چرا جامعه اسلامی به ولایت نیاز دارد؟
چرا جامعه اسلامی به ولایت نیاز دارد؟
حضرت
آیت اللّه العظمی خامنه اى(مدظله العالی) معتقدند براى تشکیل حکومت
اسلامى، به قدرت در جامعه نیاز است و براى اینکه حکومت در داخل و خارج
بتواند همبستگى ایجاد کند، به اعمال قدرت نیاز دارد.
در این مقاله که
به موضوع قدرت مىپردازیم، مىکوشیم پرسشهاى تیندر را طرح و نظر رهبر معظم
انقلاب اسلامی را در این زمینه بیان کنیم.
تیندر مىپرسد: آیا میان انسانها نظمى جز آنچه با قدرت ایجاد و ابقا مىشود، وجود دارد؟ آیا قدرت به واقع، ضرورى است؟
بىشک، قدرت سیاسى به عنوان نوع ویژهاى از قدرتهاى اجتماعى که ویژه
جوامع مدنى است، این ویژگى را دارد که همواره از آغاز شکلگیرى مدنیت،
ضرورت وجود خود را اثبات کرده است و جز در برخى قبیلههاى کوچک، تکامل و
تنظیم روابط میان دیگر قدرتهاى اجتماعى در جوامع بشرى، نیاز به قدرت سیاسى
را به اثبات رسانده است.
به باور امام على علیهالسلام ، هیچ
جامعهاى بدون داشتن قدرت سیاسى، نظام خود را باز نخواهد یافت. دوام مدنیت
انسان و برقرارى روابط اجتماعى، به وجود قدرت سیاسى وابسته است. قدرت سیاسى
از این نظر اهمیت دارد که وظیفه اداره امور جامعه و مدیریت آن را بر عهده
دارد:
جایگاه زمامدار در این کار، جایگاه شایستهاى است که مهرهها
را به هم فراهم آورد و برخى را ضمیمه برخى دیگر دارد. اگر رشتهها ببرند،
مهرهها پراکنده شود و از میان رود و دیگر به تمامى فراهم نیاید.1
براى اینکه بتوانیم به ضرورت وجود قدرت در جامعه پى ببریم، مقدمهاى را
مطرح مىکنیم تا بتوانیم به پاسخ پرسشهاى مطرح شده دست یابیم.
آیا در
صدر اسلام که دعوت پیامبر آغاز شد، ایشان به تنهایى مىتوانست جامعه را
اداره کند؟ آیا جامعه به ساز و کارى نیاز ندارد که افرادى آن را اداره
کنند؟ آیا به کسانى نیاز نیست که پیامبر را در نشر دین و دعوت به اسلام
یارى رسانند؟
پیامبر آمده است تا جامعه را بسان کارخانه انسانسازى
درآورد و براى این هدف مقدس، به گروهى نیاز دارد تا از صمیم دل، مؤمن و
معتقد به این مکتب بوده و با گامهاى استوار، جویاى آن هدف باشند.
ازاینرو، نخستین کار پیامبر، فراهم آوردن این گروه یکپارچه است که با کمک
آیات قرآن و پندهاى دلنشین باید پدید آورد:
ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. (نحل: 125)
پیامبر اعظم صلىاللهعلیهوآله با اندرزهاى نیکو، آیات قرآنى و نفوذ
کلامش، دلها را به راه پروردگار جذب مىکند و آنها را هوادار خود مىسازد.
آنان گروهى را تشکیل مىدهند و جبههاى را در برابر جبهه کفر برپا
مىکنند. حال اگر این جریان و جبهه مقدس بخواهد در میان جامعه جاهلىِ
پرتعارض باقى بماند و نابود نشود، گروه مسلمانان باید چونان فولاد آبدیده
درهم تنیده شوند. مسلمانان باید چنان پیوند یابند که هیچ عاملى نتواند آنها
را از یکدیگر جدا کند. باید انضباط حزبى بسیار سختى در میان افراد مسلمان
برقرار شود. پرسش این است که آیا این همبستگى و پیوستگى اسلامى، در قرآن و
احادیث نامى هم دارد؟ آیت اللّه خامنهاى مىفرماید:
نام این عمل،
ولایت است. پیغمبر با جمع کردن مسلمانان و به هم پیوستن آنان، یک پیکر واحد
ایجاد مىکند و از این طریق، امت اسلامى را تشکیل مىدهد و آنها جامعه
اسلامى را مىسازند.2
پس در جامعه اسلامى، به ولایت نیاز است. ولایت
در این جامعه به چه معناست؟ ولایت در جامعه اسلامى، به این است که ولىّ در
آن جامعه مشخص باشد. دوم اینکه الهامبخش همه نیروها، نشاطها و فعالیتهاى
آن جامعه شمرده شود؛ یعنى مرکزى باشد که فرمان مىدهد و قانون را اجرا
مىکند؛ سررشتهاى که باید همه رشتهها به آنجا برگردد، همه به او نگاه
کنند، همه دنبال او بروند؛ کسى که موتور محرک زندگى را راه مىاندازد و
سرسلسله کاروان زندگى در جامعه است. چنین جامعهاى، جامعه ولایتمدار
نامیده مىشود.
جامعه اسلامى پس از پیامبر، 25 سال داراى ولایت نبود
تا اینکه امیرمؤمنان به حکومت اسلامى رسید و جامعه اسلامى داراى ولایت شد.
"آن وقتى که امام، منشأ امر و نهى در جامعه مىشود؛ آن وقتى که همه رشتهها
از امام ناشى مىشود؛ آن وقتى که امام، عملاً جامعه را اداره مىکند، پرچم
جنگ را بلند مىکند، فرمان حمله مىدهد و صلح مىنویسد، آن وقت است که
جامعه داراى ولایت است و در غیر این صورت، جامعه داراى ولایت نیست ".3
جامعهاى داراى ولایت مىشود که تمام استعدادهاى انسانى را رشد دهد. همه
چیزهایى را که براى کمال و تعالى انسان نیاز است، باور مىکند؛ نهال انسانى
را بالنده مىسازد؛ انسانها را به تکامل مىرساند و انسانیت را تقویت
مىکند. در این جامعه، ولىّ یعنى حاکم، همان کسى است که همه سررشتهها به
او بر مىگردد. پس رویکرد عمومى جامعه را به سوى خدا تغییر مسیر مىدهد.
همچنین تقسیم عادلانه ثروت به وجود مىآورد و نیکىها را بر زمین
مىگستراند.4
در اجتماع اسلامى، ولایت نیاز اولیه و ضرورى به نظر
مىرسد و تا این ولایت، آنگونه که بیان شد، در اجتماع مسلمانان شکل نگیرد،
آن جامعه را نمىتوان جامعهاى اسلامى دانست؛ زیرا اصلىترین ویژگى این
جامعه، باید حاکم اسلامى آن باشد که در اینگونه جوامع، ولایت هنوز شکل
نگرفته است. ازاینرو، حاکم آن نیز حاکمى اسلامى یعنى ولىّ نیست. همچنین
براى ایجاد جامعه اسلامى با ولایت، نیاز به قدرت، نیازى ضرورى است تا فردى
مانند پیامبر، بتواند افراد را در اجتماع گردآورد و با ابزارهایى که قدرت
در دست ایشان نهاده است، همبستگى و پیوستگى لازم را که ادامه حیات یک
جامعه است، پدید آورد.
به باور آیتاللّه خامنهاى، اگر جامعه و امتى
بخواهد ولایت قرآنى داشته باشد، به یک نقطه قوت متمرکز در متن جامعه
اسلامى نیاز دارد:
به یک نقطهاى احتیاج دارد که تمام نیروهاى داخلى
به آن نقطه بپیوندند؛ همه از آنجا الهام بگیرند و همه از او حرف بشنوند و
حرف گوش کنند و او تمام جوانب و مصالح و مفاسد را بداند تا بتواند مثل یک
دیدهبان نیرومند قوىدستى و قوىچشمى، هرکس را در جبهه جنگ به کار خودش
بگمارد.5
آیتاللّه خامنهاى، به آیه زیر بر ضرورى بودن قدرت استدلال مىکند:
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى اْلأَمْرِ مِنْکُمْ. (نساء: 59)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از پیامبر خدا و از صاحبان فرمان از میان
خودتان اطاعت کنید؛ یعنى کسانى که در میان شما صاحبان فرمان هستند.
اسلام نمىگوید روزى خواهد بود که حکومت لازم نباشد و روزى نیست که در
جامعه، دولت و حکومت نباشد؛ درحالىکه بنا به پیشبینى بعضى از مکتبها،
روزى مىآید که دیگر در جامعه، دولت و حکومتى نخواهد بود. پس از نظر
آیتاللّه خامنهاى، قدرت، امرى ضرورى است و تا ابد نیز امرى ضرورى باقى
خواهد ماند.
دومین پرسش تیندر در بحث قدرت این است که آیا به دست گرفتن قدرت و استفاده از آن خوب است؟
پیشتر در بحث ضرورت قدرت از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى بیان شد که ایشان
بر اساس آموزههاى دین مبین اسلام، معتقد است براى تشکیل حکومت اسلامى، به
قدرت در جامعه نیاز است و براى اینکه حکومت در داخل و خارج بتواند
همبستگى ایجاد کند، به اعمال قدرت نیاز دارد.
