مفهوم و اثبات رجعت (5)
چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۵ ب.ظ
ضرورت رجعت از نگاه عقل
تاکنون رجعت را با آیات، روایات و اجماع به اثبات رساندیم امّا حکیم بزرگوار، مرحوم آیة الله رفیعی قزوینی خواسته است علاوه بر ادله نقلی با ادله ی عقلی هم تحقق آن را به اثبات رساند و ما در ابتدا بیان او را مطرح و سپس مورد بررسی قرار می دهیم.
استدلال حکیم رفیعی قزوینی
مرحوم آیة الله، حکیم، میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی درکتاب رسائل و مقالات فلسفی، مطالب خود را طی ده صفحه پیرامون اثبات رجعت بیان می کند. این مطالب با اصطلاحات و ادبیات فلسفیِ خاص خود بیان شده اند که ما آنها را به صورت خلاصه و روان بیان می کنیم. مجموع مطالب که در سه مقدمه و یک نتیجه گیری بیان شده اند به شرح ذیل می باشند:مقدمه اوّل
روح انسان علاقه کاملی به دیدن مادی دارد و این علاقه به ربط ذاتی طبیعی بین قوه روحانی و قوه مادی طبیعی باز می گردد. این علاقه همان قدرت نفس و استعلای وجود او نسبت به بدن و ضعف و مقهوریت بدن نسبت به نفس است و از آنجا که این علاقه به شؤون ذاتی نفس باز می گردد ممکن نیست که پس از مرگِ بدن و باقی بودن نفس از بین برود.پس احکام نفس همیشه از مطلع حقیقت آن طلوع کرده و در افق بدن که به منزله زمین بسیط و پهناور است ظهور می کند. نتیجه آنکه هرگاه نفس پس از مرگ توجّه کاملی به بدن طبیعی نماید زندگی جدید ممکن خواهد بود و امر محالی نمی باشد.
مقدمه دوم
خداوند در هر موجودی قوه ی مخصوصی قرار داده است که بر اساس آن قوه اثر و خاصیت خود را بروز می دهد. این قوه را در چیزی که حیوان یا نبات نباشد طبیعت گویند و در نبات، نفس نباتی و در حیوان نفس حیوانی نامند و در عقل محض قوه ی جوهریه تعقل و دانش و در پیامبر و امام تعلیم و ارشاد عمومی و تهذیب می باشد و وظایف تعلیمی انبیاء تابع مقدار استعداد و بهره ی از حقّ و نفوذ علمی و گفتار و حُسن کلام و طلاقت و شیرینی زبان است. وقتی این مقام نفس به مرتبه اعلای عقل بسیط و نوربخشی و تهذیب و تکمیل نفوس انسان ها رسد روح خاتمیت تحقق می یابد. مقصود از خاتمیت قوه ی تکمیل و تعلیم شخص خاتم است که همه ی مراتب مختلف بشر را تا روز قیامت در کمال قوه ی علمی و عملی از حدّ قوه در فعلیت کامل قرار می دهد. مقام امام هم که جانشینی از مقام منبع خاتمیت است در سعه نفس و قوه تعلیم عمومی و تهذیب روحانی تا روز قیامت همین گونه است.مقدمه سوم
در علم الهی و حکمت متعالیه به اثبات رسیده است که قسر همیشگی نیست و قسر در اصطلاح به معنای منع کردن و ممنوع شدن چیزی از بروز اثر طبیعی خود است که طبعاً خواستار آن است و بنابر فطرت، وجود الهی رو سوی او دارد؛ مثل سنگی که بنابر طبع خود یا جاذبه زمین که آن هم طبیعی است، میل به مرکز دارد، به قهر و اجبار به سمت بالا پرتاب کنند. یا تغییر بدن از سلامتی به بیماری یا قرار گرفتن در مسیر رهبانیت که موجب تعطیلی اجباری قوای حیوانی در وجود انسان می گردد.امّا دلیل اینکه قسر همیشگی نخواهد بود این است که به لغویت و عبث بودن قوه ی مخصوصی که خداوند در وجود هر چیز قرار داده است می انجامد و این با حکمت پروردگار منافات دارد. پس به ضرورت عقل جمع میان قوه ی تأثیرگذار در چیزی با منع دائمی آن از تأثیرگذاری درعالم، محال و از حکیم صادر نمی شود.
