث الواردة فى المهدى المنتظر متواترة... و
هذا یکفى لمن کان عنده ذرّة من أیمان و قلیل من انصاف. (نقل از غایة
المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، تألیف شیخ منصور على ناصف، در حاشیة
التاج، ط 2، قاهره، دار احیأ الکتب العربیة، ج 5، ص 327).
111- حافظ،
کسى است که بر سنن رسول اکرم احاطه داشته باشد و موارد اتفاق و اختلاف آن
را بدان د و به احوال راویان و طبقات مشایخ حدیث کاملاً مطلّع باشد (مدیر
شانه چى، همان کتاب، ج 2، ص 22).
112- تواترت الأخبار و استفاضت بکثرة رواتها عن المصطفى(ص)فى أمر المهدى (منتختب الأثر، ص، پاورقى).
113- تواترت الأخبار بأنّ المهدى من هذه الامه وانّ عیسى - علیه السلام -
سینزل و یصلّى خلفه (فتح البارى بشرح صحیح البخارى،، بیروت، دار المعرفة، ج
6، ص 493 - 494).
114- تواترت الأخبار عن النبى (ص)انّه من أهل بیته وانّه یملأ الأرض عدلاً (نور الأبصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى،، ص 171).
115- تواترت الأخبار عن النبى (ص)بخروجه و انّه من أهل بیته وانّه یملأ الارض عدلاً (اسعاف الراغبین، در حاشیه نور الأبصار، ص 140).
116- این کتاب، چنانکه در مقدمهاش ذکر شده است، به منظور جمع آورى مجموعه
قابل اطمینانى از «اصول پنجگانه» حدیث که مهمترین کتب حدیث اهل سنت است،
تألیف گردیده و در پنج جلد چاپ شده است. مؤلف کتاب شرحى به نام «غایة
المأمول» در شرح آن نوشته که در حاشیهاش چاپ شده است.
117- التاج الجامع للأصول، قاهره، ط 2، دار احیأ الکتب العربیة، ج 5، ص .310
118- قد وقع اتفاق الفرق من المسلمین أجمعین على انّ الدنیا و التکلیف
لاینقضى الاّ علیه (المهدى)) (شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احیأ الکتب
العربیة، 1960 م، ج 10 ص 96).
119- درصفحات آینده، قسمتهایى از مطالب این مجله را نقل خواهیم کرد.
120- متن کامل عربى این یبانیه درک کتاب: مهدى انقلابى بزرگ، از صفحه 151
تا 155، نقل شده است و ترجمه آن با تغییرات اندکى از این کتاب گرفته شده
است.
121- در بیانیه یاد شده نیز این منابع پیروى شده است.
122-
سنن ابى داود، بیروت، دار الفکر، ج 4، ص 106، کتاب الفتن و الماحم، کتاب
المهدى ،، حدیث 4282 - سیوطى، تاریخ الخلفأ، بغداد مکتبة المثنى، ص .272
123- محمد بن عیسى بن سوره ترمذى متوفاى 279 ه'، مؤلف یکى از شش کتاب مشهور و معتبر نزد اهل سنت است.
124- متن حدیث جنین است: قال رسول الله9: لاتذهب الدنیا حتى یملک العرب
رجل من أهل بیتى یواطئ اسمه اسمى (سنن ترمذى،، بیروت، دار احیأ التراث
العربى،، ج 4، ص 505، باب 52 (ماجأ فى الهدى))، ح 2230 و 2231).
125- ر. ک به: مسند احمد حنبل، ج 1، ص .448
126- صافى، ممنتخب الأثر، تهران، مرکز نشر کتاب، 1373 ه'. ق، ص 231 - 235 - و موسوعة الامام المهدى،، اصفهان،
مکتبة الامام أمیر المؤمنین العامّة، ج 1، ص 13 - .16 در این باره
احتمالات دیگرى نیز داهاند که جهت رعایت اختصار از نقل آنها خود دارى شد.
127- عبد الرحمان بن محمد بن خلدون مغربى 732 - 808 ه'.
128- جر و تعدیل از اصطلاحات علم حدیثشناسى است. مقصود از جرح این است که
راوى یا راویان یک حدیث از طرف حدیث شناسان با تعبیراتى از قبیل: دروغگو،
جاعل حدیث، اهل غلّو و تعبیرات دیگرى که در این علم مطرح شده، معرفى شود که
طبعاً آن حدیث فاقد اعتبار خواهد بود.
