یا اباصالح المهدی

یا اباصالح المهدی

بررسی اجمالی شبهات پیرامون مهدویت

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ

بررسی اجمالی شبهات پیرامون مهدویت

 
نویسنده:استاد سید علی حسینی میلانی

بسم الله الرحمن الرحیم

شیعه‏ ى امامیه، بر این باور است که
1_امام مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) دوازدهمین امام از ائمه‏ى اطهار (علیهم‏السلام) است;
_2ایشان، پا به عرصه‏ى گیتى گذاشته و در حال حاضر، در این پهناى هستى، حیات دارد ولى از دیدگان پنهان است;
_3اندیشه‏ى ناب مهدوى، با این خصوصیات، از ضروریات مذهب تشیع بوده و هر گونه تشکیک و تردید آفرینى در آن، موجب بیرون رفتن از مذهب است .
این نوشتار، از سه فصل تشکیل شده است:
الف) مباحث مربوط به اصل مهدى باورى و اعتقادات شیعه‏ى دوازده امامى;
ب) پژوهش درباره‏ى روایات و سخنان موجود در کتاب‏هاى اهل سنت که مخالف با نظر شیعه‏ى امامیه است;
به سؤالاتى در باره‏ى مهدویت که به اذهان خطور مى‏کند و گاهى در کتاب‏ها مطرح مى‏شود و چه بسا نویسندگان اهل سنت، با این سؤالات، باورهاى شیعه را در این زمینه مورد طعن و انتقاد قرار مى‏دهند .