نتیجه گیری از مقدمات سه گانه
از مقدماتی که بیان شد نتیجه می گیریم که رجعت یعنی رجوع ارواح و نفس های ناطقه مقدسه پیامبر و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین به بدن های عنصری و جسدهای دنیوی خویش، امری ممکن بلکه به ضرورت عقل واجب است؛ زیرا از مقدمه اوّل معلوم گردید که علاقه و توجّه دوباره روح به بدن مادی ممکن است و از بین رفتن این علاقه محال می باشد. و از مقدمه دوم روشن گردید که روح پیامبر و ائمه (علیهم السلام) معلم و مهذِّب همه افراد بشر و رساننده آنها به سعادت و اتّحاد کلمه و یگانگی در پیمودن راه توحید می باشد و بنابراین قاعده که هر موجودی خاصیتی دارد خاصیت وجودی آنها هم همین تعلیم و تهذیب عمومی است. و از مقدمه سوم هم معلوم شد که قسر و ممنوعیت از کمال نمی تواند همیشگی باشد و پیامبر و ائمه (علیه السلام) به خاطر ممنوعیتی که وجود داشت نتوانستند خاصیت وجودی خود را بروز دهند. پس باید زمانی این ممنوعیت از میان برود و آنها بازگردند و تعلیم و تهذیب که خاصیت تکوینی آنهاست را از خود بروز دهند.(1)بررسی نظریه حکیم رفیعی قزوینی
اگر چه این نظریه به صورت شیوا و ابتکاری توسط این حکیم بزرگوار بیان گردید امّا اشکال هایی دارد که به بیان آنها می پردازیم.1- همان گونه که در روایات و اجماع علمای شیعه آمده است رجعت عبارت از بازگشت همه کسانی است که دارای ایمان خالص و یا کفر و شرک خالص هستند و در رأس همه خوبان معصومین (علیه السلام) می باشند. امّا آنچه در نظریه یاد شده آمده است تنها اثبات رجعت پیامبر و ائمه (علیه السلام) می باشد که جزئی از رجعت کنندگان هستند. حکیم عارف آیة الله شاه آبادی می نویسد:
ان الرجعة لا تختص بالعترة بل الرجعة ایضاً للامة.(2)
«رجعت به عترت (علیه السلام) اختصاص ندارد بلکه امّت هم رجعت دارند.»
2- بنابر روایات بازگشت کسانی که دارای کفر خالص هستند برای تعذیب است و به بروز خواص طبیعی آن ها مربوط نمی گردد.
3- اگر بنا بر برهانی که بیان شد لازم باشد پیامبر و ائمه (علیه السلام) بازگردند تا با بر طرف شدن منعی که در زمان آنها بوده است به تعلیم و تهذیب مردم بپردازند لازم است انبیاء دیگر هم که از روی اجبار و ناگزیری از تعلیم و تهذیب مردم نهی شدند رجعت کنند و درمقام تعلیم و تزکیه آنها قرار گیرند در حالی که نویسنده رجعت آنها را استثناء کرده است. البته این اشکال مورد توجّه او بوده است و در پاسخ آن می نویسد:
«این اشکال در صورتی وارد است که اشکال کننده اثبات کند مقام وجودی و استعداد دعوت و تبلیغ نفوس انبیاء گذشته بیش از مقداری است که از خود بروز داده اند و این معنا مسلم نیست؛ زیرا دعوت همه و مبعوث شدن بر همه افراد بشر با داشتن قوت نفسانی و لوازم روحانیِ این کار در خصوص حضرت خاتم به صریح قرآن و روایات مسلم است ولی در مورد سایر پیامبران نیازمند دلیل عقلی یا نقلی صحیح است.(3)
و پاسخ ما این است که پیامبرانی مثل حضرت نوح، ابراهیم، موسی و عیسی رسالت جهانی داشته اند و اگر رسالت آنها جهانی نبوده است بر جمع عظیمی از مردم برانگیخته شده بودند و به خاطر موانع و حوادثی که با آن روبرو بودند اجباراً از تعلیم و تهذیب اکثر آنها بازماندند و بلکه می توان گفت: هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه اجباراً از آموزش و تزکیه کسانی که بر آنها مبعوث شده بود باز داشته شد.
البته نویسنده یاد شده این اشکال را هم پاسخ داده و می نویسد:
«به فرض که رجعت انبیاء محذوری نداشته باشد امّا بازگشت هر یک از آنها به دنیا برای تکمیل راه توحید و شریعت خاص خود ممکن نیست؛(4) زیرا شریعت آنها به کمال خود رسیده و نسخ گردیده است».(5)
امّا پاسخ ما این است که سخن در دائمی نبودن قسر انبیاء در هدایت و تعلیم و تهذیب مردم است و نسخ شرایع آنان نمی تواند مانع بازگشتشان گردد؛ زیرا آنها می توانند تعلیم و تهذیب مردم را بر اساس اسلام انجام دهند چنان که مسیح (علیه السلام) در عصر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) پشت سر آن حضرت به شیوه اسلام نماز می گزارد.
همچنین بسیاری از علمای دین بودند که به عنوان وارث پیامبر و ائمه در زمان غیبت، مستعد تعلیم و تهذیب مردم بودند امّا اجباراً از آن منع شدند پس آنها هم باید باز گردند و به آنچه از آن منع شده بودند بپردازند در حالی که نویسنده، علما را هم مشمول آن ندانست و فقط تعلیم و تهذیب مردم توسط پیامبر و ائمه (علیه السلام) را پذیرفت و در نتیجه تنها رجعت آنها را لازم شمرد و این به معنای آن است که این قاعده نسبت به تک تک انبیاء و علما نقض گردیده است در حالی که قاعده ی عقلی نقض پذیر نمی باشد و به تعبیر میرزای قمی: «لاتقبل القاعدة العقلیة التخصیص».(6)
وقتی قاعده عقلی قابل تخصیص نباشد و تخصیص بخورد باید درباره ی آنچه گمان می رود مشمول قاعده ی عقلی می باشد تأمّل شود تا این گمان برطرف گردد؛ چه اینکه با تأمّل در تعلیم و تهذیب معلوم می شود که آنها جزء خواص وجودی و طبع پیامبر و ائمه (علیه السلام) نیستند که بنابر قاعده ی یاد شده لازم باشد رجعت کنند و به انجام آنها همت گمارند بلکه تعلیم و تهذیب مردم وظیفه دینی آنها بود که به دستور خداوند انجام می دادند. با این بیان، مقدمه دوم و سوم استدلال یاد شده پذیرفته نیست.
و در نتیجه رجعت با عقل به اثبات نرسید و همان گونه که در این فصل آمد راه اثبات رجعت بر اساس سه دلیل: آیات، روایات و اجماع می باشد چه اینکه حکیم عبدالرزاق لاهیجی می نویسد:
«رجعت از جمله مسائل شرعی است و عقل را مثل همه احکام اسلامی راهی به اثبات آن نیست و دلیل شرعی از شارعان شریعت الهی بر آن بسیار است.»(7)
پی نوشت ها :
1- مجموعه رسائل و مقالات فلسفی، ص 4 تا 8.
2. رشحات البحار، ص 18.
3. مجموعه رسائل و مقالات فلسفی، ص 17.
4. ما در بحث رجعت های ویثژه، با روایات معتبر، رجعت همه انبیاء را
اثبات خواهیم کرد و مطالب این بحث با توجّه به نظر علامه رفیعی می باشد.
5. مجموعه رسائل و مقالات فلسفی، ص 17.
6. غنائم الایام، ج3، ص 251.
7. رسائل فارسی، ص 277.
اکبری، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" فهوم و اثبات رجعت (5) "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/35152
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"حضرت زهرا (سلاماللهعلیها): همانا سعادتمند (به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی (علیهالسّلام) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد."
یا علی