به باور ایشان، حاکم
واقعى در جامعه اسلامى خداست و خداى متعالى، خود به طور مستقیم، امر و نهى
نمىکند. از سوى دیگر، انسانها نیاز دارند که فردى بر آنها حکومت کند و
باید انسانى سررشته کارها را به دست گیرد؛ زیرا اگر تنها میان جامعه
انسانى، قانونى هر چند الهى باشد، ولى فرمانروایى یا هیئتى نباشد که حکومت
کند و ناظرى نیز بر اجراى قانون در جامعه نباشد، انتظام جامعه بشرى بر هم
مىخورد.
پس مىتوان گفت چنانکه قدرت در جامعه نیازى ضرورى است،
استفاده از قدرت نیز براى اجراى دستورهاى الهى و دینى در اجتماع، نیازى
اولیه است.
پرسش دیگر در بحث قدرت تیندر این است که چرا باید به اطاعت و فرمانپذیرى قدرت دیگران تن دهیم؟
1. نیاز جامعه به حاکم
-------------------------
در جامعه اسلامى باید بر
اساس آیات قرآنى، از صاحبان فرمان و قدرت، اطاعت شود: "یا أَیهَا الَّذینَ
آمَنُوا؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید "، "أَطیعُوا اللّهَ ؛ اطاعت کنید
از خدا "، "وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ؛ و اطاعت کنید از پیامبر خدا "، "وَ
أُولِى اْلأَمْرِ مِنْکُمْ؛ و از صاحبان فرمان، میان خودتان ".6
به
باور آیتاللّه خامنهاى، از دیدگاه اسلام، همیشه به حکومت و دولت نیاز
است، درحالىکه بعضى از مکتبها پیشبینى مىکنند که در جامعه مطلوب آنها،
به دولت و حکومت نیازى نیست. براى مثال، خوارج به بهانه ضرورت حکومت الهى
مىگفتند باید على بن ابىطالب حاکم نباشد و به آیه "لا حکم الا للّه؛
حکومت از آن خداست "، استناد مىکردند. به دلیل همین کجفهمى، امیرمؤمنان
على علیهالسلام درباره شعار آنان فرمود: "کلمةُ حقٍ یرادُ بها الباطل ".7
همچنین بیان داشت: "لابُدَ للناس من امیر؛ به ناچار انسانها و جامعه بشرى
به حاکم نیاز دارند. " بر این اساس، آیتاللّه خامنهاى معتقد است:
این طبع انسانى که باید زندگىاش با یک مجرى قانون همراه باشد، بدون قانون
کفایت نمىکند. باید کسى باشد تا اینکه قانون را اجرا کند و بر اجراى دقیق و
صحیح این قانون نظارت کند.8
بنابراین، با استناد به آیه "یا أَیهَا
الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى
اْلأَمْرِ مِنْکُمْ "، در جامعه اسلامى بر مسلمانان واجب است که در درجه
اول به قدرت خداوند تن دهند و خداوند را به عنوان حاکم اصلى جهان بپذیرند.
سپس از پیامبر خدا و پس از او از صاحبان فرمان اطاعت کنند.
بر این
اساس، در جامعه اسلامى، تن دادن به قدرت حاکمى که در واقع کارگزار خداوند
است، امرى واجب است. "هر مسلمانى و هر کسى که مدعى بندگى خداست، باید ولىّ
زندگى خود و فرمانبردار صاحب اختیار فعالیتها و نشاطهاى سراسر دوران عمر
خود را از خدا بخواهد و به آن ولىّ که خدا مىگمارد و معین مىکند، سر
بسپارد. دست اطاعت به ولىاللّه بدهد و خلاصه آنکه در همه فعالیتهاى
زندگى، فقط خدا و هر آن کس را که خدا به جانشینى خود برگزیده است، حاکم و
فرمانروا بشناسد ".9
2. شناخت حاکم
--------------------
تیندر پس از اینکه ضرورت قدرت
و اعمالِ قدرت و چرایى تن دادن به قدرت را مطرح مىکند، این پرسش اساسى را
پیش مىکشد که اساسا قدرت را باید به چه کسى واگذار کرد؟ به عبارت دیگر،
چه کسى باید حاکم و فرمانروا باشد؟
ما مىکوشیم در پاسخ به این پرسش
تیندر، از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى به بحثهایى همچون حاکمیت الهى، بحث
ولایت، ولایت فقیه، وظایف ولى فقیه و مواردى از این دست بپردازیم.
3. خدا؛ حاکم اصلى در جامعه اسلامى
--------------------------------------------
بر
اساس قرآن، انسجام و پیوستگىهاى داخلى و نفى وابستگىهاى خارجى براى جامعه
به این بستگى دارد که قدرت متمرکزى در جامعه وجود داشته باشد تا همه
فعالیتها، جهتگیرىها، موضعگیرىها و قطبهاى گوناگون جامعه را رهبرى
کند. نام این فرد در جامعه اسلامى، "ولىّ "، یعنى فرمانرواست؛ یعنى آن کس
که همه نیروها باید از او الهام گیرند و همه کارها به او برگردد. خلاصه او
آن کسى است که مدیریت جامعه اسلامى، هم از جنبه فکرى و هم از جنبه عملى به
او وابسته است. این شخص چه کسى مىتواند باشد؟
آیتاللّه خامنهاى در پاسخ به این پرسش مىگوید:
آن کسى که ولىّ واقعى جامعه است، او "خدا " است. حاکم در جامعه اسلامى،
غیر از خداى متعال شخص دیگرى نیست. این مطلبى است که توحید هم همین را به
ما مىگفت و نبوت هم همین اصل را براى ما مسلّم مىکرد.10
آیتاللّه خامنهاى در ادامه مىگوید:
بنابراین، آن کسى که در جامعه اسلامى حق امر و نهى و فرمان و حق اجراى
اوامر و معین کردن خطمشى جامعه و خلاصه حق تحکم در همه خصوصیات زندگى
انسانها را دارد خداست: "و اللّه وَلىُّ المؤمنین ".11
به باور
آیتاللّه خامنهاى، ولایت، یعنى حاکمیت و سرپرستى در جامعه اسلامى، امرى
غیر از سرپرستى و حکومت در جوامع دیگر است. در جامعه اسلامى، هیچ انسانى حق
ندارد که اداره امور انسانهاى دیگر را به عهده بگیرد:
در اسلام،
سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. هیچ انسانى این حق را ندارد که
اداره امور انسانهاى دیگر را بر عهده بگیرد. این حق، مخصوص خداى متعال است
که خالق و منشأ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک همه ذرات
عالم وجود است. ... هیچ قدرتى، هیچ شمشیر بُرّایى، هیچ ثروتى، حتى هیچ
قدرت علم و تدبیرى، به کسى این حق را نمىدهد که مالک و تصمیمگیرنده
درباره سرنوشت انسانهاى دیگر باشد.12
الف) دلیل پذیرش ولایت خداوند
..........................................
آیتاللّه خامنهاى بر آن است که ولایت خداوند و پذیرش آن، به دلیل فلسفهاى است که در جهانبینى اسلام موجود است:
اینکه ما مىگوییم باید از خدا اطاعت کرد و ولىّ امر، خداست، این یک فلسفه
طبیعى روشنى دارد؛ چون همه چیز مال خداست [و] آیه "وَ لَهُ ما سَکَنَ فِى
الَّیلِ وَ النَّهارِ " (انعام: 13) این مطلب را روشن مىکند.13
بنابراین، به اختصار مىتوان گفت:
1. "ولىّ " جامعه اسلامى، یعنى آن قدرتى که همه فعالیتها و نشانههاى
فکرى و عملى را اداره مىکند، خداست و هر آنکه خدا وى را به نام یا به شأن
به ولایت بگمارد:
إِنَّما وَلِیکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ
آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ
راکِعُونَ. (مائده: 60)
ولىّ و رهبر و حاکم شما فقط خداست و رسولش و مؤمنانى که نماز را به پا مىدارند و زکات را درحالىکه در رکوعند، ادا مىکنند.
2. ولایت خدا و پذیرش آن از سوى مؤمنان، به دلیل نوعى زیربناى فکرى است که در جهانبینى اسلام آمده است.
وَ لَهُ ما سَکَنَ فِى اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
قُلْ أَغَیرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیا فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ
هُوَ یطْعِمُ وَ لا یطْعَمُ قُلْ إِنّى أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ
مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ. (انعام: 13 ـ 14)
و از آن اوست هر آنچه در شب و روز آرمیده است و او شنواى داناست. بگو آیا
ولىّ و فرمانروایى جز خدا برگزینم که پدیدآورنده آسمانها و زمین است و
اوست که مىخوراند و خورانیده نمىشود. بگو من مأمور شدهام که نخستین کسى
باشم که تسلیم گردیده و اسلام آورده است و مبادا که در شمار مشرکان در آیى.
البته خداى متعالى به طور مستقیم امر و نهى نمىکند و انسانها نیز
نیاز دارند انسانى بر آنها حکومت کند، و گرنه اگر در میان جامعه، تنها
قانونى هر چند الهى باشد، ولى فرمانروا یا هیئتى نباشد که حکومت کند و
ناظرى بر اجراى قانون در جامعه نباشد، انتظام جامعه بشرى به هم مىخورد.
حال باید پرسید این انسان، چه کسى مىتواند باشد؟ آن انسان یا انسانهایى
که قرار است بر جامعه بشرى فرمانروایى کنند و در عمل ولایت جامعه را به
عهده بگیرند، چه کسانى مىتوانند باشند؟ به این پرسش، پاسخهاى گوناگونى
داده شده است. برخى گفتهاند: "الملکُ لِمن غلب؛ هر که غالب شد، حاکم اوست.