فصل یکم: نقاط اشتراک تمامى مسلمانان
 

نکته‏ى یکم :همه‏ى مسلمانان، جز اندکى، بر این که رسول اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) به وجود «مهدى‏» خبر و نوید داده‏اند و براى آن حضرت، اسماء و صفاتى را ذکر فرموده‏اند، اتفاق دارند . روایات شیعه و اهل سنت، در این موضوع، بیش از حد تواتر است . بنابراین، جامعه‏ى اسلامى، همگى، بر این باورند و هرگاه کسى بعد از شناخت از چنین اخبارى، اصل این عقیده را تکذیب کند، در حقیقت، سخنان پیامبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) را دروغ شمرده است .
اخبار نبى اکرم(صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) درباره‏ى این موضوع، در کتاب‏هاى معتبر شیعه و نیز در صحاح و سنن و مجامیع اهل سنت، موجود است . نیز از سوى علماى شیعه و سنى، کتاب‏هایى جداگانه درباره‏ى حضرت مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) تدوین شده است . علاوه بر احادیث، آیات بسیارى از قرآن مجید هم به امام مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) تاویل شده است . بنابراین، نباید براى قول ابن خلدون در جهت رد روایات مهدویت و انکار مهدى در اسلام، ارزشى قائل شد . برخى از علماى اهل سنت هم در رد نظر ابن خلدون مطالبى را نوشته‏اند .
مشهورترین تدوین کنندگان احادیث امام مهدى، از اهل سنت، اینان‏اند:
1 - ابوبکر بن ابى خیثمة (وفات 279 ه) ;
2 - نعیم بن حماد المروزى (وفات 288 ه) ;
3 - ابوحسین بن المنادى (وفات 336 ه) ;
4 - ابونعیم اصفهانى (وفات 430 ه) ;
5 - ابوالعلاء عطار همدانى (وفات 569 ه) ;
6 - ابن عربى اندلسی (وفات 638 ه) ;
7 - ابوعبدالله کنجى شافعى (وفات 658) ;
8 - جلال الدین سیوطى (وفات 911 ه) ;
9 - على بن حسام الدین متقى هندى (وفات 975 ه) ;
10 - نورالدین على قارى هروى (وفات 1014 ه) …
گفتنى است، در زمان معاصر هم کتاب‏هاى زیادى از سوى مؤلفان [سنى] درباره‏ى مهدویت، تدوین شده است . (1)
تواتر احادیث مهدى (عج (میان علماى اهل سنت، افراد بسیارى، به متواتر بودن احادیث مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) و یا لااقل به صحت آن‏ها، تصریح کرده‏اند .
از جمله‏ى آنان، مى‏توان این افراد را نام برد:
1 - محمد بن حسین آبرى (وفات 363 ه) ;
2 - حاکم نیشابورى (صاحب مستدرک)
3- ابوبکر بیهقى (صاحب السنن الکبرى) ;
4 - فراء بغوى محیى السنة;
5 - ابن اثیر جزرى;
6 - شمس الدین ذهبى;
7_ نورالدین هیثمى;
8 - ابن حجر عسقلانى؛
9 - جلال الدین سیوطى…
خلاصه این که در امت اسلامى، محلى براى تردید آفرینى در اصل ایده‏ى مهدویت، یافت نمى‏شود .
نکته‏ى دوم: در هر زمان، حتما، باید امامى باشد که همه‏ى مسلمانان به او اعتقاد داشته و به او اقتدا کنند و او را میان خود و حق تعالى، حجت قرار دهند . ما این نکته را از این آیات و روایات مى‏فهمیم:
1 - «لئلا یکون للناس على الله حجة‏» (2) ; تا براى مردم در مقابل خداوند [بهانه و] حجتى نباشد .
2 - «لیهلک من هلک عن بینة و یحیى من حى عن بینة‏» (3) (تا کسى را که [باید] هلاک شود، آگاهانه هلاک شود و کسى که [باید] زنده بماند، آگاهانه، زنده بماند .
3 - «قل فلله الحجة البالغة‏» (4) ; بگو: «برهان رسا ویژه‏ى خدا است .» .
حضرت على (علیه‏السلام) هم در نهج البلاغه مى‏فرمایند: اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته (5) ; آرى، زمین، هیچ گاه از حجت الهى، تهى نیست [. او]، یا آشکار او شناخته شده و یا بیمناک و پنهان است [. او باید باشد] تا جت‏خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود .
در این باب، روایات بسیارى در کتاب‏هاى حدیثى و روایى، از جمله در صحیحین، مسانید، سنن، معاجم، . . . وارد شده است که مورد پذیرش امامیه و اهل سنت است . حدیث‏یکم - «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة; هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، بر مرگ جاهلیت مرده است .» . سعدالدین تفتازانى، حدیث را، مرسله مسلمه (مورد پذیرش همگان) دانسته و مباحث‏خود را در شرح المقاصد (6) بر آن بنا کرده است . این حدیث‏شریف، با عبارات دیگرى نیز وارد شده است، ولى همگى، به یک معنا اشاره دارند . به عنوان نمونه، در مسند احمد (7) ، مسند ابى داوود الطیالسى (8) ، صحیح ابن حبان (9) ، المعجم الکبیر (10) ، این حدیث، چنین وارد شده است: «من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة‏» .
برخى دیگر از علما، حدیث را به شکل زیر از کتاب المسائل الخمسون فخر رازى نقل کرده‏اند: «من مات و لم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیا .» . البته، باید چنین معرفتى، مقدمه‏ى اعتقاد باشد; یعنى، هر کس بمیرد و به امام زمان خود که منصوب از جانب خدا است، باور نداشته باشد، بر مرگ جاهلیت مرده است . مراد از «امام زمانه‏» ، هر حاکمى که بر امور مسلمانان و مؤمنان سیطره پیدا کرده باشد، نیست; زیرا، شناخت چنین شخصى، واجب نیست و نشناختن او، موجب ورود در جهنم و مرگ جاهلیت نخواهد بود . آن امامى که شناخت و اطاعت‏اش واجب بوده و اعتقاد به او و حجت قرار دادن او بین خود و خداى لازم است، امامى است که منصوب از جانب خداوند باشد . تاریخ نگاران، نوشته‏اند همان عبدالله بن عمر که از بیعت‏با على (علیه‏السلام) امتناع کرد، شبانه، در خانه‏ى حجاج را کوبید تا با او براى عبدالملک بیعت کند، تا آن شب را بدون امام به صبح نرساند! عبدالله، به حجاج گفت: «شنیدم رسول الله فرمود: "من مات ولا امام له مات میتة جاهلیة" .» .
گفتنى است در این شب، حجاج عبدالله بن عمر را تحقیر کرده و پاى خود را براى بیعت دراز کرد و عبدالله بن عمر اینگونه با حجاج بیعت نمود البته این اثر وضعى گناه او است، زیرا کسى که از بیعت‏با شخصى مثل على (علیه‏السلام) خوددارى کند روزى با امثال حجاج با چنین کیفیتى یعت‏خواهد کرد . همچنین تاریخ نگاران در شرح حال عبدالله بن عمر چنین آورده‏اند که ایشان در واقعه حرة - در این واقعه یزید بن معاویه به مدت سه روز شهر مدینه را براى سپاهیان خود مباح اعلام کرد تا هر کارى که خواستند انجام دهند، در این واقعه دهها هزار نفر از جمله صدها تن از صحابه و تابعین کشته شده و صدها زن بدون شوهر فرزند به دنیا آوردند - نزد عبدالله بن مطیع آمد و گفت: نزد تو آمده‏ام تا حدیثى را که از رسول الله شنیده‏ام براى تو نقل کنم: پیامبر فرمود: (من خلع یدا من طاعة لقى الله یوم القیامة لاحجة له، و من مات و لیس فى عنقه بیعة مات میتة جاهلیة) (11) البته بعدها عبدالله بن عمر به سبب بیعت نکردن با حضرت على (علیه‏السلام) و مشارکت نکردن با ایشان در جنگ - با گروه متجاوزان - تاسف مى‏خورد . (12) بنابراین مساله وجوب شناخت امام در هر زمان و وجوب اعتقاد به امامت اشان و ملتزم شدن به بیعت‏با او مورد پذیرش همگان - شیعه و اهل سنت - بوده و احادیث و سیرت صحابه بر آن دلالت داشته و از ضروریات عقائد اسلامى به شمار مى‏آید .
نکته‏ى سوم : حضرت رسول (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) فرمودند: «الائمة بعدی اثنا عشر» . (13) حضرت مهدى (عج) از جمله‏ى آن امامان دوازده گانه - که حضرت خبر داده‏اند - است . در این جهت، هیچ شک و تردیدى راه ندارد; چرا که تمام صفات و قیدهایى که در این حدیث‏شریف ذکر شده است، تنها بر حضرت مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه)، منطبق است و نه کس دیگر; زیرا، تنها، آن هنگام که حضرت حجت (علیه‏السلام) پدیدار شود، مردم، بر امامت او اجتماع خواهند داشت و خداوند تبارک و تعالى، به دست ایشان، اسلام را عزیز خواهند گرداند و بر همه‏ى ادیان غلبه خواهند داد . برخى از نویسندگان که جانشینان بعد از رسول اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) را از میان بنى امیه و . . . مى‏دانند، امام مهدى (عج) را جزء آن خلفا بر شمرده‏اند .
خلاصه‏ى سخن اینکه: _1 امت اسلامى، داراى یک منجى مصلح، به نام مهدى (علیه‏السلام) است . 2 - در هر زمانى، امامى است که بر همه‏ى مسلمانان واجب است او را بشناسد و به او ایمان بیاورند . 3 - مراد از مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) - که در روایات پیامبر اکرم )صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) از او خبر داده شده است - دوازدهمین امام از ائمه‏ى اطهار (علیه‏السلام) است . بنابراین، بعد از آن که همه‏ى مسلمانان، بر ایده‏ى مهدویت اتفاق دارند و حضرت مهدى (علیه‏السلام)، امام دوازدهمین شیعیان است، شناخت و اعتقاد به او، واجب است و هر کس بمیرد و او را نشناسد، بر مرگ جاهلیت مرده است . در کتاب‏هاى اهل سنت هم روایاتى که مطابق با ایده و عقیده‏ى شیعه‏ى امامیه باشد، وجود دارد . در این جا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم:

