فلسفه حکومت عدل جهانى
فلسفه حکومت عدل جهانى
ایمان
به حتمیت ظهور منجى عالم در فکر عموم انسان هان وجود دارد، منشاء این فکر
یک رشته اصول قوى و متین است که از سرشت و فطرت اصیل انسانى سرچشمه گرفته
است؛ زیرا بشر فطرتا طالب رسیدن به کمال در تمام زمینه هاى مربوط به خود
است و او مى داند که این کمال، تنها در سایه حکومت عدل توحیدى تحقق مى
یابد.
شهید صدر رحمة الله علیه مى فرماید: ((اعتقاد به مهدى علیه السلام
تنها نشانه ى یک باور اسلامى با رنگ خاص دینى نیست، بلکه افزون بر آن،
عنوانى است بر خواسته ها و آرزوهاى همه ى انسان ها با کیش ها و مذاهب
گوناگون، و نیز بازده الهام فطرى مردم است که با همه ى اختلاف هایشان در
عقیده و مذهب دریافته اند که براى انسانیت در روى زمین روز موعودى خواهد
بود که با فرارسیدن آن، هدف نهایى و مقصد بزرگ رسالت هاى آسمانى تحقق مى
یابد...)) (1)
برهان فطرت را با بیان هاى مختلف مى توان تبیین نمود:
بیان اول
الف: انسان در درون خود میل به حکومت عدل جهانى توحیدى را احساس میکند.
ب: این حکومت باید موجود شود؛ زیرا میل و کشش درونى از امور ذات الاضافه است که بدون مضاف الیه مکان پذیر نیست.
ج: مصداق کامل آن حکومت حضرت مهدى علیه السلام است.
نتیجه: حکومت عدل جهانى ضرورت دارد.
بیان دوم
الف: انسان با قطع امید از وضعیت موجود جهان احساس نوعى امید به حکومتى برتر دارد.
ب: وجود چنین امیدى دلیل بر تحقق آن در عالم خواهد بود.
نتیجه: حکومت عدل جهانى ضرورت دارد.
بیان سوم
الف: انسان فطرتا از ظلم متنفر است.
ب: انسان آنچه را که از او متنفر است طبیعتا نابودى آن را خوش دارد.
ج: بشر، خود به تنهایى قادر بر این عمل نیست.
نتیجه: برپایى حکومتى که در آن اثرى از ظلم نباشد ضرورت دارد.
آیا عدالت خواهى فطرى است؟
در بین صاحب نظران بحث است که آیا میل به عدالت با قطع نظر از منافع شخصى انسان، فطرى است و در نهاد انسان وجود دارد یا خیر؟
اسلام
معتقد است که در نهاد بشر عدالت خواهى وجود دارد، گر چه منافعش را نیز
تامین نکند. اگر بشر خوب تربیت شود به جایى میرسد که خودش واقعا عدالت خواه
میشود. براى اثبات این مطلب مى توانیم مواردى را عرضه کنیم که افرادى عادل
و عدالت خواه بوده اند در حالى که منافعشان هم ایجاب نمى کرده است ولى
عدالت، ایده و هدف و آرزویشان بوده است، بلکه عدالت را در حد یک محبوب دوست
داشته اند و خودشان را فداى راه عدالت کرده اند.
در مقابل، اکثر
فیلسوفان اروپا معتقدند که در نهاد بشر چنین قوه و نیرویى اساسا وجود
ندارد، و همین فکر است که دنیا را به آتش جنگ سوق داده و میدهد. آنان
معتقدند که عدالت اختراع مردان زبون است؛ زیرا مردان ضعیف و زبون وقتى در
مقابل افراد قوى قرار گرفتند چون زور نداشتند با آنها مبارزه کنند کلمه
عدالت را اختراع کردند که عدالت خوب است و انسان باید عدل باشد. و دلیلش هم
این است که همین شخص طرفدار عدالت اگر خودش زورمند شود همان کارى را
خواهد کرد که آن زورمند سابق میکرد.
((نیچه)) ، فیلسوف معروف آلمانى مى
نویسد: ((چقدر زیاد اتفاق افتاده که من خندیده ام وقتى دیده ام ضعفا دم از
عدالت و عدالت خواهى میزنند. نگاه مى کنم مى بینم اینها که مى گویند عدالت،
چون چنگال ندارند. مى گویم: اى بیچاره! تو اگر چنگال مى داشتى هرگز چنین
حرفى را نمى زدى)) .