" دیگرانى نیز گفتهاند: "هر کس تدبیر بیشترى دارد " یا "هر کس از سوى
مردم پذیرفته شود " یا "از خاندانى بزرگ و معروف باشد "، باید حاکم جامعه
شود.
آیتاللّه خامنهاى در پاسخ به این پرسش، با استناد به آیه قرآنى "إِنَّما وَلِیکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ " مىفرماید:
کسى که در عمل باید امر و نهى جامعه و اجتماع را به دست گیرد، "خدا " و
"رسول " اوست. ازاینرو، در حضور پیغمبر خدا، معنا ندارد که حاکم دیگرى جز
پیغمبر بر مردم حکومت کند. پیغمبر، یعنى همان کسى که باید زمام قدرت را در
جامعه به دست گیرد و حاکم بر جامعه باشد.14
ب) ولایت، اساسىترین مسئله دین
----------------------------------------
آیتاللّه خامنهاى معتقد است اساسىترین مسئله دین، موضوع ولایت است؛ زیرا ولایت، نشانه و پرتو توحید شمرده مىشود:
ولایت، یعنى حکومت؛ چیزى است که در جامعه اسلامى متعلق به خداست و از خداى متعال به پیامبر و از او به ولى مؤمنین مىرسد.15
پرسشى که اینجا مطرح مىشود، آن است که پس از پیامبر گرامى اسلام، تکلیف
چیست؟ در پاسخ به این پرسش، آیتاللّه خامنهاى به آیه قرآن استناد مىکند
و مىفرماید: "وَ الَّذینَ آمَنُوا. " مؤمنان یعنى کسانى که به مکتب و دین
ایمان آوردند، ولىّ و حاکم جامعه اسلامى هستند. در این آیه، قرآن مىخواهد
افزون بر آنکه روى انسان مشخصى انگشت مىگذارد و کسى را که در نظر
قانونگذار اسلام مشخص است، بر مردم حاکم مىکند، مىخواهد علت انتخاب یا
انتصاب او را نیز بیان کند و به این وسیله، معیارى کلى به دست دهد. لازمه
اطلاق "آمَنُوا " این است که ایمان آورده و مؤمن به خدا باشند. پس
"الَّذینَ آمَنُوا "، شرط اول است. شرط دیگر، "الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ
" است؛ یعنى مؤمنانى که نماز را اقامه مىکنند؛ نه اینکه نماز مىخوانند،
بلکه روح نماز را در جامعه زنده مىکنند. به طور کلى، در جامعهاى که در آن
ذکر خدا موج مىزند و مردم به یاد خدا هستند، جهتگیرىها الهى است.
یکى دیگر از ویژگىهایى که در ادامه آیه براى "ولىّ " مطرح مىشود "وَ
یؤتُونَ الزَّکاةَ " است؛ یعنى زکات بدهند و اهل انفاق در راه خدا باشند.
ج) ولىّ امر؛ فرستاده خدا
-----------------------------
"بنابراین، در
اسلام، ولىّ امر آن کسى است که فرستاده خداست. آن کسى است که خود خدا معین
کند؛ چون فرض این است که به حسب طبیعت خلقت و آفرینش، هیچ انسانى حق تحکم
بر انسانهاى دیگر را ندارد. تنها کسى که حق تحکم دارد، خداست و چون خدا حق
تحکم دارد، خدا مىتواند طبق مصلحت انسانها، این حق را به هر کسى که
مىخواهد، بدهد و مىدانیم که کار خدا بیرون از مصلحت نیست. ... او پیغمبر و
امام را معین مىکند و براى بعد از امام نیز صفاتى را معین مىکند که
اینها بعد از ائمه معصومین علیهمالسلام، حاکم بر جامعه اسلامى هستند. پس
ولىّ را خدا معین مىکند. خودش ولىّ است. پیغمبرش ولىّ است. امامها ولىّ
هستند. امامهاى خاندان پیغمبر تعیین شدهاند که دوازده نفرند و در رتبه
بعدى، کسانى که با معیارها و ملاکهاى خاصى تطبیق بکنند، آنها از براى
حکومت و خلافت معین شدهاند ".16
آیتاللّه خامنهاى معتقد است آنچه
در اسلام بر آن تأکید شده، این است که زمام امر مردم، در دست کسانى نباشد
که انسانها را به دوزخ مىکشانند. به باور ایشان، منطق شیعه در این موضوع،
بسیار ظریف و دقیق است؛ زیرا افزون بر اینکه نصب خدایى را از قرآن استنباط
مىکند، معیارها و ملاکها را هم به دست مردم مىدهد تا مردم فریب نخورند:
اگر تو حکومت على را قبول دارى، باید معیارهاى خلافت و ولایت را هم
قبول داشته باشى. باید قبول داشته باشى که على بن ابىطالب به خاطر جمع
بودن این معیارها به عنوان ولىّ انتخاب شده [است]. پس اگر کسى در او این
معیارها نبود یا ضد این معیارها در او بود، این آدم حق ندارد جانشین على بن
ابىطالب خودش را معرفى کند. حق ندارد ولایت شیعه را ولىّامر بودن را
ادعا کند. حق ندارد از او بپذیرد.17
از نظر آیتاللّه خامنهاى، هر
جامعهاى که بخواهد همه نیروهایش در یک جهت به کار افتد و هیچیک از
نیروهایش هرز نرود و همه نیروهاى جامعه به صورت قدرت متمرکزى در آید، به
طورى که بتواند مثل مشت واحدى در برابر جناحها و صفها و قدرتهاى متخاصم
عمل کند، به قدرتى متمرکز نیاز دارد. به یک دل و یک قلب احتیاج دارد. اسم
چنین فردى، امام است. "امام، یعنى آن حاکم و پیشوایى که از طرف پروردگار در
آن جامعه تعیین مىشود؛ مثل همانکه خداى متعال به ابراهیم علیهالسلام
فرمود "إِنّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا؛ تو را براى مردم امام قرار دادم. "
اینکه مىگوییم امام باید از طرف خدا تعیین شود، به دو گونه است: یا خدا
به نام و نشان معین مىکند؛ مثل اینکه پیامبر، امیرالمؤمنین [على
علیهالسلام ]، امام حسن علیهالسلام ، امام حسین علیهالسلام و بقیه ائمه
علیهمالسلام را معین کرد. یک وقت هم خداى متعال، امام را به نام معین
نمىکند، بلکه تنها به نشان معین مىکند؛ مثل فرمایش امام که فرمود:
"فَامّا مَن کانَ مِنْ الفُقهاءِ صَائِنا لِنَفْسِه حافظا لِدینه مُخالفا
على هواهُ مُطیعا لِاَمرِ مولاه فَلِلْعَوامِ اَنْ یقلِّدوه. "18 در این
روایت، امام، نشانههاى امام را تعیین فرمود؛ بدون اینکه نام او را معین
کرده باشد. هر کسى که این نشان بر او تطبیق کرد، آن امام مىشود ".19
تا اینجا مشخص شد که هر مسلمان و هر کس که مدعى بندگى خداست، باید ولىّ
زندگى خود و فرمانروا و صاحب اختیار فعالیتهاى دوران عمرش را از خدا
بخواهد و به آن حاکمى که خداوند مىگمارد، سر بسپارد و دست اطاعت به
ولىاللّه بدهد. خلاصه آنکه در همه فعالیتهاى زندگى، تنها خدا و کسى را
که خدا به جانشینى خود برگزیده است، به عنوان حاکم و فرمانروا بشناسد.
ازاینرو، جامعه در صورتى داراى ولایت است که در آن ولىّ مشخص باشد و در
عمل، مصدر و الهامبخش همه فعالیتهاى زندگى شمرده شود.
فرد وقتى
ولایت دارد که شناخت درستى از ولىّ داشته باشد و براى پیوند هر چه بیشتر با
او ـ که مظهر ولایت خداست ـ پیوسته بکوشد. از آنجا که ولىّ، جانشین خدا و
مظهر قدرت عادلانه الهى در زمین است، از همه استعدادهایى که در وجود
انسانها براى تکامل نهاده شده است، به سود آنان بهره مىبرد و از اینکه
حتى اندکى از این زمینهها در راه زیان انسانیت به کار رود، مانع مىشود.
او عدل و امن را که براى بالندگى نهال انسان لازم است، در محیط زیست آنان
تأمین و از پدید آمدن جلوههاى گوناگون ظلم جلوگیرى مىکند.
خلاصه
اینکه از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى که البته از کلام الهى و آیات قرآنى
سرچشمه مىگیرد، ولىّ و حاکم مطلق خداوند است. در مرحله بعد، فرمانروایى
به پیامبران تفویض مىشود و در مرحله پس از آن، این شأن به پیشوایان معصوم
علیهمالسلام واگذار مىگردد و پس از امامان معصوم علیهمالسلام، این شأن و
مقام به فقیهان دین مىرسد.
4. ولایت
----------
در جامعه اسلامى، ولایت در دو بعد وجود
دارد: اول، ولایت فردى که افراد دارند؛ دوم، ولایت جامعه. در اینجا به
بررسى کاملتر معناى ولایت در نظام اسلامى مىپردازیم.
از دیدگاه
آیتاللّه خامنهاى، ولایت عبارت است از "اتصال و ارتباط و قرب دو چیز به
صورت مماس و مستحکم با یکدیگر. همان معانى که براى ولایت در لغت ذکر شده
است ـ معناى محبت، معناى قیومیت و... ـ از این جهت است که در هر کدام از
اینها به نوعى این قرب و نزدیکى بین دو طرف ولایت وجود دارد ".20
الف) تعبیر اسلام از حکومت با ولایت
.................................................