روایت‏یکم
 

پیامبر اکرم فرمود: «اگر از [عمر] دنیا، جز یک روز باقى نماند، خداوند تبارک و تعالى، آن روز را آن قدر طولانى مى‏گرداند، تا این که مردى از فرزندان من، در آن روز، برانگیخته شود . او هم نام من است .» . سلمان ایستاد، و عرضه داشت: «یا رسول الله! از کدامین فرزندت؟» . حضرت فرمود: «از این فرزند و با دستان مبارک‏اش بر حسین زد .» . این روایت، از ابى القائم الطبرانى (14) ابن عساکر الدمشقى، ابى نعیم الاصفهانى ابن قیم الجوزیه، یوسف بن یحیى المقدسى، (15) شیخ الاسلام الجوینى (16) ، ابن حجر المکى (17) (صاحب الصواعق) نقل شده است .

روایت دوم
 

زمانى که پیامبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) در حال احتضار بود، به حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمود: «اى فاطمه! چه چیزى تو را مى‏گریاند؟ بدان که خداوند تبارک و تعالى، به زمین نظر کرد و از آن، پدرت را اختیار کرده و او را به پیامبرى برانگیخت، سپس دوباره به زمین نظر کرد و شوهرت را اختیار کرد . به من وحى کرد که تو را به ازدواج او در آورم و او را وصى خود قرار دهم . آیا نمى‏دانى که خداوند به سبب این که نزد خداوند، بزرگ منزلت‏بودى، تو را به ازدواج کسى در آورد که از همه عالم‏تر و بردبارتر بود و اسلام آوردن او بر همه مقدم است؟» . حضرت زهرا (علیهاالسلام) تبسم نمود و شاد گردید . سپس رسول‏الله (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) افزود: «و از ما است آن مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) که حضرت عیسى پشت‏سر او نماز مى‏گذارد .» . سپس بر کتف امام حسین (علیه‏السلام) زده و فرمود: «مهدى امت، از فرزندان ایشان است .» . ابوالحسن الدار قطنى، ابوالمظفر السمعانی، ابوعبدالله الکنجى، و ابن الصباغ المالکى (18) ، این حدیث‏شریف را در منابع خود ذکر کرده‏اند .