این گروه خود نیز بر دو دسته اند: یک دسته مى گوید:
عدالت را به عنوان یک آرزو نباید به دنبالش رفت: بلکه باید به دنبال قوت و
نیرو رفت. و گروهى دیگر معتقدند که به دنبال عدالت باید رفت از آن جهت که
منافع فرد در آن است نه از جهت مطلوبیت ذاتى آن. برتراند راسل فکرش چنین
است.
ولى از همه این اقوال که بگذریم هنگامى که به فطرت خود باز مى گردیم در مى یابیم که موضوع عدالت خواهى از امور فطرى بشر است.
فطرى بودن عدالت خواهى را از چند راه مى توان به اثبات رسانید:
1- درون کاوى و مطالعه حالات روانى؛ زیرا گرایشهاى فطرى از نهاد روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پدیده هاى روانى اوست.
2- رجوع به آراى روان شناسان که به فعالیت هاى روانى و رفتارهایى که نمودار آنها است مى پردازد.
آیا از راه براهین فلسفى مى توان ضرورت حکومت عدل جهانى را به اثبات رساند؟
فلاسفه اسلامى ((قسر دائم)) و ((قسر اکثرى)) را در عالم طبیعت محال و امرى نشدنى مى دانند.
مقصود
از ((قسر دائم)) آن است که حقیقتى از حقایق هستى در دوره ى روزگارش از
خواسته طبیعى خود محروم باشد. مثلا آتش هیچ گاه حرارت نداشته باشد یا در
جهان نیرویى باشد که از آغاز پیدایش آتش تا هنگامى که آتش در جهان وجود
دارد از حرارت آتش جلوگیرى کند. این امرى محال است، که در فلسفه به اثبات
رسیده است.
مقصود از ((قسر اکثرى)) آن است که طبیعت در اکثر دوره عمرش
از اقتضاى ذاتى خود محروم باشد این را هم فلاسفه محال مى دانند. این نظریه
فلسفى که به شکل قانون در جهان هستى جارى است به ما مى گوید که روزگار ظلم و
جور در بشر سپرى خواهد شد و به جاى آن روزگار عدل و داد خواهد آمد.
این
نظریه فلسفى مى گوید: قسر انسانیَّت در عمر او محال است، چنان که در بیشتر
عمر او نیز محال خواهد بود. پس روزگارى خواهد آمد که روزگار انسانیَّت
باشد. و به یقین روزى خواهد آمد که بشر از اسارت و بردگى حیوان صفتان رهایى
یابد و در سایه مهر انسانها زیست کند و زندگى داشته باشد.
ضرورت حکومت عدل جهانى را از راه تکامل چگونه مى توان تبیین کرد؟
انسان
مانند یک نهال است که استعداد ویژه اى براى رسیدن به کمال در او وجود دارد
و احتیاج او به عوامل بیرونى براى شکوفایى این استعداد است. انسان در اثر
همه جانبه بودن تکاملش تدریجا از وابستگى اش به محیط طبیعى و اجتماعى کاسته
و به نوعى وارستگى که مساوى است و با وابستگى به عقیده و ایمان و
ایدئولوژى افزوده مى شود و در آینده به آزادى کامل معنوى یعنى وابستگى کامل
به عقیده و ایمان و مسلک و ایدئولوژى خواهد رسید.
بر حسب این بینش از
ویژگى هاى انسان، تضاد درونى اوست میان جنبه هاى مادى و جنبه هاى معنوى.
نبرد درونى انسان خواه ناخواه به نبرد میان گروه هاى و انسانها کشیده مى
شود، یعنى نبرد میان انسان مال یافته از یک طرف و انسان منحط از طرفى دیگر.
نتیجه
اینکه: بشر احتیاج دارد به نیرویى غیبى و رهبرى الهى تا به کمک او عدل و
توحید و کمال را در سرتاسر گیتى گسترش داده و نیروهاى مخالف را نابود سازد.
آیا با دلیل عقلى مى توان ضرورت تشکیل حکومت عدل جهانى را اثبات نمود؟
مطابق
آیات و روایات، انسان عبث و بیهوده آفریده نشده است، بلکه هدف و غرضى خاص
براى خلقت او در نظر گرفته شده که همان رسیدن انسان به کمال یعنى لقاى الهى
است که از راه یقین و عبودیت همه جانبه حاصل مى گردد.