و مقصود از تعدیل، این است که
راوى به عنوان: شخص عادل، موثق و مانند اینها معرفى شود که طبعاً حدیث او
مورد قبول خواهد بود. البته اینها معیارهاى جرح و تعدیل از دیدگاه
دانشمندان شیعه است. دانشمندان اهل سنت نیز معیارهایى دارند که همه جا با
معیارهاى شیعه یکسان نیست.
129- مقدمه، الطبعة الرابعة، بیروت، دار احیائ التراث العربى،، ص 311 - .312
130- مقدمه، ص .322
131- ر. ک به: دادگستر جهان، ص 30 - 49، مهدى انقلابى بزرگ، ص 159 - 165، منتخب الأثر، ص 5 - 6، پاورقى.
132- ص .311
133 ص .327
134- سخنان مبسوط شیخ عبد المحسن عباد، در مجله الجامعة الاسلامیة چاپ
«مدینه» مورخ ذیقعده 1388 ه'. ق، شماره 3، سال اوّل منتشر شده و ما آن را
از: «موسوعة الامام المهدى»» ج 1 نقل کردیم.
135- نوبختى، فرق الشیعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1355 ه'. ق، ص 27 - شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى،، ج 1، ص .132
136- نوبختى، همان کتاب، ص 67 - .68
137- ابن طقطقا، الفخرى،، بیروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص 165 - .166
138- ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، المکتبة الحیدریة، 1385 -. ق، ص .193
139- ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص .195
140- ابو الفرج، همان کتاب، ص .162
141 شهرستانى، همان کتاب، ج 1، ص .148
142- شهرستانى، همان کتاب، ص .150
143- نوبختى، همان کتاب، ص 80 و .83
144- نوبختى، همان کتاب، ص .96
145- حکیمى، محمد رضا، خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه'. ش، ص 140 - .151
146- انبیأ: .106
147- (آیت الله) مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 121 - .122
148- الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى،، ص .346
149- طبرسى،، مجمع البیان، تهران، شرکة المعارف الاسلامیة، 1379 ه'. ق، ج 7، ص .66
150- طبرسى،، همان کتاب، ص .67
151- تورات، ترجمه فارسى توسط وِلیم کِلِن فسّیس اِکِسّى به دستور مجمع
مشهور بِرِتِش فاین بَیبَل سُسَیتى، چاپ لندن، 1856 م، ص .1030
152- قصص: .6
153- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، حکمت .205
154- ابو الفرج، همان کتاب، ص .359
155- نور: .55
156- مجمع البیان، ج 7، ص .152
157- (آیت الله) مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص .250
158- کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص .338
159- مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه'. ق، ج 52، ص 93 و ج 36، ص .250
160- مجلسى، همان کتاب، ص .92
161- طوسى، الغیبة، ص 177 - مجلسى، همان کتاب، ص 92 - اربلى، على بن عیسى،
کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى،، 1381 ه'. ق، ج 3، ص .22
162- لو
بقیت الأرض بغیر امام لساخت (کلینى، همان کتاب، ج 1، ص 179 ور. ک به: صدوق،
کمال الدین، قم مؤسسة النشر الاسلامى(التابعة) لجماعة المدرسین بقم
المشرفة، 1405 ه'. ق، ج 1 ص 201 - .210
163- صدوق، أمالى، قم، مطبعة
الحکمة، ص 112، مجلس 35 - صدوق، کمال الدین، ص 207، باب 21، ح 22 - جوینى
خراسانى،، فرائد السمطین، ط 1، بیروت، مؤسسة المحمودى للطباعة والنشر، 1400
ه'. ق، ص 45 - .46
164- اللّهمّ بلى لاتخلو الأرض من قائم لله بحجد
امّا ظاهراً مشهوراً و خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج الله و بیناته (شرح
نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، قاهره، دار احیا الکتب العربیة، 1960 م، ج
18، حکمت 143، ص 347 - المناقب، اخطب خوارزم، نجف، المطبعة الحیدریة، 1385
ه'. ق، ص 264).
165 -(آیت الله) مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزگر، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 258 -.259
166- فتح البارى بشرح صحیح البخارى،، بیروت، دار المعرفة، ج 6، ص .494
167- سالنامه 2 مکتب تشیع (مصاحبات استاد علامه طباطبایى با پروفسور هانرى کربن درباره شیعه) 1330 ه'. ش، ص .20