حدیث‏سوم
 

پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) فرمود: «یخرج المهدی من ولدالحسین من قبل المشرق، لو استقبلته الجبال لهدمها واتخذ فیها طرقا» ; مهدى، از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، از جانب مشرق، خروج مى‏کند . اگر کوه‏ها در مقابل او بایستند، آن‏ها را نابود گردانده و آن‏ها را هموار مى‏کند .» . این حدیث‏شریف هم از نعیم بن حماد، الطبرانى، ابى نعیم والمقدسى (صاحب کتاب عقدالدرر فی اخبار المنتظر) (19) نقل شده است .

سخنان دانشمندان اهل سنت
 

بسیارى از تاریخ نویسان و محدثان اهل سنت هم تصریح دارند که مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) از ذریه‏ى امام حسین (علیه‏السلام) است و اضافه مى‏کنند که ایشان، فرزند امام حسن عسکرى است که پا به عرصه‏ى گیتى گذاشته و در قید حیات است . مشهورترین آنان، عبارت‏اند از:
احمد بن محمد بن هاشم البلاذری، (وفات 279 ه)، ابوبکر البیهقى (وفات 458 ه) ; ابن الخشاب (وفات: 567 ه) ; ابن الارزق (وفات 590 ه) ; ابن عربى اندلسى (صاحب فتوحات مکیه). (وفات 638 ه) ; ابن طلحة شافعى (وفات 653 ه) ; سبط ابن جوزى حنفى (وفات 654 ه) ; کنجى شافعى (وفات 658 ه) ; صدر الدین قونوى (وفات 672 ه); جلال الدین سیوطى (وفات 911 ه (

فصل دوم
 

در کتاب‏هاى اهل سنت، درباره‏ى مهدویت، روایاتى است که با نظر شیعه مخالف است . برخى از علماى اهل سنت، مطابق این روایات، نظرى خلاف مشهور عامه‏ى مسلمانان داده‏اند . در این فصل، این روایات بررسى مى‏شود. _1در روایتى آمده است: «المهدی هو عیسى بن مریم .» . (20) این خبر واحد، تنها در برخى از کتاب‏هاى اهل سنت وارد شده است . این خبر با آن همه احادیث که مى‏گوید، حضرت مهدى (علیه‏السلام) فرزند حضرت امام حسن عسکرى (علیه‏السلام) است، نمى‏تواند برابرى کند .
_2 ر روایتى آمده است: «المهدی من ولد العباس .» . (21) این روایت نیز، خبر واحد و مخالف روایات متواتر است . به نظر مى‏رسد، این روایت، در زمان بنى عباس، براى صلاحیت‏بخشیدن به سلاطین بنى عباس وضع شده است .
_3 وایتى آمده است: «المهدی من ولد الحسن .» . (22) این روایت نیز خبر واحد است .
_4 در روایتى آمده است: «اسم ابی المهدی اسم ابی النبی .» . (23) با عنایت‏به این خبر، نام پدر امام مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه)، «عبدالله‏» است که این قابل انطباق بر مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) نیست، اما باید دانست که این روایت، خبر واحد است و غیر قابل اعتنا .
_5 ابن تیمیه هم به طبرى و ابن قانع نسبت داده است که امام حسن عسکرى (علیه‏السلام) فرزندى نداشته است . این نسبت، دروغى بیش نیست و طبرى و ابن قانع چنین نگفته‏اند .

فصل سوم
 

در این فصل به موضوعاتى مانند طول عمر، فایده‏ى غیبت، مکان زندگى حضرت، مى‏پردازیم .
متاسفانه، برخى از نویسندگان اهل سنت، مانند صاحب منهاج السنة، این سؤالات و ابهامات را با شتم و استهزاء و تمسخر و . . . همراه کرده‏اند که این، امرى ناشایست است . انسانى که نمى‏داند و یا شک کرد، مى‏پرسد، نه این که قلم‏اش به مطالب غیر اخلاقى آلوده سازد .