در علم کلام به
اثبات رسیده که لطف بر خداوند واجب است. لذا از باب لطف باید خداوند هر
امرى را که در راستاى اهداف خلقت است ایجاد کرده و موانع آن را نیز بر طرف
سازد. با مراجعه تاریخ گذشته پى مى بریم که تاکنون این هدف عمومى در سطح کل
جامعه بشرى تحقق نیافته است. لذا به این نتیجه مى رسیم که: به جهت تحقق
هدف کلى خلقت لازم است خداوند با زمینه سازى خاص که همان تشکیل حکومت عدل
جهانى توحیدى است مردم را در پیاده کردن این هدف عمومى یارى دهد.
آیا واقعیت هاى تاریخى مى تواند ضرورت تشکیل حکومت عدل جهانى را به اثبات رساند؟
با
مراجعه به تاریخ گذشته و حال پى مى بریم که بشر در طول تاریخ خود گرفتار
انواع عذاب ها و شقاوت ها و قتل و غارت ها بوده است، خصوصا انسان هاى موحد
که به جرم پاسدارى از حق و حقیقت و توحید، انواع عذاب ها را به جان خریده
اند.
قرآن کریم در رابطه با قضیه اصحاب اُخدود که خندق بزرگى حفر کردند و
در آن آتشى بس عظیم فراهم آوردند تا مؤ منان و موحدان را در آن زنده زنده
بسوزانند سخن به میان آورده است.(2)
در صفحه اى از تاریخ مى خوانیم
فرعون مصر به مجرد دیدن رؤ یایى در خواب چه جنایاتى در طول عمر خود انجام
داد تا وجودش از گزند بلیّات محفوظ بماند.
باز در صفحه اى دیگر از تاریخ
جنایات شخصى دیگر به نام ((حجاج بن یوسف سقفى)) را مشاهده مى نماییم که در
مدت بیست سال حکومت بر عراق چه جنایات هولناکى را انجام داد.(3)
در جنگ
جهانى اول چه انسان هاى بى گناهى به قتل رسیدند که بنابر آمار رسمى تنها
تعداد کشته شدگان این جنگ به بیست و دو میلیون نفر رسید. پس از مدت کوتاهى
آتش جنگ جهانى دوم شعله ور شد و با کمال تاءسف آتش آن دامان هفتاد میلیون
انسان را گرفت و به کام مرگ فرو برد.
در جریان اشغال الجزایر بیش از دو
میلیون مسلمان توسط فرانسوى ها به شهادت رسیدند. در جنگ ویتنام نیز صدها
هزار نفر از مردم بى گناه توسط آمریکایى ها قتل عام شدند.
و در نیم قرن
گذشته مشاهده مى کنیم که ملت فلسطین در زیر چکمه هاى اسرائیل غاصب صدها
هزار کشته و زخمى و آواره از خود به جاى گذاشته است.
حال با تاءملى نسبت
به آینده بشر و خصومت هایى که میان ملت هاى مختلف پدید آمده و خصوصا با در
نظر گرفتن تسلیحات کشتار جمعى که کشورها براى نابودى یکدیگر فراهم آورده
اند که مى تواند ده ها بار کره زمین را به نابودى بکشاند، و بالاخص با طرح
برخورد تمدن ها که از سوى برخى از روشنفکران آمریکایى همچون ((ساموئل
هانتینگتون)) داده شده و امروز، سیاست مداران آمریکایى آن را دنبال مى
کنند، در مى یابیم که چه خطر عظیمى جامعه بشرى را تهدید مى کند. حال آیا
بشر، امیدى به آینده زندگى خود دارد؟ راه حل چیست؟
آیا بشر خود مى تواند
با طرح برنامه اى که ضمانت اجرایى نیز داشته باشد صلاح و سعادت را بر کل
عالم حکم فرما سازد؟ قطعا این چنین نیست و لذا تاکنون نتوانسته است چنین
کارى بکند و بعدها نیز به تنهایى نمى تواند چنین کارى را انجام دهد. لذا
ضرورت اقتضا مى کند که مصلحى غیبى از جانب خداوند متعال براى هدایت و نجات
بشر ظهور کرده و مردم را از این بلاها نجات بخشد و او کسى غیر از مهدى
موعود علیه السلام نیست.
آیا بشر احتیاج به امداد غیبى دارد؟
برخى معتقدند که بشر با پیشرفت علمى و تکنیک و تمدنى که در ظاهر پیدا کرده احتیاج به امدادهاى غیبى ندارد.