به باور آیتاللّه خامنهاى، در اسلام براى بیان حکومت از تعبیر ولایت
استفاده شده است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، با عبارت "مَنْ کُنتُ
مَولاهُ فَهذا عَلىٌّ مولاه " در روىداد غدیرخم، حکومت را با تعبیر ولایت
بیان کرد. همچنین در آیه شریفه "إِنَّما وَلِیکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ "،
حکومت با نام ولایت بیان شده است.
"اسلام، حکومت را با تعبیر "ولایت "
بیان مىکند و شخصى که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والى، ولىّ، مولا
ـ یعنى اشتقاقات کلمه ولایت ـ معرفى مىنماید. معناى آن چیست. معناى آن
این است که در نظام سیاسى اسلام، آن کسى که در رأس قدرت قرار دارد و آن
کسانى که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگى
جدایىناپذیرى از هم دارند ".21
آیتاللّه خامنهاى در جایى دیگر
اشاره مىکند که معناى ولایت در اسلام به نماز، روزه، زکات و اعمال فردى و
عبادتها خلاصه نمىشود. "در اصطلاح عرف اسلامى، نام حکومت، "ولایت " است.
ولایت، آن حکومتى است که شخص حاکم با آحاد مردم داراى پیوند محبتآمیز و
عاطفى و فکرى و عقیدتى است. آن حکومتى که زورکى باشد؛ آن حکومتى که با
کودتا باشد؛ آن حکومتى که حاکم عقاید مردمش را قبول نداشته باشد و افکار و
احساسات مردمش را مورد اعتنا قرار ندهد؛ آن حکومتى که حاکم حتى در عرف خود
مردم ـ مثل حکومتهاى امروز دنیا ـ از امکانات خاص و از برخوردارىهاى ویژه
برخوردار باشد و براى او، منطقه ویژهاى براى تمتعات دنیوى وجود داشته
باشد، هیچکدام به معناى ولایت نیست. ولایت، یعنى آن حکومتى که در آن
ارتباطات حاکم با مردم، ارتباطات فکرى، عقیدتى، عاطفى و محبتآمیز است.
مردم با او متصل و پیوستهاند، به او علاقهمندند و او منشأ همه این نظام
سیاسى [است] و وظایف خود را از خدا مىخواهد و خود را عبد و بنده خدا
مىانگارد ".22
چنانکه پیشتر بیان کردیم، پس از اینکه پیامبر گرامى
اسلام از سوى خداوند به عنوان حاکم انتخاب شد و تشکیل حکومت داد، به مدت 23
سال به عنوان فرمانروا بر مردم حکومت کرد، ولى پس از رحلت پیامبر، جامعه
اسلامى باید چگونه اداره مىشد؟ آیا وقتى ارتباط با وحى قطع شد، دیگر
خداوند نماینده و حاکمى از سوى خویش در جامعه ندارد؟ بىگمان، چنین نیست.
در تاریخ اسلام، ماجرایى رخ داد و در آن روز، حضرت رسول براى خود جانشین و
خلیفهاى تعیین کرد. در چنان روزى، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در
آخرین ماههاى حیاتش، امیرمؤمنان على علیهالسلام را به ولایت ـ یعنى به
حکومت و سرپرستى مسلمانان و مدیریت جامعه اسلامى ـ نصب فرمود.
آیتاللّه خامنهاى در این باره مىگوید:
این بیان پیغمبر که ولایت را به امیرالمؤمنین [على] علیهالسلام سپرد ـ
این نصب تشریعى ـ همان معناى حکومت است؛ همان مدیریت جامعه اسلامى و ولایت
امر مسلمین است که البته همراه با آن ولایت کلیه الهیه است که در وجود مقدس
خود پیغمبر و در ائمه هدى علیهمالسلام ـ در همه ـ وجود داشت. آن ولایت به
آن معنا، در ائمهاى که به ولایت ظاهرى نرسیدند، وجود داشت. آن ولایتى که
مال امیرالمؤمنین و منصوب پیغمبر بوده، ولایت سیاسى بود، با همان معنایى که
ذات مقدس پروردگار، آن را در اسلام پیغمبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و به
وسیله پیغمبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به وجود آورد و معلوم شد که اسلام
در ردیف والاترین احکام و مقررات خود، مسئله حکومت و ولایت و سرپرستى امت
را دارد.23
ایشان همچنین در جاى دیگرى، با اشاره به این مطلب مىگوید:
اصل مسئله نصب حاکم، مسئله مهمى است که پیام غدیر است. این پیام روشن را
که پیغمبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ـ مؤسس اسلام ـ به همه مسلمین داده
است، که مىگوید مسلمانها دین را از اساس زندگى، از مسئله حکومت که پایه
زندگى فردى و اجتماعى است جدا نکنید؛ دین را به گوشه خلوت خانهها و ذهن و
مسائل روحى منحصر نکنید؛ دین را به انزوا نیندازید. اساس زندگى بشر که بر
پایه حکومت اسلامى است، امرى است متوجه دین؛ مسئولیتى است بر دوش دین و دین
باید این کار را انجام دهد.24
تاکنون گفتیم که حاکم مطلق، خداوند است
که با شیوههایى، حاکمیت خود را بر جهان اعمال مىکند؛ از جمله، از راه
نصب انبیا و پیامبران الهى که به عنوان فرمانروا و حاکم از سوى خداوند بر
زمین حکم مىرانند. حضرت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله، آخرین فرمانروا و
حاکم الهى بود که از راه وحى با خدا ارتباط داشت. پس از رحلت رسول اکرم
صلىاللهعلیهوآله، امامان معصوم شیعه علیهمالسلامقرار دارند. پس از
غیبت حضرت مهدى عج الله تعالی فرجه الشریف نیز باید افرادى باشند تا
بتوانند به عنوان حاکم الهى نقشآفرینى کنند.
بر اساس آموزههاى
اسلامى، این حق و وظیفه بر عهده عالمان و فقیهان دین گذاشته شده است. ما
نخست بحثهاى مقدماتى در بحث ولایت فقیه را مطرح مىکنیم. سپس اندیشههاى
آیتاللّه خامنهاى را در این مقوله مىکاویم.
ب) ولایت فقیه
....................
ولایت داشتن فقیه، دستکم در
برخى از امور از ضروریات فقه شیعه است. ولایت عامه فقیه، از ابتداى تاریخ
اجتهاد شیعى، معتقدان و مدافعانى از فقیهان بزرگ داشته، ولى نظریهاى
اجماعى نبوده و در گذشته، مخالفانى نیز داشته است. البته وقتى به زمان حال
نزدیکتر مىشویم، فقیهان بیشترى به این اعتقاد مىگرایند. حضرت امام خمینى
رحمهالله براى تثبیت نظریه ولایت سیاسى فقیه در میدان نظر و عمل، بحث
مهجور ولایت فقیه را به کانون توجه بسیارى از اندیشمندان مسلمان و
غیرمسلمان وارد کرد.
یک ـ معناى ولایت فقیه
--------------------------
"وِلایت " و "وَلایت "
از ریشه "و ـ ل ـ ى " است و به همراه دیگر مشتقهاى این ریشه، در معانى
متعددى به کار مىرود. کسى که متصدى و عهدهدار امرى مىشود، بر آن ولایت
مىیابد و مولى و ولىّ آن امر مىشود. بنابراین، این واژه به معناى تدبیر و
قدرت و تصرف و فعل دلالت دارد.
دقت در موارد کاربرد واژه ولایت و
همخانوادههاى آن، مانند مولى و ولىّ نشان مىدهد که این واژه، معناى تصدى
و سرپرستى و اداره شئون دیگران را مىرساند و نوعى سزاوارى و حق تصرف
داشتن را براى ولىّ اثبات مىکند.25
در فقه شیعه، مواردى هست که
اولویت سزاوار بودن و سلطه و مالکیت در تصدى و تصرف داشتن در سرپرستى امور
فرد دیگر، براى شخص یا اشخاصى وضع شده است. براى نمونه، مىتوان به
اصطلاحهایى همچون "اولیاى میت "، "اولیاى مقتول " و "ولىّ سفیه، مجنون و
صغیر " اشاره کرد.
ولایت شرعى فقیه در امور سیاسى به معناى آن است که
فقیه عادل، مدیر و مدبّر، در تدبیر و اداره شئون مختلف جامعه اسلامى، برابر
آموزههاى اسلامى، سزاوارتر از دیگران است.
چرا اسلام براى فقیه عادل در امور عمومى و اجتماعى، ولایت شرعى بر مردم قرار داده است؟
پاسخ به این پرسش که در واقع، تبیین فلسفه ولایت سیاسى فقیه است، به تحلیل دو نکته نیاز دارد:
الف) چرا جامعه نیازمند رهبرى و ولایت سیاسى است؟
ب) چرا در جامعه اسلامى، این رهبرى بر عهده فقیه عادل جامعالشرایط قرار گرفته است؟
در پاسخ به پرسش نخست باید گفت جامعه انسانى از آنرو که شامل افرادى با
منافع و خواستههاى متعارض و گوناگون است، به ضرورت به حکومت نیاز دارد.