1 _ طول عمر
 

سعد الدین تفتازانى طول عمر حضرت (علیه‏السلام) را بعید مى‏شمارد و مى‏گوید: «شیعه‏ى امامیه، مى‏پندارند محمد بن حسن عسکرى (علیه‏السلام)، به سبب ترس از دشمنان، پنهان شده است و عمر ایشان، همانند عمر نوح و لقمان و خضر، است . سایر مذاهب، این نظر را انکار مى‏کنند; زیرا، اولا، چنین ادعایى محال است و دوم این که، بعید است که یک امام به اندازه‏اى در میان مردم پنهان باشد که تنها نامى از او یاد شود، و سوم این که وجود چنین امامى، عبث و بیهوده است . اگر بپذیریم که امامى، این اندازه عمر کند، بایستى پیدا باشد و مردم او را ببینند . نیز، داستان اقتداى حضرت مسیح به مهدى (عج) و بر عکس آن، مستندى ندارد .» . بنابراین برخى همچون سعدالدین تفتازانى اگرچه ولادت یافتن امام مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) از امام حسن عسکرى را پذیرفته‏اند، ولى از نظر آنها بعید است امام، این اندازه عمر طولانى داشته باشد و مى‏گویند حضرت وفات یافته است زیرا در عقل آنها نمى‏گنجد که انسان با این عمر طولانى در این دنیا باقى بماند . در پاسخ او باید گفت، اولا، این سخن با حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة‏» ، منافات دارد; زیرا، این حدیث، بر وجود امام در هر زمانى دلالت دارد و «زمان او» و «زمان ما» و «زمان آیندگان‏» نمى‏تواند، شامل این روایت نباشد . براى همین جهات است که برخى هم در حیرت مانده‏اند، اینان از طرفى به بقاء حضرت اعتراف نمى‏کنند زیرا از نظر آنها بعید است کسى با این عمر طولانى در دنیا باقى بماند و از جانب دیگر به سبب ادله موجود نمى‏توانستند حیات حضرت را انکار کنند . بنابراین، اینان اگرچه معترف به راه دست‏یافتن حضرت هستند ولى مى‏گویند نمى‏دانیم چه بر سر حضرت آمد: ثانیا، اگر به عدم امکان امرى، اعتقاد داشته باشیم با وقوع یک فرد و یک مصداق از آن در عالم خارج، مثلا، ده در صد از این اعتقاد کاسته مى‏شود . و به همین ترتیب، وجود مصداق‏هاى متعدد، در صد آن اعتقاد را کم خواهد کرد . و آن امر محال، امکان‏پذیر مى‏گردد . به عنوان نمونه چنانچه شخصى ادعا نماید که مى‏تواند از روى آب عبور کند دیگران سخن او را دروغ مى‏شمرند و مى‏گویند، این کار غیر ممکن است، اگر این شخص یک بار از روى آب عبور کند، به اندازه همین یک مرتبه از محال بودن این امر کاسته مى‏شود و اگر این عمل چندین مرتبه تکرار شود به صورت یک امر طبیعى و عادى شده و امکان‏پذیر مى‏گردد . بنابراین، از آن جا که براى خداوند امکان داشته است‏به حضرت نوح و حضرت خضر و حضرت عیسى (علیهم‏السلام) عمر طولانى عطا فرماید و علاوه بر آن، در کتاب‏هاى اهل سنت، روایاتى است که حاکى از وجود فعلى دجال است، با تعدد افراد و مصادیق و شواهد، مسئله‏ى طول عمر، استبعادش، دائما، کاسته مى‏شود و زائل مى‏گردد . در نتیجه عمر طولانى براى حضرت حجت (علیه‏السلام) دیگر غیر ممکن نیست .
نکته :اگر چه ابن تیمیه، اصل حیات حضرت خضر را انکار کرده و گفته است: «بیش‏تر علما، به وفات حضرت خضر معتقد هستند .» ، ولى ابن حجر عسقلانى (24) حضرت خضر را از صحابه‏ى رسول الله دانسته است و حافظ نووى (25) - از علماى قرن 6 یا 7 - بر زنده بودن خضر در زمان ایشان تصریح دارد . در قرن‏هاى بعد هم القارى در المرقاة (26) و شارح الواهب الدنیه به بقاى حضرت خضر تا زمان خودشان تصریح کرده‏اند و حتى حکایت‏ها و داستان‏هایى از کسانى که با حضرت خضر ملاقات کرده‏اند و از ایشان اخبار و روایاتى شنیده‏اند، (27) نقل کرده‏اند . پاسخ دیگر این اشکال این است که اگر حکمت‏خداوند، اقتضا کند که یک نفر را هزاران سال در این جهان باقى گذارد، قدرت خداوند آن اراده و مشیت را به انجام مى‏رساند .