ولى
جواب این است که: منشاء انحرافات بشر تنها نادانى نیست تا با پیشرفت علم و
تکنیک، انحرافات بر طرف شود، بلکه عوامل دیگرى نیز منشاء انحرافات بشر است
که نه تنها در بشر امروزى باقى مانده بلکه بیشتر نیز شده است. این عوامل
عبارتند از: غرایز و تمایلات مهار نشده، شهوت و غضب، افزون طلبى، جاه طلبى،
لذت طلبى و بالاخره نفس پرستى و نفع پرستى که همه اینها در بشر امروز
موجود است. علم در امروز به صورت بزرگ ترین دشمن بشر در آمده است. علم گر
چه چراغ روشنایى است ولى استفاده از آن بستگى به موارد استعمال آن دارد علم
ابزارى براى هدف است نه تشخیص دهنده ى هدف.
ویل دورانت مى گوید: ((ما
از نظر ماشین توانگر شده ایم و از نظر مقاصد فقیر)).(4) انسان عصر علم با
انسان ماقبل این عصر در اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرقى
نکرده است. علم نتوانسته است آزادى از هواى نفس را به او بدهد. علم
نتوانسته است ماهیت هیتلرها را تغییر دهد، بلکه علم دست آنها را درازتر
کرده و شمشیر را تبدیل به بمب اتم کرده است.
راسل
مى گوید: ((زمان حاضر زمانى است که در آن حس حیرت تواءم با ضعف و ناتوانى
همه را فراگرفته است. مى بینیم به طرف جنگى پیش مى رویم که تقریبا هیچ کس
خواهان آن نیست. جنگى که همه مى دانیم قسمت اعظم نوع بشر را به دیار نیستى
خواهد فرستاد...)).(5)
اگر انسان بر اساس علل مادى و ظاهرى قضاوت کند پى
مى برد که این بدبینى ها بجاست، فقط یک ایمان معنوى و ایمان به امدادهاى
غیبى لازم است که این بدبینى ها را زایل و تبدیل به خوش بینى کند و معتقد
باشد که سعادت بشریت، رفاه و کمال او، زندگى انسانى و مقرون به عدل و آزادى
و امن و خوشى بشر در آینده است و انتظار بشر را مى کشد.
آرى شخص تربیت
شده در مکتب الهى مى گوید: ممکن نیست که جهان به دست چند نفر دیوانه ویران
شود. او مى گوید: درست است که جهان بر سر پیچ خطر قرار گرفته است ولى
خداوند همان طور که در گذشته - البته در شعاع کمترى - این معجزه را نشان
داده و بر سر پیچ خطر، بشر را یارى کرده و از آستین غیب، مصلح و منجى
رسانده است، در این شرایط نیز چنان خواهد کرد که عقل ها در حیرت فرو
رود....
شهید مطهرى رحمة الله علیه مى فرماید: ((... این اندیشه، بیش از
هر چیز، مشتمل بر عنصر خوش بینى نسبت به جریان کلى نظام طبیعت و سیر
تکاملى تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینى نسبت به پایان کار
بشریت است...)).(6)
چرا در عصر انبیاى گذشته حکومت عدل جهانى تحقق نیافته است؟
این
سؤال گاهى به طریق دیگرى نیز مطرح مى شود که چرا حکومت عدل جهانى در پایان
تاریخ و آخرالزمان اجرا مى گردد؟ آیا این امر اتفاقى است یا اینکه وجه و
دلیلى دارد؟ مى گوییم: تکامل فرد و در نتیجه ایجاد مجتمع کامل و نیز دولت و
حکومت عدل در جامعه با دو عامل اساسى تحقق پذیر است:
1- عامل خارجى: به
این معنا که هر فرد از افراد جامعه معناى عدل و کمالى را که هدف خلقت در
اوست بداند و نیز راهى را براى رسیدن با آن بیابد و از آنجا که فهم بشر
قاصر از درک این امور است لذا بشر در طول تاریخ محتاج به انبیا براى هدایت و
رسیدن به اهداف خود بوده است.
2- عامل داخلى: که همان شعور بشر به این
مسئولیت و هدف بزرگ است. لذا براى رسیدن به هدف، تحقق این عامل داخلى در
وجود انسان لازم است. این شعور به مسئولیت تحقق نمى یابد مگر به اینکه:
الف: عقل، اهمیت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درک کند.
ب: بداند که اطاعت خدا ضامن حقیقى براى سعادت خود و جامعه و ایجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.
ج: حقیقت عدل و قسط و آثار و برکات آن را بداند.