اجتماع انسانى هر چند کوچک، مانند یک قبیله یا دهستان، نیازمند اعتبار
ریاست است. پیشتر بیان شد که در جامعه اسلامى، نیاز به ولایت ضرورى است و
پاسخ دادیم که منظور از ولایت در جامعه اسلامى، این است که ولىّ در آن
جامعه، مشخص بوده و الهامبخش همه نیروها، نشاطها و فعالیتهاى آن جامعه
باشد. او مرکزى است که همه فرمانها را مىدهد و همه قانونها را اجرا
مىکند. جامعه بدون وجود مرجعى به نام حکومت یا دولت که داراى اقتدار سیاسى
و اختیار تصمیمگیرى است، ناقص خواهد بود و دوام و بقاى خویش را از دست
مىدهد.
به فرموده حضرت على علیهالسلام ، مردم به ناچار نیازمند
حکومت هستند؛ خواه نیکوکردار و خواه بدکردار تا در حکومت او، مرد با ایمان
کار خویش کند. این بیان، ضرورت وجود حکومت را اثبات مىکند و اینکه حتى
ولایت سیاسى نامشروع، بهتر از هرج و مرج و نبود ولایت سیاسى در جامعه
انسانى است؛ زیرا حکومت، هر چند نامشروع و ناموجه باشد، برخى از کاستىهاى
جامعه را مىپوشاند و بخشى از نیازمندىهاى انسانى را فراهم مىآورد. پس
دلیل نیاز انسان به ولایت سیاسى، در ضعف افراد انسانى نهفته نیست، بلکه در
ضعف اجتماعهاى انسانى است.
اینکه در فقه شیعه، این رهبرى سیاسى به
فقیه عادل واگذاشته شده، از آنروست که وظیفه حکومت، سازگارى امور مسلمانان
با آموزههاى شریعت است. هدف حکومت دینى، تنها برقرارى امنیت و رفاه به هر
شکل و با هر هزینه نیست، بلکه باید امور جامعه و روابط و مناسبتهاى
گوناگون آن را با احکام، اصول و ارزشهاى دینى سازگار کند. این مهم،
نیازمند آن است که مدیر جامعه اسلامى، در عین برخوردارى از توانایىهاى
لازم در عرصه مدیریت، آشناترین مردم به حکومت الهى باشد؛ یعنى از فقاهت
لازم در امور اجتماعى و سیاسى برخوردار باشد.
حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
اَیها النَّاسُ اِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الْاَمرِ أَقواهُم عَلیه وَ أعلَمُهم بِاَمْراللّهِ فیهِ.26
اى مردم! سزاوارترین مردمان به امامت و خلافت کسى است که بدان تواناتر باشد و در آن، به فرمان خدا، داناتر.
پس جامعه اسلامى نیازمند ولایت و رهبرى سیاسى است؛ چنانکه هر جامعه دیگر
نیز براى زدودن برخى کمبودها و کاستىهاى اجتماعى خویش، بدان نیازمند است.
این رهبرى سیاسى، به خلیفه عادل توانا داده شده است؛ زیرا مدیریت جامعه
اسلامى، افزون بر توانایى مدیریتى، به اسلامشناسى و فقهشناسى نیز نیازمند
است.
پرسش دیگرى که مطرح مىشود، این است که ولایت، در چه جامعهاى اجرایى مىشود و برآمده از چیست؟
آیتاللّه خامنهاى در پاسخ به این پرسش معتقد است ولایت اسلامى اسلامى
به شکل کامل، در جامعه اسلامى عملى است و ولایت، از ارزشهاى اسلامى مانند
عدالت اسلامى، علم اسلامى و دین اسلامى برمىخیزد. به باور ایشان، ولایت به
شکل ناکامل در همه ملتها و میان همه جوامع عملى است، "اما به شکل غیر
کامل، در همه ملتها و در میان همه جوامع عملى است. اگر مىخواهند کسى را
به عنوان رهبر و حاکم جامعه انتخاب کنند، به سراغ آن کسى بروند که
سرمایهداران معرفى مىکنند؛ نروند به سراغ پارساترین و پاکترین و
بىاعتناترین انسانها به دنیا؛ بروند [به طرف ]آن کسى که قدرت را سرمایه
شخصى خود به حساب نمىآورد و از آن براى سود شخصى خویش استفاده نمىکند
".27
کوچکترین کار وى که خلاف شرع باشد، عدالت را سلب مىکند. هر
تبعیضى، هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفهاى، عدالت را از والى سلب مىکند.
وقتى هم عدالت سلب شد، او از آن مقام، عزل مىشود.28
دو ـ ویژگىهاى ولى فقیه
----------------------------
کسى که قرار است
جانشین امامان معصوم علیهمالسلام باشد و در مقام حاکم الهى بر جامعه
حکمرانى کند، باید چه ویژگىهایى داشته باشد؟
کسى که این ولایت را از
سوى خداوند عهدهدار مىشود، باید بتواند نمونه و پرتویى از آن ولایت الهى
را تحقق بخشد. به عبارت دیگر، ویژگىهایى از ولایت الهى، قدرت، حکمت،
عدالت و رحمت در او وجود داشته باشد.
"آن شخص یا آن دستگاهى که اداره
مردم را به عهده مىگیرد، باید مظهر قدرت، عدالت و رحمت و حکمت باشد. این
خصوصیت، فارقِ بین جامعه اسلامى و همه جوامع دیگرى است که به شکلهاى دیگر
اداره مىشوند...، در جامعه و نظام اسلامى، عدالت، علم، دین و رحمت باید
حاکم باشد. خودخواهى نباید حاکم بشود. هوا و هوس از هر کس و در رفتار و
گفتار هر شخص و شخصیتى نباید حکومت کند... آنجایى که هم عصمت وجود ندارد و
میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند که نمونههایى از
ولایت الهى محسوب مىشود ".29
آیتاللّه خامنهاى معتقد است رهبرى معنوى، تعهدى معنوى دارد:
در سطح رهبرى، از این اینها هم بالاتر است؛ براى خاطر اینکه رهبرى معنوى
تعهد معنوى دارد. خبرگان و مردم از او توقع دارند که حتى یک گناه نکند. اگر
یک گناه کرد، بدون اینکه لازم باشد، ساقطش کنند، ساقط شده است.30
آیتاللّه خامنهاى در پاسخ به این پرسش که اگر شما فردى عادى در جامعه
بودید، چه کسى را با چه ویژگىهایى براى رهبرى و مقام واجبالاطاعه خود
برمىگزیدید؟ اینگونه پاسخ مىدهد:
من طبق قانون اساسى مىگشتم و کسى
را که به نظر من فقیه باشد؛ یعنى به دین و معارف دینى آشنا باشد و عادل و
پرهیزکار و شجاع باشد و از ورود در میدانهاى گوناگون واهمه نکند و با
مسائل کشور هم آشنا باشد، به عنوان رهبر در نظر مىگرفتم. البته او هم باید
طبق قانون انتخاب شود. چون رهبرى هم طبق قانون انتخاب مىشود. اینطور
نیست که ما بتوانیم هر کسى را به عنوان رهبر بیاوریم و بگوییم رهبر ما این
است.31
آیتاللّه خامنهاى در پاسخ به این پرسش که چرا رهبر باید
فقیه باشد، ضرورت آن را در آشنایى با ارزشهاى دین و ارزشهاى اسلامى
مىداند. بعضى ممکن است آدمهاى خوبى باشند، ولى با دین آشنا نباشند و
نتوانند آنچه را مفاد قرآن و سنت و حدیث و مفاهیم دینى است، درست درآورند.
ممکن است اشتباه کنند و غرضى هم نداشته باشند، پس باید فقیه باشد.
همچنین در پاسخ به این پرسش که چرا رهبر باید عادل باشد، ضمانت اجراى حکومت
اشاره مىکند. به نظر ایشان، اگر حاکم به فکر کامجویى، قدرتطلبى و حفظ
مقام باشد، ضمانت لازم براى سلامت نظام، باقى نخواهد ماند. ازاینرو، اگر
از عدالت افتاد، بدون اینکه لازم باشد کسى او را عزل کند، خودش عزل مىشود.
آیتاللّه خامنهاى درباره زمانشناس بودن بیان مىدارد که تنها در
این صورت مىتواند حیلهها و ترفندهاى دشمن را بشناسد و در مقابل ترفندها،
آنچه را لازمه وظیفه اوست، انجام بدهد.32
ایشان با اشاره به بهرهمندى
ولایت فقیه از ضابطههاى دینى و خواست مردم مىگوید: "علم و تقوا و درایت،
ضابطههاى اصلى ولایت فقیه است؛ زیرا علم، آگاهى مىآورد؛ تقوا، ولى فقیه
را شجاع مىسازد و درایت، مصالح و منافع کشور و ملت را تأمین خواهد کرد
".33
ایشان با تأکید بر اهمیت معیارهاى یاد شده، یادآور مىشود شخصى
که در این مسئولیت بسیار حساس قرار مىگیرد، اگر یکى از این معیارها را از
دست بدهد، دیگر ولى فقیه نیست؛ حتى اگر همه مردم هم او را پذیرفته باشند.
آیتاللّه خامنهاى درباره شرایط و ویژگىهاى رهبر و حاکم جامعه اسلامى مىگوید:
ولایت فقیه، یعنى حکومت آگاه به دین "، " حکومت دینشناسان عادل "؛ "مدیر و
مدبّر بودن " در مرتبه بعد است. آنچه به عنوان شرایط اصلى در مجرى امور
جامعه بر مبناى تفکر اسلام لازم است، همین دو صفت است؛ یعنى "فقاهت و عدالت
". البته اگر فقیه عادل بخواهد جامعه را درست اداره کند، باید "مدیر و
مدبر " باشد. "جریانشناس " باشد تا جامعه را از لغزش در پرتگاه نجات دهد.