2استفاده از امام غایب
 

ابن تیمیه و سعد تفتازانى مى‏گویند: «از مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه)، تنها، نامى باقى مانده است و حتى کسانى که به وجود او معتقد هستند، از ایشان سود و نفعى نمى‏برند .» . به این شبهه پاسخ‏هاى گوناگونى مى‏توان داد . یکى از آن پاسخ‏ها این است که حوادث و حکایت‏هاى فراوانى در شرح حال بزرگان شیعه و . . . نقل شده است که اینان، در موارد متعددى، براى رفع مشکلات و . . . به محضر حضرت شرف یاب شده‏اند و امام هم آن مشکلات را از ایشان رفع کرده است . پاسخ دیگر این است که خداوند تبارک و تعالى، براى هر امتى، رسول و امامى فرستاد تا حجت‏خود را بر آنان تمام کند، ولى بسیارى از انبیا و رسولان، در اولین روز رسالت‏خود، کشته و یا تبعید و یا به دار آویخته شدند، حال آیا مى‏توان به خداوند عرضه داشت که فرستادن رسولان و انبیا از جانب خداوند کارى عبث و بیهوده بوده است؟

مکان زندگى حضرت
 

شبهه‏ى دیگر این است که «حضرت در کجا زندگى مى‏کند؟» . در پاسخ مى‏پرسیم، شما که به زنده بودن حضرت خضر (علیه‏السلام) اعتقاد دارید مکان زندگى ایشان را کجا مى‏دانید؟ این که ایشان و امثال او در کجا زندگى مى‏کنند، پرسش اساسى نیست . براى اعتقاد به وجود یک نفر، لازم نیست که بدانیم، او، در کجا زندگى مى‏کند . حضرت مهدى (علیه‏السلام) و جناب خضر (علیه‏السلام) و . . . در این کره‏ى خاکى زندگى مى‏کنند و نه در جاى دیگر .