این عمل داخلى با انواعش از چند طریق قابل پیاده شدن است:
1- اینکه این ایمان و اخلاص در افراد جامعه به صورت معجزه تحقق یابد.
این
احتمال با قانون معجزات منافات دارد، زیرا معجزه طریق انحصارى است، در
حالى که براى رسیدن به نتیجه هدف راه هاى دیگر غیر از طریق معجزه وجود
دارد. و نیز با اختیار انسان - که کمال او در گرو آن است - منافات دارد.
2- بشر بدون جبر و با تجربه و ارشاد به سطحى عالى از فهم و شعور برسد تا بتواند آن هدف عالى را با رهبرى الهى پیاده کند.
با
ملاحظه حالات و خصوصیات بشر پى مى بریم که هنوز انسان به آن سطح عالى از
فهم و شعور براى رسیدن به این هدف کامل نرسیده است، زیرا بشر از ابتداى
خلقت دو شرط اساسى از شرایط تطبیق دل کامل را نداشته است:
الف: شناخت عدل به صورت کامل.
ب: آمادگى براى فداکارى در راه تطبیق و پیاده کردن عدالت بعد از شناخت آن.
اگر
بر فرض، بشر شرط اول را دارا باشد، هنوز آمادگى کامل براى شرط دوم را پیدا
نکرده است. و لذا حتى در عصر صحابه رسول اکرم صلى الله علیه و آله که آن
را بهترین عصر مى دانند آن حضرت مشکلاتى با صحابه در زمینه فداکارى آنان در
راه اسلام داشته است.
خداوند متعال در اعتراض به جماعتى از صحابه مى
فرماید:یا ایها الذین آمنوا ما لکم اءذا قیل لکم انفروا فى سبیل الله
اثاقلتم الى الارض ارضیتم بالحیاة الدنیا من الاخرة فما متاع الحیاة الدنیا
فى الاخرة الا قلیل (7)؛ ((اى کسانى که ایمان آورده اید چرا هنگامى که به
شما گفته مى شود به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینى مى کنید
[و سستى به خرج مى دهید]؟! آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده اید؟!
با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست.))
حال به این نتیجه مى رسیم که بشر تاکنون به شروط اساسى براى تشکیل حکومت جهانى دست نیافته و زمینه را براى ظهور فراهم نساخته است.
سید
رضا صدر رحمة الله علیه مى گوید: ((روزى خواهد رسید که بشر قابلیت پیدا
کند که دادگسترى توانا و بینا بر او حکومت کند و قابلیت پیدا کردن بشر براى
چنین حکومت عبارت است از تکامل او. بشر تکامل نیافته شایستگى و لیاقت
حکومت عدل را ندارد و آن را نمى پذیرد و اگر با جبر و زور بر او تحمیل شود
نقض غرض خواهد بود. جبر و زور ظلم است و ظلم نردبان عدل نخواهد بود. عدلى
که به وسیله ظلم برقرار شود عدل نیست، هر چند نام عدل بر آن گذارند. بشر
تکامل نیافته حاکم عدل را نمى پسندد و دوست مى دارد که او بر کنار شود.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: ((این مردم از من ملول شده اند و من هم از
آنها ملول هستم)) ، سپس در حق آنها نفرینى کرده، فرمود: ((خدایا مرا از
اینها بگیر)). حکومت عدل بایستى با رضایت خلق برقرار شود و آن وقتى است که
بشر خواستار آن باشد. بشر وقتى خواستار حکومت عدل مى شود که خوى حیوانى تحت
فرمان خوى انسانى او قرار گیرد)).(8)
در روایات نیز به جهتى دیگر اشاره شده است.
امام
باقر علیه السلام فرمود:دولتنا آخر الدول و لن یبقى اهل البیت لهم دولة
الا ملکوا قبلنا لئلا یقولوا اءذا راءوا سیرتنا اءذا ملکنا سرنا مثل سیرة
هؤ لاء و هو قول الله عزوجل و العاقبة للمتقین (9)؛ ((دولت و حکومت ما
آخرین دولت ها و حکومت هاست. حکومت براى هیچ اهل بیتى باقى نمى ماند مگر
اینکه قبل از ما به حکومت رسیده و آن را به نهایت رسانده است، به جهت آنکه
هر گاه سیره ما را در حکومت مشاهده کردند نگویند: اگر ما نیز مالک و عهده
دار حکومت بودیم این چنین حکومت مى کردیم. اشاره به این معناست قول خداوند
متعال که مى فرماید: (و عاقبت براى پرهیزکاران است).))
چه ضرورتى در تحقق حکومت عدل جهانى در این دنیا است؟
برخى
بعد از اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت عدل جهانى مى گویند: چه ضرورتى براى
تشکیل این عدالت در سطح گسترده در این دنیاست، اگر در عالم آخرت این عدالت
در سطح گسترده پیاده شود - که حتما هم چنین خواهد بود - غرض و هدف خلقت
تاءمین خواهد شد؟
در پاسخ این اشکال مى گوییم:
1- از آنجا که هدف از
خلقت عبادت و رسیدن به یقین و لقاى خداوند معرفى شده است، لذا باید این
حکومت در روى زمین و قبل از انقضاى دنیا پیاده شود تا هدف غایى خلقت در
برهه اى از زمان پیاده شود.
2- بشر مخلوق در این دنیا گرایش فطرى به این نوع حکومت دارد، لذا باید براى او در این عالم با مقدماتش فراهم گردد.
3-
از آنجا که قسر دائم و اکثرى محال است لذا انسان در این عالم طبیعت باید
روزى را به خود ببیند که ظلم و تعدى از بین رفته و عدالت و انسانیَّت جاى
آن را در سطح گسترده گرفته است.
4- تکامل انسان در این دنیا براى او
ارزشمند است نه در عالمى دیگر، و از آنجا که انسان طبیعتا و فطرتا کمال
خواه و کمال جو است باید زمینه لازم براى سیر کمالى او در سطح گسترده در
این عالم فراهم گردد که در عصر ظهور مهدى علیه السلام این خواسته عملى
خواهد شد.
با توجه به علم و عقل و تجربه چه نیازى به امام است؟
ممکن
است افرادى خیال کنند که در عصر علم و دانش، بشر چه نیازى به امام دارد؟
بشریت روز به روز مستقل تر و کامل تر مى شود و طبعا نیازمندى اش به کمک هاى
غیبى کمتر مى گردد، عقل و علم تدریجا این خلاها را پر مى کنند....
پاسخ:
قطعا
خطراتى که در عصر علم و تکنیک براى بشریت است به مراتب از خطرهاى عصرهاى
پیشین بیشتر است. اشتباه است که خیال کنیم منشا انحرافات بشر همیشه نادانى
بوده است. انحرافات بشر بیشتر از ناحیه غرایز و تمایلات مهار نشده است، از
ناحیه شهوت و غضب است. از ناحیه افزون طلبى، جاه طلبى، برترى طلبى، لذت
طلبى و بالاخره نفس پرستى و نفع پرستى است. آیا در پرتو علم همه اینها
اصلاح شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حق خود و حد خود و عفاف و راستى و
درستى جایگزین آن شده است؟ یا کار کاملا برعکس است.
علم امروزه به صورت
بزرگ ترین دشمن بشر در آمده است، چرا چنین شده است؟ جوابش این است که علم
چراغ است، روشنایى است. استفاده از آن بستگى دارد که بشر این چراغ را در چه
مواردى و براى چه هدفى به کار برد. بشر از علم همچون ابزارى براى هدف هاى
خویش استفاده مى کند اما هدف بشر چیست و چه باید باشد؟ علم قادر به بیان آن
نیست! این کار دین است. علم، همه چیز را تحت تسلط خود قرار مى دهد مگر
انسان و غرایز او را.
ویل دورانت درباره انسان عصر ماشین مى گوید: ((ما
از نظر ماشین توانگر شده ایم و از نظر مقاصد فقیر)).(10) انسان عصر علم و
دانش با انسان ما قبل این عصر در اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است
هیچ فرقى نکرده است. علم نتوانسته است آزادى از هواى نفس را به او بدهد.
علم نتوانسته است....
---------------------------
1-بحث حول المهدى علیه السلام، ص 7 و 8.
2-سوره بروج، آیه 1 -8.
3-مروج الذهب، ج 3، ص 166 و 167.
4-لذات فلسفه، بخش دعوت.
5-امیدهاى نو، ص 2.
6-قیام و انقلاب مهدى علیه السلام، ص 5 -7.
7-سوره توبه، آیه 38.
8-راه مهدى علیه السلام، ص 54.
9-الغیبة، طوسى، ص 472؛ بحارالانوار، ج 52، ص 332، ح 58.
10-لذات فلسفه، بخش دعوت.
-----------------------
علی اصغر رضوانی