به علاوه، "زمانشناس "، "مردمشناس " و داراى "حکمت سیاسى " باشد. اما
مبنا، آن دو صفت هستند. صفات دیگر جزو لوازم آن دوست.34
ولىّ فقیه
باید به قرآن و احکام اسلامى کاملاً مسلط باشد؛ یعنى قدرت و فقاهت داشته
باشد و بتواند اسلام را بفهمد، دین را بشناسد، احکام الهى را کشف کند، با
قرآن و سنت مأنوس باشد و توانایى استنباط احکام شرعى را داشته باشد. غیر از
فقاهت و عدالت، "درایت " و "کفایت " نیز لازم است. این هم شرط قهرى و عقلى
است. کسى که کفایت اداره کارى را ندارد، نمىشود او را زمامدار کرد. لذا
این سه شرط اساسى یعنى فقاهت، عدالت و کفایت ـ که خود کفایت شامل کفایت
ذهنى و عملى مىشود ـ ، یک انسان را شایسته و لایق مىکند که ولایتش را که
متعلق به خدا و پیغمبر است، در اختیار بگیرد.35
سه ـ مسئولیتهاى رهبر
-----------------------------
ولى فقیه چه وظایف و
مسئولیتهایى را در جامعه اسلامى بر عهده دارد؟ آیا این وظایف و
مسئولیتها، تنها تشریفاتى است یا کارکرد اجرایى و نظارتى نیز دارد؟
اول ـ دفاع از نظام و پاسدارى از اسلام
....................................................
به باور آیتاللّه خامنهاى، رهبرى، بنیانگذار کلى نظام است و حرکت کلى
نظام باید در چارچوب سیاستهایى باشد که رهبرى معین مىکند:
البته
وظایف و مسئولیتهاى رهبرى، همان چیزى است که در قانون اساسى آمده است.
رهبرى سیاستگزار کلى نظام محسوب مىشود؛ یعنى همه قواى سهگانه باید در
چارچوب سیاستهاى رهبرى برنامهریزى کنند و سیاستهاى اجرایى خودشان را
تنظیم نمایند. حرکت قواره کلى نظام، باید در چارچوب سیاستهایى باشد که
رهبرى معین مىکند. این مهمترین مسئولیت رهبرى است. البته در قانون اساسى،
مسئولیتهاى دیگرى هم وجود دارد.36
دوم ـ وظایف و اختیارات رهبر در قانون اساسى
..............................................................
از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى، مهمترین مسئولیت و وظیفه رهبرى، تعیین
سیاستهاى کلى نظام است که قواى سهگانه باید برابر این سیاستها حرکت
کنند. آنها باید چنان برنامهریزى و جهتدهى کنند که حتى در موردى از این
سیاستها سرپیچى نکنند. از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى، وظایف و اختیارات
رهبر، همان مواردى است که در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران آمده است. در
ادامه، به این موارد اشاره مىکنیم:
1. تعیین سیاستهاى کلى نظام جمهورى اسلامى ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام؛
2. نظارت بر حسن اجراى سیاستهاى کلى نظام؛
3. فرمان همهپرسى؛
4. فرماندهى کل نیروهاى مسلح؛
5. اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروهاى مسلح؛
6. نصب و عزل و قبول استعفا:
1ـ6. فقهاى شوراى نگهبان؛
2ـ6. عالىترین مقام قوه قضاییه؛
3ـ6. رئیس سازمان صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران؛
4ـ6. رئیس ستاد مشترک؛
5ـ6. فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى؛
6ـ6. فرماندهان عالى نیروهاى نظامى و انتظامى.
7. حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سهگانه؛
8. حل معضلات نظام که از طریق عادى قابل حل نیست، به وسیله مجمع تشخیص مصلحت نظام؛
9. امضاى حکم ریاست جمهورى، پس از انتخاب مردم و صلاحیت داوطلبان ریاست
جمهورى، از جهت دارا بودن شرایطى که در قانون مىآید، باید قبل از انتخابات
به تأیید شوراى نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبرى برسد؛
10. عزل
رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور، پس از حکم دیوان عالى کشور به تخلف
وى از وظایف قانونى، یا رأى مجلس شوراى اسلامى به عدم کفایت وى بر اساس
اصل هشتاد و نهم؛
11. عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامى، پس از پیشنهاد رئیس قوه قضاییه.37
بنابراین، در نظام اسلامى، رهبرى جایگاهى ویژه دارد و بسان ستونِ خیمه
نظام است و تمام سیاستها و تصمیمها باید حول سیاستهاى رهبرى گرفته شود.
ازاینرو، رهبرى جایگاهى فعال است و تنها مقامى دینى یا تشریفاتى نیست.
سوم ـ مسئول بودن رهبر در برابر قانون
....................................................
پرسش این است که با توجه به ویژگىها، اختیارات و وظایفى که رهبر در جامعه
اسلامى دارد، جایگاه رهبر در قانون چگونه است؟ آیا براى رهبر در قانون،
جایگاه ویژهاى دیده شده است یا اینکه رهبر با تمام ویژگىها، وظایف و
اختیاراتى که دارد، در برابر قانون با دیگر افراد یکسان است.
آیتاللّه خامنهاى در اینباره معتقد است هیچکس بالاتر از قانون نیست و قانون براى همه یکسان است:
در قانون اساسى، رهبرى، رئیس جمهور، رئیس قوه قضاییه و دیگر مسئولان با
آحاد مردم در قبال قوانین هیچ تفاوتى ندارند. هیچکس بالاتر از قانون نیست.
قانون اساسى، اختیاراتى را به کسانى مىدهد. قانون اساسى به قاضى مىگوید
محکوم کن یا تبرئه کن یا حکم قضایى صادر کن. به رهبرى هم مىگوید با ملاحظه
این جهات عفو کن. این مافوق قانون نیست. این متن و مُرّ قانون است. قانون
براى همه یکسان است. براى کسانى که گرههایى باز کنند، راههایى را بگشایند
و مشکلاتى را حل نمایند، مسئولیتهایى وجود دارد. آنجایى که قانون در میان
است، همه یکسانند. این چیز خیلى مهمى در اسلام است. دیگران هم ادعاى این
را مىکنند، اسلام این عمل را نشان داده است؛ ما به دنبال آن هستیم، ما این
تصویر زیبا در ذهنمان هست.38
چهارم ـ فرا نظارتى نبودن رهبرى
...........................................
آیتاللّه خامنهاى در جمع دانشجویان در پاسخ به این پرسش که آیا نهادها و
دستگاههاى مربوط به رهبرى، تحت نظارت و بازرسى هستند یا فوق نظارتند؟
مىگوید:
هیچ مقامى، جایگاه فوق نظارت نیست. خود رهبرى هم، فوق نظارت
نیست؛ چه برسد به دستگاههاى مرتبط با رهبرى. بنابراین، همه باید نظارت
بشوند؛ نظارت بر آن کسانى که حکومت مىکنند؛ چون حکومت به طور طبیعى، به
معناى تجمع قدرت و ثروت است؛ یعنى اموال بیتالمال و اقتدار اجتماعى و
اقتدار سیاسى در دست بخشى از حکام است. براى اینکه امانت به خرج بدهند و
سوءاستفاده نکنند، نفسشان طغیان نکند، یک کار لازم و واجب است و باید هم
بشود. البته این تقسیمبندى ـ نهادهاى زیر نظر رهبرى و نهادهاى غیر زیر نظر
رهبرى ـ تقسیمبندى غلطى است؛ ما چنین چیزى نداریم. طبق قانون اساسى، سه
قوه مجریه و قضاییه و مقننه زیر نظر رهبرىاند. دستگاههاى دیگر هم
همینطور. زیر نظر رهبرى بودن، به معناى این نیست که رهبرى، دستگاهى را
مدیریت مىکند، اما به هر حال فرق نمىکند، لازم است نظارت بشوند. البته
نظارتها در کشور ما متأسفانه هنوز تخصصى، علمى و کارآمد نیست. در مواردى
بىطرفانه هم نیست... بنابراین، اینطور نیست که دستگاههاى مربوط به رهبرى
از نظارت معاف باشند. نه، به نظر ما بازرسى لازم است.39
5. نقش مردم در حکومت
----------------------------
گفتیم که حق سرپرستى
جامعه اسلامى بر عهده خداوند است و خداوند این امر را به پیامبر، و پس از
پیامبر به امامان معصوم علیهمالسلامتفویض کرده است. همچنین بنا بر مبانى
دین مبین اسلام، پس از پیشوایان معصوم علیهمالسلام، رهبرى و فرمانروایى
نظام اسلامى بر عهده فقیهان و عالمان دین است. در اینجا، این پرسش مطرح
مىشود که آیا صِرف اینکه فردى ویژگىهاى مورد نظر را داشت، مىتواند به
عنوان ولىّ فقیه و حاکم اسلامى بر مسند حکومت تکیه بزند یا اینکه به پذیرش
مردمى نیز نیاز دارد. اساساً در موضوع ولایت فقیه، مردم نیز نقش دارند و
پذیرش ولىّ فقیه از سوى مردم شرط است یا خیر؟
در پاسخ به این پرسش،
آیتاللّه خامنهاى معتقد است مردم در حکومت اسلامى، ارزش والایى دارند.
آنها مىتوانند در بسیارى از امور جامعه از جمله در اجرا، قانونگذارى از
راه انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و از همه مهمتر، در
انتخاب رهبرى از راه انتخاب نمایندگان مجلس خبرگان، نقش مستقیم داشته
باشند. همچنین مىتوانند در موارد فراوانى نقش نظارتى خود را بر امور جارى
کشور ایفا کنند. آیتاللّه خامنهاى چنان به نقش و جایگاه مردم در حکومت
اسلامى تأکید دارد که معتقد است بر اساس نقش مردم در جامعه اسلامى، مىتوان
یک نظریه جدید به نام مردمسالارى دینى ارائه کرد که با دمکراسى غربى
متفاوت است و کارآیى آن نیز بیشتر از دمکراسى غربى است. بر این اساس، ما در
آغاز مىکوشیم به بررسى مبناى نظرى مردمسالارى دینى یا به بیان دیگر، نقش
و جایگاه مردم در حکومت دینى از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى بپردازیم و
سپس چگونگى ارتباط مردم با ولایت فقیه را بیان کنیم.
الف) دیدگاه اسلام درباره حکومت بر مردم
.......................................................
از نظر آیتاللّه خامنهاى، "حکومت بر مردم، حقى است از سوى مردم و متعلق
به مردم و باید در خدمت مردم به کار رود. این نظر اسلام است ".40
آیتاللّه خامنهاى درباره نقش مردم در نظام اسلامى مىگوید:
نظام اسلامى، متکى به مردم و متعلق به مردم و در اختیار مردم خواهد بود.
مجلس شوراى اسلامى که در آزادى و استقلال رأى در جهان بىنظیر است، مظهر
اراده مردم و رئیس جمهور، وکیل و برگزیده مردم و مدیران کشور، آحادى از
مردمند و مردم داراى حق رأى و بیان و تصمیم در کلیه امور سیاسى، اقتصادى و
اجتماعىاند.41
به باور ایشان، در نظامهاى الهى ـ مردمى، مردم مورد
اعتماد هستند و قدرتها به مردم با حسن خلق مىنگرند. "قدرتهاى الهى و
مردمى، به مردم اعتماد مىکنند. به مردم با حسنظن نگاه مىکنند. از مردم
کمک مىخواهند، از کمکهاى مردم استفاده مىکنند، از مردم نظر مىخواهند،
احساسات مردم و افکار مردم را به چشم احترام مىنگرند. اگر چه البته آن
افکار و احساسات را در مواردى هدایت مىکنند ".42
ب) حضور مردم در صحنهها
....................................
آیتاللّه
خامنهاى افزون بر اینکه مىگوید مردم در نظام اسلامى سهم بسزایى دارند و
دولتها نیز باید از کمک مردم استفاده کنند، حتى یک گام، جلوتر مىگذارد و
بیان مىدارد که مردم باید حضور پررنگترى در صحنهها داشته باشند:
مردم باید در صحنهها هر چه بیشتر حضور داشته باشند. مردم باید نسبت به
مسائل هر چه بیشتر اظهارنظر کنند. از مردم باید نظرخواهى شود و خواسته شود و
خواستههاى مردم مورد مطالعه قرار گیرد. مردم باید ابتکار بسیارى از حرکات
را مثل همه دورانهایى که مردم در آنها سررشتهدار امور بودند، در دست
داشته باشند و همه چیز مردم بایستى مورد توجه زمامداران و سردمداران و
مدیران جامعه قرار بگیرد.43
به باور آیتاللّه خامنهاى، در نظام
اسلامى، مدیران و مسئولان نظام باید قدر حضور مردم را بدانند و از احساسات
مردم و از حضور مردم در صحنه به نفع اسلام و مسلمانان استفاده کنند. ایشان
بر این باور است که مردم مىتوانند حکومت را از افتادن در ورطه استبداد حفظ
کنند و مانع خودکامگى حاکمان و مسئولان نظام اسلامى شوند.
ج) مردم، مهمترین پایه جمهورى اسلامى
.......................................................
ایشان خطاب به مردم مىفرماید:
جمهورى اسلامى به پایههاى راسخ، مستحکم است و مهمترین پایه این جمهورى و
راسخترین عمود این خیمه، شما مردم هستید. هر دولتى، استحکام و اراده و
آگاهى و آمادگى شما را داشته باشد، آسیبناپذیر است.44
د) نفى دولت سالارى
.............................
از دیدگاه
آیتاللّه خامنهاى، در اداره جامعه باید به دو مقوله مهم توجه کنیم: اول
اینکه در اسلام، دولتسالارى نفى شده است؛ یعنى دست مردم از فعالیتهاى
گوناگون کوتاه نشده است و تمام امور به دست دولت انجام نمىشود. مقوله دوم،
توجه به مشارکت مردم در اداره جامعه است. در حکومت اسلامى، به مردم اجازه
داده مىشود که در بسیارى از امور جامعه مشارکت کنند. "مشارکت مردم، یعنى
بار اداره جامعه را دولت به تنهایى بر دوش نگیرد؛ با کمک مردم بگیرد که این
چیز، بسیار منطقى است. اولاً در اندیشه اسلامى و جهانبینى اسلامى، این
داراى ریشههاى محکمى است. شما در اسلام ملاحظه خواهید کرد که دولتسالارى
به طور کلى در هیچ جاى اسلام وجود ندارد ".45
آیتاللّه خامنهاى درباره شاخصههاى مکتب سیاسى امام خمینى رحمهالله مىفرماید:
از دیدگاه امام، مردمسالارى از متن دین اسلام گرفته شده است؛ نه از مکاتب
غربى و به این دلیل، در مکتب سیاسى امام، مردم هم داراى ارزش و کرامتند و
هم در اداره جامعه نقش تعیینکننده ایفا مىکنند.
در مردمسالارى
حقیقى که امام ارائه کرد، رأى و خواست مردم علاوه بر تأثیر عمیق در اداره
جامعه، نوعى اقتدار به نظام سیاسى مىبخشد و امام با تکیه بر قدرت اراده
پولادین مردم، در مقابل همه قدرتهاى جهانى ایستاد.46
ه) مردمسالارى دینى
.............................
از دیدگاه
آیتاللّه خامنهاى، حکومت اسلامى در اداره جامعه، نقش ویژه خود را دارد و
چنان نیست که با بهکارگیرى روشهاى غربى بخواهد به هدفهایش برسد. علت
این امر نیز در ارزشمدار بودن روشهاست و اینکه هر روشى بر ارزشهایى
مبتنى است که کاربرد آن را محدود مىسازد. بنابراین، چون حکومت اسلامى،
ارزشهاى ویژه خود را دارد، بىگمان، باید روش حکومتى ویژهاى نیز داشته
باشد. این روش در عین مخالفت با دمکراسى غربى، با استبداد و دیکتاتورى نیز
تضاد دارد که ایشان از آن به مردمسالارى دینى تعبیر کرده است.
یک ـ اصول مردمسالارى دینى
---------------------------------
اکنون اصول مردمسالارى دینى را در اداره جامعه اسلامى از دیدگاه حضرت آیتاللّه خامنهاى برمىشماریم.
اصل اول ـ حقمدارى
-----------------------
مراجعه به رأى مردم و تلاش
براى پاسخگویى به نیازمندىهاى مشروع ایشان که دو بعد مردمسالارى دینى
را تشکیل مىدهد، از آن رو ضرورى است که خداوند، مردم را در این دو زمینه،
صاحب حق قرار داده است. بنابراین، نظام اسلامى نه از باب لطف، بلکه از باب
وظیفه، مردمسالارى دینى را گردن مىنهد و اجرا مىکند.
"در نظام
اسلامى، اداره کشور، به معناى حاکمیت کسى یا کسانى بر مردم و حق یکجانبه
نیست، بلکه حق دو جانبه است و حق طرف مردم، کفه سنگینتر است ".47
اصل دوم ـ ارزشمدارى
------------------------
در نگرش اسلامى،
مردمسالارى دینى، هرگز به معناى نفى ارزشمدارى نیست و در حقیقت، تودههاى
مسلمانان مورد نظرند. پس این تصور که مىتوان ایمان و ارزشهاى دین مردم
را به بازى گرفت و با طرح دمکراسى، به جنگ مبانى ارزشى نظام اسلامى رفت،
باطل است و با معناى مردمسالارى دینى، همخوانى ندارد. "نباید عدهاى تصور
کنند که افکار عمومى، یک منطقه آزاد است که بتوان به ایمان و عواطف،
باورها و مقدسات مردم با تحلیلهاى غلط، شایعهسازى و تهمت و دروغ آسیب
رساند ".48
اصل سوم ـ مردممحورى (رضایت)
-------------------------------------
مردم در
حکومت اسلامى، خود را ولىّ نعمت و مملکت و حکومت را متعلق به خود مىدانند.