انتظار، برترین عمل
 

سبب غیبت‏حضرت حجت (علیه‏السلام) یا از بابت عدم وجود مقتضى و زمینه‏هاى مناسب براى ظهور است و یا از بابت وجود مانع . پس براى ظهور حضرت (علیه‏السلام) باید زمینه‏ى مناسب را ایجاد کرد و موانع را برچید . اگر معناى «افضل الاعمال انتظار الفرج‏» تبیین شود، وظیفه‏ى ما در عصر غیبت و نقش مان براى زمینه‏سازى ظهور حضرت، روشن خواهد شد . براى فهم این روایات، ابتدا، باید بدانیم که ظهور حضرت (علیه‏السلام) یک امر ناگهانى است (28) و هیچ کس نمى‏تواند زمان ظهور و بر طرف شدن موانع و تحقق زمینه‏هاى ظهور (29) را پیش بینى کند . تنها، خداوند تبارک و تعالى، نسبت‏به زمان برطرف شدن موانع و تحقق زمینه‏هاى مناسب براى ظهور حضرت آگاه است . و هیچ کس نمى‏تواند زمان آن را تعیین کند . در روایت آمده است: «کذب الوقاتون‏» .
و نیز باید بدانیم که حکومت و قضاوت حضرت حجت (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) مانند حکومت‏حضرت داوود (علیه‏السلام) است; (30) یعنى، ایشان، بر اساس واقع و آگاهى خود حکم خواهند کرد و نه بر اساس بینه و . . . بینه و . . . ، از قواعد ظاهرى است که ممکن است، اشتباه هم باشند . یکى از قواعد قضاوت، «قاعده‏ى ید» است . طبق این قاعده، مثلا اگر کتابى در دست کسى باشد، همین امر، مالکیت او را بر کتاب، نشان مى‏دهد . لذا اگر کس دیگرى ادعا کند ولى شاهد و . . . نداشته باشد، قاضى، کتاب را به کسى مى‏دهد که در دست او است، اما آن هنگام که حضرت اش بیاید، حکم ایشان، بر اساس واقع است . در این مثال اگر فردى که کتاب در دست‏اش است، واقعا، مالک نباشد، حضرت به این قاعده توجه نمى‏کند و کتاب را به صاحب اصلى‏اش باز مى‏گرداند . این در حالى است که پیامبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) مى‏فرمودند (انما اقضى بینکم بالبینات والایمان و بعضکم الحسن بحجة من بعض و ایما رجل قطعت له قطعة فانما اقطع له قطعة من نار) و فقط بر اساس قواعد ظاهرى و نه بر اساس واقع حکم مى‏نمودند، بنابراین اگر مدعى، بینه‏اى مبنى بر مالکیت‏خانه مى‏آورد، پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) بر اساس آن بینه حکم نموده و خانه را به ایشان واگذار کرده و مى‏فرمودند: من بین شما با بینه حکم مى‏کنم و اگر بینه مدعى دروغ باشد و از این راه مالک خانه گردد باید بداند که این خانه قطعه‏اى از آتش بوده و نباید آن را اخذ کند .
هنگامى که این دو امر را دانستیم، معناى «افضل الاعمال انتظار الفرج‏» روشن مى‏شود; زیرا، انتظار ظهورى ناگهانى و حکم بر حسب واقع، انسان را وا مى‏دارد که در هر لحظه، نسبت‏به تکالیف خود در امور اجتماعى و . . . واقف باشد و به آن‏ها عمل کند و خود را در عقیده و عمل اصلاح کند و دیگران را هم اصلاح سازد . بدین سان، انتظار، برترین وسیله براى اصلاح فرد و جامعه است و با اصلاح فرد و جامعه، راه براى ظهور حضرت حجت (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) هموار مى‏شود و اصلاح شدگان، از اعوان و انصار حضرت خواهند بود . گفتنى است روایات ائمه (علیهم‏السلام) شیعیان را از عجله براى ظهور امام (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) بر حذر داشته‏اند و تکلیف شیعیان را در عصر غیبت، اطاعت از پروردگار و آماده شدن براى ظهور امام مى‏دانند . ما، فقط، به انتظار ظهور حضرت امر شده‏ایم . و انتظار فرج هم همان طور که گفته شد یعنى اصلاح خود و دیگران و جامعه . در روایت آمده است که «ولاتستعجلوا مما لم یعجله الله بکم; فانه من مات منکم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا و وقع اجره على الله و استوجب ثواب مانوى من صالح عمله، قامت النیة مقام اصلاته لسیفه فان لکل شی‏ء مدة واجلا;» (31) در آن چه را که خداوند شتاب در آن را لازم نداشته، شتاب نکنید; زیرا، هر کس از شما که در بستر خویش، با شناخت‏خدا و پیامبر بمیرد، شهید از دنیا رفته است و پاداش او بر خدا است و ثواب اعمال نیکویى که قصد انجام دادن آن را داشته، خواهد برد و نیت و ثواب شمشیر کشیدن را دارد; زیرا، براى هر چیزى مدت و وقتى است . بنابراین، در عصر حاضر، هم به دعاى براى تعجیل فرج و هم به آماده کردن خود براى خدمت‏به امام عصر (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) امر شده‏ایم و اگر هر کدام از ما به وظایف خود عمل کند و حق پروردگار و رسول الله و اهل بیت را بشناسد، زمینه‏ى مناسب براى ظهور امام (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) را فراهم آورده است .

پى‏نوشت:
 