ازاینرو، تلاش نظام در جهت تحقق آرمانها و شعارهاى بیان شده را با
خواستههاى خود مطابق یافتهاند و از آن کمال رضایت را دارند. "در نظام
اسلامى، کشور متعلق به مردم و اصل مردم است. "49 به طور کلى، "در نظام
مردمسالارى دینى، رسیدگى به امور مردم، تأمین رفاه و آسایش و حل مشکلات
آنان... یک اصل مهم است ".50
اصل چهارم ـ قانونمحورى
----------------------------
چون التزام به قانون و
رعایت حدود قانونى، شیرازه امور و انسجام ملى است، مردمسالارى نیز
نمىتواند به نوعى تعریف شود که مایه نقض قانون شود و چارچوب اصلى نظام را
نشانه رود. به همین علت، آیتاللّه خامنهاى با اشاره به اهمیت قانون در
حیات جمعى و تأکید بر مبنا بودن اصل قانونگرایى در تحقق عدالت مىگوید:
توسعه همه جانبه و پیشرفت کشور بدون عدالت، امکانپذیر نیست و عدالت تنها با استقرار قانون، تحقق مىیابد.51
از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى، مردمسالارى دینى بر دو وجه است:
یک وجه آن، نقش مردم در تشکیل حکومت و انتخاب مسئولان [است]؛ وجه دیگر آن،
رسیدگى به مشکلات مردم [است ]که بر همین اساس، مسئولان باید مشکلات مردم
را به طور جدى پىگیرى و رسیدگى نمایند.52
دو ـ نقش مردم در تحقق ولایت فقیه
----------------------------------------
پس از
بیان نقش مردم در حکومت اسلامى و چگونگى مشارکت آنان در این نظام، به بیان
نقش مردم در انتخاب ولىّ و حاکم جامعه مىپردازیم که آیا مردم در نظام
اسلامى مىتوانند در انتخاب ولىّ و حاکم جامعه نقش داشته باشند؟
آیتاللّه خامنهاى در پاسخ به این پرسش معتقد است اگر چه امامان معصوم
علیهمالسلام را خداوند گماشته بود، ولى معیارها و ملاکهایى نیز براى
تشخیص مردم قرار داده بود. "پس منطق شیعه در این مسئله، بسیار منطق ظریف و
دقیقى است. ضمن اینکه نصب خدا را از قرآن احساس و استنباط مىکند، معیارها و
ملاکها را هم به دست مردم مىدهد که فریب نخورند. على بن ابىطالب روى سر
ما، روى چشم ما و جانشین او هارونالرشید هم همینطور. منصور عباسى مىگفت
امام حسن علیهالسلام را به عنوان خلیفه قبول داریم، اما ایشان پول گرفته
است و خلافت را فروخته است. پس حق خلافت ندارد و ما هم از آنهایى که خلافت
را به آنها فروخته بود، خلافت را به زور گرفتیم... . اما شیعه مىگوید این
حرف درست نیست و اگر تو حکومت على را قبول دارى، باید معیارهاى خلافت و
ولایت را هم قبول داشته باشى. ... پس اگر کسى در او این معیارها نبود، یا
ضد این معیارها در او بود، این آدم حق ندارد خودش را جانشین على بن
ابىطالب، معرفى کند. حق ندارد ولایت شیعه را و ولىّ امر بودن را ادعا کند و
کسى حق ندارد از او بپذیرد ".53
بنابراین، در نظام اسلامى، مردم حق
انتخاب دارند و باید بر اساس معیارهایى که براى حاکم و فرمانرواى اسلامى
بیان شده است، تحقیق و جستوجو کنند و بر اساس آن معیارها، فرد مورد
اطمینان و داراى ویژگىها و شرایط خاص را براى امر خطیر رهبرى جامعه اسلامى
انتخاب کنند.
آیتاللّه خامنهاى در تبیین نقش مردم در موضوع ولایت فقیه مىگوید:
کسى که داراى علم و تقوا و درایت است، از طریق رأى مردم و به وسیله مجلس خبرگان انتخاب مىشود؛ یعنى انتخاب با مردم است.54
ایشان در سخنرانى 14 خرداد سال 1383، با اشاره به بهرهمندى ولایت فقیه از ضابطههاى دینى و رأى و خواست مردم مىفرماید:
علم، تقوا و درایت، ضابطههاى اصلى ولایت فقیه است و اگر هر یک از این
معیارها از بین برود، دیگر آن فرد ولى فقیه نخواهد بود؛ حتى اگر مردم همه
او را قبول داشته باشند.55
از آنچه بیان شد، برمىآید که مردم در
انتخاب ولىّ فقیه، نقش مستقیم دارند. البته انتخاب مردم نیز باید بر اساس
معیارها و ویژگىهایى باشد که در اسلام مشخص شده است. پس مردم نمىتوانند
هر فردى را براى رهبرى برگزینند. از سوى دیگر، اگر ولىّ فقیه، شرایط و
ویژگىهاى خود ـ اگر چه یک ویژگى ـ را از دست بدهد، حتى اگر مردم نیز
خواستار وى باشند، این فرد نمىتواند ولى فقیه باشد.
آخرین پرسشى که
در بحث قدرت از سوى تیندر مطرح مىشود، آن است که اگر هیچکس شایسته به دست
گرفتن قدرت نیست، انسان چگونه مىتواند با عزت و احترام زندگى کند؟
در پاسخ به این پرسش از دیدگاه آیتاللّه خامنهاى، پیشتر بارها بیان
کردیم که بر اساس مؤلفههاى دین مبین اسلام، خداوند حاکم واقعى و سرپرست
جامعه است. وجود خداوند ازلى است و وجود حاکمى انسانى ضرورى است تا خدا این
حاکمیت را به او واگذارد. به باور آیتاللّه خامنهاى، در اندیشه اسلامى،
نیاز به حکومت همیشگى است و روزى نخواهد آمد که نیاز به حکومت و دولت
نباشد. "تز اسلامى نمىگوید روزى خواهد آمد که نیاز به حکومت نباشد، در
حالى که بعضى از مکتبها پیشبینى مىکنند آن روزى را که در جامعه، دولت و
حکومت نباشد، در حالى که بعضى از مکتبها پیشبینى مىکنند آن روزى را که
جامعه ایدهآل [باشد ]و یکى از خصوصیاتش این است که دیگر دولت و حکومت در
آن جامعه نیست، ولى اسلام این پیشبینى را نمىکند ".56
همچنین به نظر
آیتاللّه خامنهاى، همواره در زندگى انسانها باید قانون حاکم باشد و
فردى باشد که بر این قانون، نظارت کند.
__________________________________________________________________________________
پینوشتها:
1 . نهجالبلاغه، ترجمه: سیدجعفر شهیدى، خطبه 146، صص 141 و 142.
2 . سیدعلى خامنهاى، ولایت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1370، چ 1، صص 12 ـ 15.
3 . همان، صص 56 و 57.
4 . همان، صص 60 و 61 .
5 . همان، ص 35.
6 . همان، ص 78.
7 . نهجالبلاغه، خطبه 40.
8 . همان، ص 79.
9 . همان، ص 86.
10 . ولایت، ص 69.
11 . همان، ص 69.
12 . على علیهالسلام فراتر از ذهن، مجموعه بیانات رهبر معظم انقلاب در
خصوص امام على علیهالسلام ، تهیه و تدوین: مرکز آموزش و پژوهش، تهران،
امیرکبیر، چ 1، صص 10و11.
13 . ولایت، ص 80.
14 . همان، ص 70.
15 . على علیهالسلام فراتر از ذهن، ص50.
16 . ولایت، ص 73.
17 . همان، ص 77.
18 . شیخ حر عاملى، وسایل الشیعه، تهران، ناس، 1364، ج 18، ص 95.
19 . ولایت، ص 36.
20 . على علیهالسلام فراتر از ذهن، ص 166.
21 . همان.
22 . همان، صص 234 و 235.
23 . همان، ص 124.
24 . همان، ص 130.
25 . احمد واعظى، حکومت دینى، تهران، مرصاد، چ 1، ص 177.
26 نهجالبلاغه، نامه 173.
27 . پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیتاللّه خامنهاى، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، ص 53.
28 . همان، ص 52.
29 . حدیث ولایت، ج 5، ص 25.
30 . اصلاحات، راهبردها، خطرها، بیانات حضرت آیتاللّه خامنهاى، تهیه و تنظیم: دفتر رهبر انقلاب، چ 1، ص 28.
31 . ضیافت، پاسخهاى مقام معظم رهبرى به سؤالات دانشجویان دانشگاه صنعتى شریف، ص 7.
32 . پرسش و پاسخ از محضر رهبر معظم انقلاب حضرت آیتاللّه خامنهاى، ص40.
33 . روزنامه جمهورى اسلامى، 16/3/1383، سخنان رهبرى در مراسم سالگرد رحلت حضرت امام در 14 خرداد 1383.
34 . روزنامه جمهورى اسلامى، 30/2/1362.
35 . همان، 17/11/1367.
36 . ضیافت، پاسخهاى مقام معظم رهبرى به سؤالات دانشجویان دانشگاه صنعتى امیرکبیر، ص 8.
37 . قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل یکصد و دهم.
38 . راهبردهاى اساسى خدمتگزارى، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، ص 288.
39 . ضیافت، پاسخهاى مقام معظم رهبرى به سؤالات دانشجویان دانشگاه صنعتى امیرکبیر، صص 48و49.
40 . على خامنهاى، حکومت در اسلام، تهران، روابط عمومى و نهاد نمایندگى ولى فقیه در دانشگاه صنعتى امیرکبیر، 1364، ص 80 .
41 . راه امام؛ راه ما، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمهالله، 1376، چ 4، ص 37.
42 . حکومت در اسلام، ص 90.
43 . همان، صص 120 ـ 121.
44 . حدیث ولایت، ج 1، ص 248.
45 . همان، ص 131.
46 . روزنامه جمهورى اسلامى، 14/3/1383.
47 . همان، 11/11/1379.
48 . همان، 10/12/1379.
49 . همان، آذر 1379.
50 . همان.
51 . روزنامه کیهان، 29/8/1379.
52 . روزنامه جمهورى اسلامى، 1/9/1379.
53 . ولایت، صص 76 و 77.
54 . روزنامه جمهورى اسلامى، 16/3/1383.
55 . همان.
56 . ولایت، ص 78.
منبع : کتاب "آشنایی با اندیشههای سیاسی مقام معظم رهبری "