1) بسیارى از علماء اهل سنت هم در کتاب‏هاى خود احادیثى در وصف امام مهدى (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) نقل نموده‏اند.
. ک: سنن ابن داود، ج 4، ص 107; سنن ابن ماجه، ج 2; کتاب الفتن باب 34; الصواعق المحرقه، ص 163; سند احمد، ج 1، ص 159; صحیح ترمذى، ج 4، ص 505; فوائد السمطین، ج 2، ص 331; تاریخ دمشق/ابن عساکر، ج 1، ص 114; ینابیع المودة، ص 431; حلیة‏الاولیاء، ج 5، ص 75; الفصول المهمة، ص 297; مشکاة‏المصابیح، ج 3، ص 1501; مجمع الزوائد، ج 7، ص 314 و . . . 2) نساء: 165 .
3) انفال: 42 .
4) انعام: 149 .
5) نهج البلاغه، ح 147 .
6) شرح المقاصد، ج 5، ص 239 .
7) مسند احمد، ج 5، ص 61، رقم 16434 .
8) مسند ابى داوود الطیالسى، ص 259 .
9) صحیح بن حبان، ج 10، ص 434، قم 457 .
10) المعجم الکبیر (طیرانى)، ج 19، ص 388، رقم 910 .
11) کمال الدین و تمام النعمه/شیخ طوسى/انتشارات اسلامیه/ج 1، ص 380 - 372 .
12) صحیح مسلم/ج 3/ص 1478، رقم 1851 .
13) طبقات ابن سعد/ج 4/ص 187 - 185 .
14) المعجم الکبیر، ح 10، ص 166، رقم 10222 .
15) عقدالدرر فى اخبار المنتظر، ص 56 .
16) فرائد السمطین، ج 2، ص 325، رقم 575 .
17) الصواعق المحرمه، ص 249 .
18) البیان فى اخبار صاحب الزمان، الکنجى الشافعى، ص 502 .
19) الفتن، نعیم بن حماد، ج 1، ص 371، ح 1095; عقدالدرر، ص 282 (از طبرانى و ابى نعیم) ; والحاوى للفتاوی، ج 2، ص 66 .
20) کنز العمال، ج 14، ص 263، ح 38656 .
21) المنار المنیف، ص 149; کنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663 .
22) المنار المنیف، ص 150 .
23) کنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678 .
24) الاصابه، ج 2، ص 114 - 115 - درالکتب العلمیه - بیروت .
25) تهذیب الاسماء واللغات، ج 1، ص 176، رقم 147 .
26) مرقاة‏المفاتیح، ج 9، ص 692 .
27) با این اوصاف، از آن جا که ابن تیمیه مى‏دانست وجود خضر، بهترین دلیل براى رفع استبعاد از طول عمر است، دست‏به تکذیب خضر زده است .(مؤلف)
28) قال رسول الله (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) : المهدى من ولدى، اسمه اسمى، و کنیته کنیتى، اشبه الناس بى خلقا و خلقا، تکون به غیبة و حیرة تضل فیها الامم، ثم یقبل کالشهاب الثاقب یملاءها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما .(کمال الدین، ج 1، ص 286)
قال حسین بن على (علیه‏السلام) : فى التاسع من ولدى، سنة من یوسف و سنة من موسى بن عمران، و هو قائمنا اهل البیت، یصلح الله تبارک و تعالى امره فى لیلة واحدة .(کمال الدین، ج 1، ص 316همچنین ر . ک:
1 - کمال الدین، ج 1، ص 287/قم، مؤسسه نشر اسلامى
2 - همان، ج 2، ص 372/قم، مؤسسه نشر اسلامى
3 - همان، ج 1، ص 151/قم، مؤسسه نشر اسلامى
4 - الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1171/قم/مدرسه الامام المهدى
5 - همان، ج 2، ص 955/قم/مدرسه الامام المهدى
6 - الغیبة، ص 159/قم/منشورات مکتبة بصیرتى
دلائل الامامة، ص 347/قم/انتشارات رضى
8 - همان، ص 250/قم/انتشارات رضى
9 - تقریب المعارف فى الکلام، ص 191/تقى الدین بن نجم بن عبدالله/قم/جامعه مدرسین
10 - اثبات الوصیة للامام على بن ابى طالب، ص 279/قم/منشورات مکتبة بصیرتى
29) حضرت استاد محمد اشتهاردى موارد ذیل را مهم‏ترین عوامل زمینه ساز ظهور حضرت مى‏دانند .
1 - جاذبه قرآن و حقانیت اسلام
2 - علم و اندیشه و به کار انداختن آن
3 - استقامت و پایدارى و شجاعت
4 - زهد و رعایت اخلاق و حقوق
5 - ایمان و توکل به خدا
6 - تعاون و همکارى
7 - برخوردها و روشهاى منطق با همدیگر
8 - توجه به طبقه مستضعف
9 - اتحاد و انسجام مسلمانان
10 - رهبر شایسته
بقیة‏الله/1402/مسجد صدریه، ص 134 - 126 .
30) قال ابوعبدالله: ان فى صاحب هذا الامر سننا من الانبیاء على نبینا و . . . و سنة من داوود و هو حکمه باالالهام .
(الخرائج والجرائح، ج 2، ص 936/قم/مدرسه الامام المهدى)
کتبت الى ابى محمد العسکرى اساله عن القائم (علیه‏السلام) : اذا قام: بم یقضى بین الناس؟ واردت ان اساله عن شى‏ء لحمى الربع، فاغفلت ذکرالحمى، فجاء الجواب، سالت عن الامام، اذا قام قضى بین الناس بعلمه کقضاء داود لایسال البینة .
(الدعوات/سعید بن عبدالله بن حسین/ص 209/قم/مدرسه الامام المهدى)
همچنین ر . ک: الغیبة طوسى: ص 261; الامامة والتبصرة، ص 93، ح 84; الخرائج الجرائح، ج 1، ص 431; بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد/محمد بن حسن/ص 259/قم/چاپ کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى .
31) نهج البلاغه، خ 190 .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی