یا اباصالح المهدی

یا اباصالح المهدی

«خسف بیداء»

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ

«خسف بیداء»

اللهم عجل لولیک الفرج

چکیده: «خسف بیداء» که تعدد روایات و تنوع منابع در باره آن نشان‌دهنده اهمیت و اهتمام نویسندگان متقدم به آن است، از نشانه‌های حتمی ظهور امام مهدی(ع) به شمار می‌رود که هم جوامع معتبر شیعی، احادیث مربوط به آن را گزارش کرده‌اند و هم منابع معتبر اهل سنت بدان پرداخته‌اند و دامنه آن به بحث‌های فقهی نیز کشیده شده است.

مقصود از «خسف بیداء» این است که چون لشکر سفیانی که به قصد کشتن امام مهدی(ع) از مدینه به سمت مکه راه افتاد، در میانة‌ راه و در سرزمین بیداء به شکلی معجزه‌آسا در زمین فرو ‌می‌رود. تحقق اعجازآمیز این رخداد نشان می‌دهد ارادة الهی بر این تعلق گرفته است که حتی با مداخلة عوامل فوق طبیعی، از آخرین ذخیرة خود محافظت نماید.

مقدمه

«خسف بیداء» یکی از نشانه‌های ظهور امام مهدی(ع) است که در بسیاری از روایات از آن سخن گفته شده است. این نشانه از دو واژة «خسف» و «بیداء» تشکیل شده است. واژة خسف در لغت به معنای فرو رفتن است و واژه «بیداء» به معنای بیابانی است که در آن چیزی نباشد. اما مقصود از این واژه در این‌جا و بلکه کاربرد اکثری آن در روایات منطقه‌ای میان مکه و مدینه است. (جزری، 1364: ج1، 171)

مقصود از خسف‌بیداء این است که یکی از لشکرهای سفیانی که آهنگ کشتن امام مهدی(ع) را دارد در سرزمین بیداء در زمین فرو می‌رود و از رسیدن به هدف شوم خود ناکام می‌ماند.

اهمیت خسف بیداء

این حادثه از جزئیات مربوط به حادثة قیام سفیانی است، اما با توجه به اهمیت ویژه‌ای که دارد‌، به‌طور مستقل در کنار سایر نشانه‌های ظهور از آن یاد شده است. برای اثبات اهمیت این حادثه، دلایل بسیاری وجود دارد:

1. این حادثه از نشانه‌های حتمی ظهور شمرده شده است.

2. در میان سایر نشانه‌های ظهور، وضعیتی منحصر به فرد دارد؛ زیرا از یک‌سو پدیده‌ای اعجازآمیز است و از سوی دیگر با صیحة آسمانی که آن هم پدیده‌ای معجزه‌آساست این تفاوت را دارد که صیحۀ آسمانی پدیده‌ای است که در آسمان رخ می‌دهد و انسان‌ها فقط نظاره‌گر آن هستند، اما خسف بیداء در زمین رخ می‌دهد و بر تعدادی از انسان‌ها نازل می‌شود و گروهی را به کام مرگ می‌فرستد. به تعبیر دیگر، برخلاف صیحۀ آسمانی که فقط جنبۀ گزارش‌گری و اطلاع‌رسانی دارد، حادثۀ خسف، دخالت مستقیم خداوند در حمایت از جبهة حق است و نشان از آن دارد که ارادۀ خداوند سبحان آن است که به هر صورت ممکن، ولو با دخالت عوامل غیرطبیعی، از جان امام مهدی(ع) محافظت نماید. این رخداد اعجازآمیز که منجر به نابودی بخش‌هایی از مهم‌ترین جبهۀ مخالف حضرت می‌شود، برای سایر مخالفان و معاندان، دارای این پیام است که مقاومت در برابر حرکت جهانی امام مهدی(ع) ثمری جز شکست در پی نخواهد داشت.

3. وجه تمایز دیگری که میان صیحۀ آسمانی و خسف وجود دارد و نشان‌دهندة اهمیت خسف است، این است که صیحه‌ گرچه پدیده‌ای اعجازگونه است، ولی از آن‌جا که بیش‌تر جنبة اطلاع‌رسانی دارد ممکن است با اقدامات رسانه‌ای جبهة باطل تا اندازة زیادی از خاصیت آن کاسته شود، همچنان که در روایات وارد شده است که شیطان با ندایی که سر می‌دهد، امر را بر بسیاری از مردم مشتبه می‌کند. اما خسف بیداء اقدامی کوبنده است که جایی برای شک و شبهه باقی نمی‌گذارد و جبهة باطل از انجام نمونۀ مشابه آن عاجز است. نکتة یاشده می‌تواند دلیل دیگری بر اهمیت خسف باشد که کنکاش پیرامون آن را ضرورت می‌بخشد.

4. نکتة دیگری که اهمیت این ماجرا را می‌نمایاند، شباهت آن با ماجرای اصحاب فیل است؛ زیرا در طول تاریخ دو سپاه جنگی وجود داشته و خواهند داشت که در مسیر مکه به شکل اعجازآمیز و با دخالت نیروهای غیبی نابود می‌شوند؛ نخستین سپاه، لشکر ابرهه بود که به هدف ویران‌سازی کعبه به بلایی آسمانی نابود شد و سپاه دوم سپاه سفیانی است که به هدف کشتن روح و حقیقت کعبه، بدان‌سو حرکت می‌کند و در میانۀ راه به بلایی زمینی گرفتار می‌شود. این مشابهت می‌تواند دارای این نکته باشد که در جریان یورش سپاه سفیانی به سمت مکه، به شخصیتی سوءقصد شده است که حداقل شأنی هم‌طراز کعبه دارد؛ شخصیتی که با کشته شدنش همان اتفاقی خواهد افتاد که با ویران شدن کعبه که نماد توحید و یگانه‌پرستی است رخ می‌داد.

خسف بیداء در قرآن

واژۀ خسف و مشتقات آن هشت‌بار در قرآن کریم به کار رفته است. در این هشت مورد، یک‌بار آن به صورت اخباری از فرورفتن قارون در زمین سخن گفته شده است:

فَخَسَفْنَا بِهِ و َبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِینَ؛ (قصص: 81)

آن‌گاه [قارون] را با خانه‏اش در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که در برابر [عذابِ] خدا او را یارى کنند و [خود نیز] نتوانست از خود دفاع کند.

و در چندین مورد کفار و مشرکان به فرو رفتن در زمین و عذاب‌های مشابه تهدید شده‌اند:

أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَن یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَشْعُرُونَ؛ (نحل: 45)

آیا کسانى که تدبیرهاى بد مى‏اندیشند، ایمن شدند از این‌که خدا آنان را در زمین فرو ببرد، یا از جایى که حدس نمى‏زنند عذاب برایشان بیاید؟

أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَکُمْ وَ کِیلاً؛ (اسراء: 68)

مگر ایمن شدید از این‌که شما را در کنار خشکى در زمین فرو برد یا بر شما طوفانى از سنگ‌ریزه‏ها بفرستد، سپس براى خود نگاهبانى نیابید؟

تهدید به خسف در زمین و عملی شدن آن دربارة قارون در گذشتة تاریخ، استبعاد احتمالی تحقق این پدیده را در آینده به کلی برطرف می‌کند.

افزون بر این، پیشوایان معصوم چهار آیه از آیات قرآن کریم را به حادثة خسف بیداء تأویل کرده‌اند. البته آیات دیگری نیز وجود دارند که به این موضوع تأویل شده‌اند. (انعام: 65؛ هود: 83) لیکن این آیات به مطلق خسف تأویل شده‌اند و در آن‌ها نامی از بیداء نیست و چنان‌که خواهد آمد، خسفی که در آخرالزمان رخ می‌دهد منحصر به خسف بیداء نیست. بنابراین، چه‌بسا این روایات به خسف‌هایی غیر از خسف بیداء نظر داشته باشند. چهار آیة یاد شده از شمار زیر است:

1. أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَن یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَشْعُرُونَ (نحل: 45)

از امام صادق(ع) دربارۀ این آیه چنین روایت شده است:

فَإِذَا خَرَجَ رَجُلٌ مِنْهُمْ مَعَهُ ثَلَاثُمِائَةِ رَجُلٍ وَ مَعَهُ رَایَةُ رَسُولِ اللَّهِ عَامِداً إِلَى الْمَدِینَةِ حَتَّى یَمُرَّ بِالْبَیْدَاءِ فَیَقُولَ هَذَا مَکَانُ الْقَوْمِ الَّذِینَ خُسِفَ بِهِمْ وَ هِیَ الْآیَةُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ: أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ * أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِین‏؛ (عیاشی، بی‌تا: ج1، 65)

پس چون یکی از فرزندان حسین خروج کرد که همراهش سیصد و اندی مرد بودند و با او پرچم پیامبر خدا بود و قصد مدینه را داشت تا این‌که به بیداء می‌رسد و می‌گوید: این‌جا مکان گروهی است که در زمین فرو می‌روند و این ‌همان سخن خداوند است که می‌فرماید: «آیا کسانى که تدبیرهاى بد مى‏اندیشند، ایمن شدند از این‌که خدا آنان را در زمین فرو ببرد، یا از جایى که حدس نمى‏زنند عذاب برایشان بیاید؟ آیا در حال رفت و آمدشان [گریبان] آنان را بگیرد، و کارى از دستشان برنیاید؟»

2. وَ لَوْ تَرَى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَکَانٍ قَرِیبٍ. (سبأ: 51)

این آیه در روایات متعددی هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل‌سنت به خسف بیداء تأویل شده است. از جمله امام علی(ع) در این‌باره می‌فرماید:

... وَ یَأْتِی الْمَدِینَةَ بِجَیْشٍ جَرَّارٍ حَتَّى إِذَا انْتَهَى إِلَى بَیْدَاءِ الْمَدِینَةِ خَسَفَ اللَّهُ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ: وَ لَوْ تَرَى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَکَانٍ قَرِیبٍ؛ (نعمانی، 1422: 316)

... و سفیانی با سپاهی بزرگ به مدینه می‌آید. چون به بیداء مدینه می‌رسد خداوند او را در زمین فرو می‌برد و این همان سخن خداوند بلندمرتبه است که می‌فرماید: «و اى کاش مى‏دیدى هنگامى را که [کافران] وحشت‏زده‏اند [آن‌جا که راهِ] گریزى نمانده است و از جایى نزدیک گرفتار آمده‏اند.»

و در منابع اهل‌سنت از پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین روایت شده است:

... و یخلی جیشه التالی بالمدینة، فینهبونها ثلاثة أیام و لیالیها، ثم یخرجون متوجهین إلى مکة، حتى إذا کانوا بالبیداء، بعث الله جبریل، فیقول: یا جبرائیل! اذهب فأبدهم، فیضربها برجله ضربة یخسف الله بهم، فذلک قوله فی سورة سبأ وَ لَوْ تَرَى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ ... ؛ (دمشقی، 1415: ج22، 129)

... و سفیانی سپاه دیگرش را در مدینه رها می‌کند و آن‌ها سه شبانه‌روز آن‌جا را غارت می‌‌کنند. سپس به سوی مکه حرکت می‌کنند و چون به بیدا می‌رسند خداوند جبرئیل را می‌فرستد و به او می‌فرماید: ای جبرئیل، برو و آن‌ها را نابود کن! پس او با پا ضربه‌ای به زمین می‌زند و خداوند آن‌ها را در دل زمین فرو می‌برد و این همان سخن خداوند در سوره سبأ است که می‌فرماید: «و اى کاش مى‏دیدى هنگامى را که [کافران] وحشت‏زده‏اند [آن‌جا که راهِ] گریزى نمانده است... .»

3. حم عسق (شوری: 1 و 2)

از امام باقر(ع) در این‌باره چنین روایت شده است:

«حم» حتم و «ع» عذاب، و «س» سنون کسنی یوسف ـ علیه السلام ـ و «ق» قذف و خسف و مسخ یکون فی آخر الزمان بالسفیانی و اصحابه ... ؛ (حسینی استرآبادی، 1366: ج2، 542)

«حم» حتمیت است و «ع» عذاب است و «س» سال‌های خشک‌سالی است، مانند سال‌های خشک‌سالی یوسف(ع) و «ق» پرتاب کردن و فرو رفتن و مسخی است که در آخرالزمان برای سفیانی و اصحابش خواهد بود... .

4. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَى‏ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً. (نساء: 47)

امام صادق(ع) در ضمن روایتی چنین فرمودند:

... فَیَنْزِلُ أَمِیرُ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ الْبَیْدَاءَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: یَا بَیْدَاءُ! أَبِیدِی الْقَوْمَ، فَیَخْسِفُ بِهِمْ، فَلَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ، یُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ إِلَى‏ أَقْفِیَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ کَلْبٍ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَى‏ أَدْبَارِهَا... . (نعمانی، 1422: 290)

امیر سپاه سفیانی در بیداء فرود می‌آید. پس منادی از آسمان ندا می‌دهد: ای بیداء، این قوم را نابود کن! پس آن‌ها را در خود فرو می‌برد و از آن‌ها جز سه نفر باقی نمی‌ماند که خداوند صورت‌هایشان را به پشت سر برمی‌گرداند. آن‌ها از قبیلۀ کلبند و این آیه در‌بارة آنان نازل شده است: «اى کسانى که به شما کتاب داده شده است، به آن‌چه فرو فرستادیم و تصدیق‏کنندة همان چیزى است که با شماست ایمان بیاورید، پیش از آن‌که چهره‏هایى را محو کنیم و در نتیجه آن‌ها را به قهقرا بازگردانیم.» ... .

البته این روایت در مقام بیان مصداق برای برگرداندن سر به پشت است و نه مصداق برای خسف، یعنی یکی از مصادیق برگرداندن سر به سمت پشت که در این آیه آمده برای تعدادی از سپاه سفیانی رخ می‌دهد که از خسف نجات می‌یابند و در آیه اشاره‌ای به فرو رفتن در زمین نیست. با این حال، از آن‌جا که برگرداندن سر به طرف پشت برای سپاه خسف رخ می‌دهد، این آیه را در شمار آیاتی می‌توان دانست که به خسف تأویل شده است.

خسف بیداء در منابع شیعه و اهل‌سنت

روایات مربوط به این حادثه در بسیاری از منابع کهن شیعه و اهل‌سنت ذکر شده است که تنوع این منابع و نیز دست اول بودن آن‌ها و توجه محدثان بزرگ شیعه و سنی به این روایات می‌تواند دلیلی بر اصالت و صحت داشتن اصل این ماجرا باشد. از میان منابع شیعه می‌توان به اثبات الرجعة فضل بن شاذان، الکافی کلینی، کمال‌الدین و الاختصاص شیخ صدوق، الغیبة نعمانی، الغیبة شیخ طوسی، الارشاد شیخ مفید، تفسیر قمی، تفسیر عیاشی و کتاب سلیم بن قیس اشاره کرد و از میان منابع اهل‌سنت می‌توان از صحاح سته و صحیح ابن‌حبان و مسند احمد بن حنبل نام برد. البته گفتنی است که در کتاب‌هایی ‌همچون صحیح بخاری و مسلم از حرکت سپاهی به سوی کعبه به قصد تخریب آن و فرورفتن آن در سرزمین بیداء یا پناهنده شدن مردی به خانة خدا و حرکت سپاهی بدان‌سو برای کشتن آن مرد و در نهایت فرو رفتن آن سپاه در منطقة بیداء سخن گفته شده است. برای نمونه، بخاری از عایشه از پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین حدیث می‌کند:

یغزو جیش الکعبة فإذا کانوا ببیداء من الأرض یخسف بأولهم و آخرهم. قالت: قلت: یا رسول الله! کیف یخسف بأولهم و آخرهم و فیهم أسواقهم و من لیس منهم؟ قال: یخسف بأولهم و آخرهم، ثم یبعثون على نیاتهم؛ (بخاری، 1401: ج3، 19)

سپاهی قصد تخریب کعبه را می‌کند و چون به بیابانی می‌رسد، از اول تا به آخرشان در زمین فرو می‌روند. [عایشه] می‌گوید: عرض کردم: ای رسول خدا، با این‌که در میان آن‌ها اهل بازار و کسانی که جزو سپاه نیستند حضود دارند، باز هم همگی در زمین فرو می‌روند؟ [پیامبر] فرمودند: همگی در زمین فرو می‌روند، ولی طبق نیتشان محشور می‌شوند.

مسلم نیز در حدیث مشابهی از عایشه از آن حضرت چنین روایت می‌کند:

إنّ ناساً من أمتی یؤمون بالبیت برجل من قریش قد لجأ بالبیت حتى إذا کانوا بالبیداء خسف بهم... ؛ (قشیری نیشابوری، ج8، 168)

گروهی از امت من به خاطر مردی از قریش که به کعبه پناه برده قصد خانة خدا را می‌کنند و چون به بیداء می‌رسند در آن فرو می‌روند ... .

این روایات به ظاهر گویا، ارتباطی با امام مهدی(ع) ندارند؛ اما روایات دیگری وجود دارد که ارتباط آن‌ها با امام مهدی(ع) بسیار شفاف‌تر است و از آن‌جا که به نظر، این مجموعه‌روایات از یک خانوادة حدیثی هستند، می‌توان به ارتباط این مجموعه با خسف بیدایی که دربارة سفیانی است اطمینان حاصل کرد. برای نمونه، احمد بن حنبل در المسند خود از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت می‌کند:

یکون اختلاف عند موت خلیفة فیخرج رجل من المدینة هارب إلى مکة فیأتیه ناس من أهل مکة فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن و المقام فیبعث إلیهم جیش من الشام فیخسف بهم بالبیداء فإذا رأى الناس ذلک أتته ابدال الشام و عصائب العراق فیبایعونه... یعمل فی الناس سنة نبیهم ـ صلى الله علیه و سلم ـ و یلقى الاسلام بجرانه إلى الأرض یمکث تسع سنین؛ (شبیانی، بی‌تا: ج6، 316)

هنگام مرگ خلیفه‌ای اختلافی خواهد بود. پس مردی از مدینه خارج شده به مکه می‌گریزد. پس تعدادی از اهل مکه نزد او می‌روند و او را به اکراه از مخفیگاهش بیرون می‌آورند و میان رکن و مقام با او بیعت می‌کنند. در این حال سپاهی از شام به سوی‌شان گسیل داده می‌شود و آن‌ها در بیداء در زمین فرو می‌روند. چون مردم این واقعه را مشاهده می‌کنند ابدال شام و گروه‌های (عصایب) عراق نزد او می‌آیند و با او بیعت می‌کنند... او در میان مردم بر اساس سنت پیامبرشان رفتار می‌کند و اسلام را در زمین استقرار می‌بخشد و هفت سال می‌ماند.

روایت یاد شده را ابن‌حبان نیز در صحیح خود آورده و برای آن چنین عنوانی قرار داده است:

ذکر الخبر المصرح بأن القوم الذین یخسف بهم إنما هم القاصدون إلى المهدی؛ (فارسی، 1414: ج15، 158)

بیان حدیثی که تصریح می‌کند قومی که در زمین فرو می‌روند کسانی هستند که به دنبال مهدی‌اند.

ابوداوود سجستانی نویسندة یکی از صحاح شش‌گانه اهل سنت نیز این روایت را در کتاب المهدی آورده است (سجستانی، 1410: ج2، 310) این نشان می‌دهد که طبق برداشت او روایت مورد‌نظر دربارة امام مهدی(ع) است به نظر می‌رسد آن‌چه باعث شده این دو نویسنده مشهور اهل‌سنت این روایت را مربوط به امام مهدی(ع) بدانند تعابیری همچون بیعت میان میان رکن و مقام، پیوستن ابدال شام و عصایب عراق، عمل به سنت پیامبر و از همه مهم‌تر استقرار بخشیدن همه جانبه اسلام است که به گواهی روایات دیگر اجتماع این مجموعه تنها در امام مهدی(ع) است. به نظر می‌رسد بر اساس آن‌چه گذشت بتوان این ادعا را پذیرفت که مجموعه روایات دربارة خسف بیداء خانواده‌ای حدیثی به شمار می‌آیند که همگی از رخدادی برای سفیانی در آخرالزمان خبر می دهند، گرچه این خانوادة حدیثی از نظر شفافیت دلالت در یک سطح نیستند.

خسف‌ بیداء در منابع فقهی

دامنة ماجرای خسف بیداء به کتاب‌های فقهی نیز کشیده شده است. در این خصوص روایات متعددی مبنی بر کراهت نماز گزاردن در سرزمین بیداء وجود دارد. برای نمونه از امام صادق(ع) در این‌باره چنین روایت شده است:

الصلوة تکره فی ثلاثة مواطن من الطریق: البیداء و هی ذات الجیش وذات الصلاصل و ضجنان؛ (کلینی، 1363: ج3، 389)

در سه مسیر نماز خواندن مکروه است: بیداء که همان ذات الجیش است و ذات الصلاصل و ضجنان.

برخی از فقها علت حکم یاد شده را خسف سپاه سفیانی در این سرزمین می‌دانند. برای نمونه ابن‌ادریس حلی در مقام شمارش مکان‌هایی که نماز در آن‌ها کراهت دارد چنین می‌نویسد‌:

و بیداء چرا‌که آن‌جا سرزمین خسف است بر اساس آن‌چه در روایات آمده است سپاه سفیانی در حالی‌که قصد مدینة‌الرسول را دارد به آن‌جا می‌آید و خداوند آن‌ها را در دل زمین فرو می‌برد. (حلی، 1410: ج1، 265)

تنوع خسف

پیش از بررسی جزئیات حادثة خسف بیداء دربارة سفیانی توجه به این نکته خالی از فایده نیست که در روایات افزون بر خسف لشکر سفیانی در سرزمین بیداء از چندین خسف دیگر نیز یاد شده است که عبارتند از:

1. خسف جابیه

جابیه در لغت به معنای حوضی است که آب در آن جمع می‌شود و شتران از آن می‌نوشند و مقصود از آن در این‌جا یکی از شهرهای شام است که در سمت غرب شام واقع شده و باب‌الجابیه یکی از دروازه‌های شهر شام از سمت شهر جابیه بوده و عمر در آن‌جا خطبة معروفی ایراد کرده که به خطبة جابیه معروف است. (حموی، 1399: ج2، 91؛ دمشقی، 1415: ج2، 408)

دربارة خسف جابیه یک روایت وجود دارد که در چند منبع کهن ذکر شده است. کامل‌ترین شکل این روایت از نظر متن و سند که در کتاب الغیبة نعمانی آمده و سند معتبری دارد بدین صورت است:

امام باقر(ع) فرمودند:

یَا جَابِرُ! الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّکْ یَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ إِنْ أَدْرَکْتَهَا: أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِی الْعَبَّاسِ... وَ یَجِیئُکُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِیَةِ دِمَشْقَ

بِالْفَتْحِ وَ تُخْسَفُ‏ قَرْیَةٌ مِنْ قُرَى الشَّامِ تُسَمَّى الْجَابِیَةَ... ؛  (نعمانی، 1422: 288، باب14، ح67)

ای جابر، سر جایت بنشین و هیچ اقدامی نکن تا این‌که نشانه‌هایی را که برایت می‌گویم ببینی؛ البته اگر در آن زمان باشی. اولیای آن‌ها اختلاف بنی عباس است... و از سمت دمشق ندای پیروزی به گوشتان می‌رسد و آبادی از آبادی‌های شام که با آن جابیه گفته می‌شود در زمین فرو می‌رود و ...

شیخ مفید سند این روایت را در الارشاد (ج2، 372) بدین صورت آورده است: الحسن بن محبوب عن عمرو بن ابی‌المقدام عن جابر الجعفی. همچنین این حدیث در الاختصاص (255 - 256) و الغیبة، (طوسی، 441) آمده است. سند این روایت بدین صورت نقل می‌شود: فضل بن شاذان عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبی‌المقدام، عن جابر الجعفی.

در تفسیر عیاشی نیز حدیثی مرسل از جابر جعفی در این‌باره روایت شده که از خسف یکی از شهرهای شام سخن گفته شده ولی در آن به جابیه تصریح نشده: «و ترى منادیا ینادى بدمشق و خسف بقریة من قراها» (عیاشی، بی‌تا: ج1، 64) و از آن‌جا که این روایت در بسیاری از فقرات مشابه روایت نعمانی است و جابر جعفی نیز گزارش‌گر آن است به نظر همان روایت نعمانی است و نمی‌توان آن را روایت مستقلی محسوب کرد.

در میان روایات یاد شده روایت نعمانی از نظر سندی معتبر و قابل اطمینان است، همچنان‌که راویان روایت شیخ مفید و شیخ طوسی نیز همگی ثقه هستند، اما مشکل این روایت این است که طریق شیخ مفید به کتاب حسن بن محبوب و طریق شیخ طوسی به کتاب فضل بن شاذان روشن نیست. البته شیخ طوسی در الفهرست (ص 363) خود پس از اشاره به حدود سی کتاب از مصنفات فضل بن شاذان که یکی از آن‌ها اثبات الرجعة است و تذکر این نکته که فضل کتاب‌های دیگری هم دارد که اسم آن‌ها معلوم نیست برای خود دو طریق به کتاب‌های فضل بن شاذان ذکر می‌کند که یکی از آن‌ها بر اساس برخی از مبانی طریق معتبری است. اگر بتوان این احتمال را تقویت کرد که روایت مورد نظر از کتاب اثبات‌الرجعة بوده می‌توان به اعتبار روایت شیخ طوسی نیز رأی داد. 

2. خسف حرستا

دومین موضعی که از خسف آن به عنوان یکی دیگر از رخدادهای پیش از ظهور یاد شده است خسف مکانی به نام حرستا است حرستا به گفته حموی شهری بزرگ و آباد میان باغ‌های شام بوده و بیش از یک فرسخ با شام فاصله داشته است. (حموی، 1399: ج2، 241)

در این‌ باره امام باقر(ع) از امام علی(ع) چنین روایت می‌فرماید:

إِذَا اخْتَلَفَ الرُّمْحَانِ بِالشَّامِ لَمْ تَنْجَلِ إِلَّا عَنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ. قِیلَ: وَ مَا هِیَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: رَجْفَةٌ تَکُونُ بِالشَّامِ یَهْلِکُ فِیهَا أَکْثَرُ مِنْ مِائَةِ أَلْفٍ یَجْعَلُهَا اللَّهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ عَذَاباً عَلَى الْکَافِرِینَ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَى أَصْحَابِ الْبَرَاذِینِ الشُّهْبِ الْمَحْذُوفَةِ وَ الرَّایَاتِ الصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ الْمَغْرِبِ حَتَّى

تَحُلَّ بِالشَّامِ، وَ ذَلِکَ عِنْدَ الْجَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ الْمَوْتِ الْأَحْمَرِ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا خَسْفَ قَرْیَةٍ مِنْ دِمَشْقَ یُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ خَرَجَ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ

مِنَ الْوَادِی الْیَابِسِ حَتَّى یَسْتَوِیَ عَلَى مِنْبَرِدِمَشْقَ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خُرُوجَ الْمَهْدِیِّ(ع).

هنگامی که دو نیزه در شام برخورد کنند از یکدیگر باز نگردند مگر آن‌که نشانه‌ای از نشانه‌های خداوند پدیدار گردد. عرض شد: آن نشانه چیست؟ فرمود: زلزله‌ای است که در شام رخ می‌دهد و درآن بیش از صد هزار تن به هلاکت می‌رسند. خداوند آن‌را رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای کافران قرار می‌دهد. چون چنین شد پس به سواران مرکب‌های سفید و سیاه و گوش و دم بریده بنگرید و نیز به پرچم‌های زرد که از مغرب روی می‌آورند تا به شام برسند و این به هنگام بزرگ‌ترین بی‌تابی و مرگ سرخ است. پس وقتی چنان شد به فرو ریختن قریه‌ای از دمشق که به آن حرستا می‌گویند بنگرید و در این هنگام پسر جگرخوار از درة خشک خروج کند تا بر منبر دمشق نشیند و چون چنین شود منتظر خروج مهدی باشید.

مرحوم نعمانی روایت یاد شده را به سند خود در کتاب الغیبة (ص317، باب 18، ح16) ذکر کرده است،  همچنان‌که شیخ طوسی آن را در کتاب خود با سندی آورده که ذیل آن تقریباً همان سند نعمانی است. (ص 461)

روایاتی در منابع اهل سنت نیز در این‌باره وجود دارد. از جمله ابن حماد از امام علی(ع) چنین روایت می‌کند:

إذا اختلف أصحاب الرایات السود بینهم کان خسف قریة بإرم یقال لها حرستا وخروج الرّایات الثلاث بالشّام عنها؛ (مروزی، 1414: 124)

چون صاحبان پرچم‌های سیاه با یکدیگر اختلافشان شد آبادی در ارم که با آن حرستا گفته می‌شود در زمین فرو می‌رود و سه پرچم شامی از آن جا خروج می‌کند.

روایات دیگری نیز در این‌باره در منابع اهل سنت وجود دارد که از غیر اهل‌بیت(ع) روایت شده است، مانند این حدیث که از محمد بن حنفیه روایت شده:

یدخل أوائل أهل المغرب مسجد دمشق فبینا هم ینظرون فی أعاجیبه إذ رجفت الأرض فانقعر غربی مسجدها و یخسف بقریة یقال لها حرستا ثم یخرج عند ذلک... (همو: 159)

اولین نفرات اهل مغرب وارد مسجد دمشق می‌شوند و در حالی که به عجایب آن نگاه می‌کنند زمین تکان می‌خورد و سمت غرب مسجد در زمین فرو می‌رود و آبادی که به آن حرستا گویند در زمین فرو می‌رود در این حال سفیانی خروج می‌کند ...

یا این روایت که از خالد بن معدان نقل شده است:

لا یخرج المهدی حتى یخسف بقریة فی الغوطة تسمى حرستا؛ (دمشقی، 1415:

ج2، 216)

مهدی(ع) خروج نمی‌کند تا این‌که آبادی در غوطه که به آن حرستا گویند در زمین فرو رود.

و البته پاره‌ای از روایات اهل سنت صرفاً به پیش‌گویی از خسف حرستا سخن گفته‌اند و ارتباطی با جریان ظهور امام مهدی(ع) ندارند. (مروزی، 1414: 125)

صرف‌نظر از روایاتی که در منابع اهل‌سنت گزارش شده از مجموع این روایات تنها یک روایت از منابع شیعه است که آن هم به دلیل ضعف سند قابل اطمینان نیست.

3. خسف بغداد و بصره

در این‌ باره به صورت مرسل از امام صادق(ع) چنین روایت شده است:

یُزْجَرُ النَّاسُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ(ع) عَنْ مَعَاصِیهِمْ بِنَارٍ تَظْهَرُ لَهُمْ فِی السَّمَاء وَ حُمْرَةٍ تُجَلِّلُ السَّمَاءَ وَ خَسْفٍ بِبَغْدَادَ وَ خَسْفٍ بِبَلْدَةِ الْبَصْرَةِ وَ دِمَاءٍ تُسْفَکُ بِهَا وَ خَرَابِ دُورِهَا... ؛ (مفید، 1414ب: ج2، 378)

مردم پیش از قیام قائم از گناهانشان باز‌داشته می‌شوند با آتشی که در آسمان آشکار می‌شود و قرمزی که آسمان را روشن می‌کند و خسفی که در بغداد و بصره رخ می‌دهد و خون‌هایی که در آن‌جا ریخته می‌شود و ویران شدن خانه‌هایش و... .

و البته دربارة خسف بغداد روایت دیگری نیز در منابع شیعه وجود دارد که از کعب الاحبار است. (نعمانی، 1422: 149، باب 10، ح4)

3. خسف مشرق و مغرب و جزیرة العرب

در باره خسف مشرق و مغرب و جزیرة ‌العرب روایتی وجود دارد که آن را از نشانه‌های قیامت برشمرده است. (صدوق، 1403: 431) و در دو روایت دیگر موارد یاد شده از نشانه‌های ظهور شمرده شده‌اند و البته از آن‌جا که ظهور امام مهدی(ع) پیش از قیامت است هر چه از نشانه‌های ظهور باشد می‌تواند از نشانه‌های قیامت هم باشد. بنابراین میان روایات یاد شده از این جهت تعارضی نیست. روایات یاد شده بدین قرارند:

1. ابن‌عباس از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت می‌کند که چون به معراج رفتم خداوند سبحان به من چنین فرمود:

وَ أَعْطَیْتُکَ أَنْ أُخْرِجَ مِنْ صُلْبِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً کُلُّهُمْ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ مِنَ الْبِکْرِ الْبَتُولِ وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ... فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ ... وَ عِنْدَ ذَلِکَ ثَلَاثَةُ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَةِ الْعَرَبِ ... ؛  (صدوق، 1363: 251، باب23، ح1)

... و این را به تو عطا کردم که از صلب او یازده مهدی بیرون بیاورم که همگی از فرزندان دوشیزه بتولند و آخرینشان مردی است که عیسی پسر مریم پشت سرش نماز می‌گزارد... عرض کردم: معبود و سرور من این کی خواهد بود؟ خداوند بلند مرتبه فرمود: این زمانی است که دانش برود ... و در این هنگام سه خسف خواهد بود: خسفی در مشرق و خسفی در مغرب و خسفی در جزیرة‌العرب ...

2. امام باقر(ع) فرمودند:

قال رسول الله ـ صلى الله علیه وآله و سلم ـ لأمیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ : ... واعلم أن ابنی ینتقم من ظالمیک و ظالمی أولادک و شیعتک فی الدنیا و یعذبهم الله فی الآخرة عذابا شدیدا. فقال سلمان الفارسی: من هو یا رسول الله؟ قال: التاسع من ولد ابنی الحسین، الذی یظهر بعد غیبته الطویلة ... قال: متى یظهر یا رسول الله؟ قال: لا یعلم ذلک إلا الله، و لکن لذلک علامات، منها: نداء من السماء و خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بالبیداء؛ (ازدی، 1410: ج15، 206)

پیامبر خدا(ص) به امیر‌مؤمنان(ع) فرمودند: ... و بدان که پسرم از کسانی که به تو و فرزندان تو و شیعیان تو ستم کرده‌اند در دنیا انتقام می‌گیرد و خداوند آن‌ها را درآخرت به شدت عذاب می‌کند. سلمان فارسی پرسید: ای پیامبر خدا او کیست؟ فرمود: نهمین فرزند از نسل پسرم حسین که پس از غیبت طولانی‌اش ظهور می‌کند ... پرسید: ای پیامبر خدا او کی ظهور می‌کند؟ فرمود این را کسی جز خداوند نمی‌داند ولی برایش نشانه‌هایی است از جمله ندایی از آسمان و خسفی در مشرق و خسفی در مغرب و خسفی در بیداء.

از میان دو روایت یاد شده روایت نخست به وهب بن منبه راوی معروف اهل‌سنت برمی‌گردد که نام واسطه و یا وسائط خود تا ابن‌عباس را نیز ذکر نکرده است و از این جهت قابل اعتماد نیست اما راویان روایت دوم همگی ثقه هستند، لیکن مشکل این روایت در منبع آن است؛ چرا که این روایت از کتابی با عنوان مختصر اثبات الرجعة و منسوب به فضل بن شاذان است که به دست شیخ حر عاملی رسیده و از سرگذشت این کتاب پیش از رسیدن به دست شیخ حر، اطلاعات چندانی در دست نیست. از این‌رو اثبات اعتبار این روایت نیازمند تتبع بیشتری است.

البته این احتمال نیز وجود دارد که مقصود از خسف مشرق همان خسف بغداد و بصره باشد و مقصود از خسف مغرب خسفی باشد که در سرزمین شام اتفاق می‌افتد و خسف جزیرة‌العرب هم همان خسف بیداء باشد همچنان‌که در روایت اخیر در کنار خسف مشرق و مغرب به جای جزیرة‌العرب خسف بیداء ذکر شده بود. بنابراین محتوای روایات اخیر همان روایات سابق خواهد بود.

خسف‌های یادشده اگر رخ داده یا رخ بدهند، همچنان ‌که می‌توانند نشانة ظهور امام مهدی(ع) باشند، می‌توانند عذاب الهی و معلول رواج گناه و آلودگی‌ها باشند، همچنان که در یکی از روایات پیش‌گفته امام صادق(ع) فرمودند:

یزجر الناس قبل قیام القائم ـ علیه السلام ـ عن معاصیهم بنار تظهر فی السماء و حمرة تجلل السماء و خسف ببغداد، و خسف ببلد البصرة و دماء تسفک بها و خراب دورها و فناء یقع فی أهلها و شمول أهل العراق خوف لایکون لهم معه قرار؛ (مفید، 1414: ج2، 387)

البته نیاز به توضیح نیست که علامت بودن موارد یادشده برای ظهور امام مهدی(ع) لزوماً به معنای نزدیک بودن آن‌ها به زمان ظهور نیست؛ چراکه نشانه‌های ظهور در بستر زمان پراکنده‌اند و برخی بعید از ظهور و برخی قریب به ظهورند، بلکه به تعبیر علامه مجلسی نشانه‌های ظهور با تولد امام مهدی(ع) آغاز شده‌اند. (مجلسی، 1403: ج51، 71) بنابر‌این اگر ثابت شود که برای مثال، حادثة خسف حرستا در گذشته اتفاق افتاده است این مطلب منافاتی با علامت بودن آن برای ظهور امام مهدی(ع) ندارد. 

پس از بررسی اجمالی انواع خسف‌هایی که در روایات تحقق آن‌ها پیش‌بینی شده مهم‌ترین خسف‌ها که خسف بیداء است بررسی می‌شود.

خسف بیداء؛ نشانة ظهور

در این‌باره که یکی از نشانه‌های ظهور امام مهدی(ع) خسف بیداء است یا این رخداد از وقایعی است که پیش از ظهور رخ می‌دهد روایات متعددی وجود دارد که استفاضه آن‌ها ما را از بررسی سندی بی‌نیاز می‌کند. بنابراین در اصل این‌که چنین رخدادی در آینده اتفاق می‌افتد و این حادثه از حوادث مرتبط با ظهور امام مهدی(ع) است نمی‌توان تردید کرد. در این‌باره می‌توان به این روایات اشاره کرد:

ابوبصیر می‌گوید به امام صادق(ع) عرض کردم فدایت شوم خروج قائم چه زمانی است؟ امام فرمودند:

یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ، وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ: کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ. یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! إِنَّ قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ خَمْسَ عَلَامَاتٍ: أُولَاهُنَّ النِّدَاءُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خُرُوجُ الْخُرَاسَانِیِّ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ؛ (نعمانی، 1422: 301، باب16، ح6)

ای ابومحمد، ما خاندانی هستیم که وقت تعیین نمی‌کنیم و محمد(ص) فرمود: آنان‌که تعیین وقت می‌کنند دروغ می‌گویند. ای ابومحمد، پیش از این امر پنج نشانه است: اولین آن‌ها ندایی در ماه رمضان است و خروج سفیانی و خروج خراسانی و کشته شدن نفس زکیه و خسف بیداء.

و باز از آن حضرت چنین روایت شده است:

خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ: الصَّیْحَةُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْیَمَانِیُّ؛ (کلینی، 1363: ج8، 310)

پیش از قیام قائم پنج نشانه است: ندا و سفیانی و خسف و کشته شدن نفس زکیه و یمانی.

در این‌باره روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد که در بخش‌های دیگر به مناسبت خواهد آمد.

خسف و حتمیت

پاره‌ای از نشانه‌های ظهور افزون بر ویژگی علامت بودن در روایات به حتمیت نیز توصیف شده‌اند. دربارة حادثة خسف بیداء نیز این پرسش وجود خواهد داشت که یا این پدیده از نشانه‌های حتمی ظهور است یا از نشانه‌های غیرحتمی آن. در پاسخ این پرسش باید گفت در میان مجموعه احادیث مربوط به این موضوع سه حدیث وجود دارد که خسف بیداء را از نشانه‌های حتمی ظهور برشمرده است. روایات یاد شده بدین قرارند:

1. در روایت معتبری از امام صادق(ع) پرسیده شد آیا سفیانی از محتومات است؟ آن حضرت فرمودند:

نَعَمْ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ الْقَائِمُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خَسْفُ الْبَیْدَاءِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ کَفٌّ تَطْلُعُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ النِّدَاءُ مِنَ السَّمَاء؛  (نعمانی، 1422: 265، باب14، ح15)

بله و کشته شدن نفس زکیه از حتمیات است و قائم از حتمیات است و خسف بیداء از حتمیات است و دستی که از آسمان نمایان می‌شود از حتمیات است و ندا از حتمیات است.

2. و در حدیث دیگری از آن حضرت چنین روایت شده است:

مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا بُدَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ قَبْلِ قِیَامِ الْقَائِمِ: خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ، وَ الْمُنَادِی مِنَ السَّمَاء؛  (همو، 272، باب14، ح26)

از حتمیاتی که به ناچار پیش از قیام قائم خواهد بود خروج سفیانی و خسف بیداء و کشته شدن نفس زکیه و ندادهنده‌ای از آسمان خواهد بود.

3. و در روایت سوم چنین فرمودند:

قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْیَمَانِیُّ، وَ السُّفْیَانِیُّ، وَ الصَّیْحَةُ، وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ، وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاء؛  (صدوق، 1363: 65، باب57، ح7)

پیش از قیام قائم پنج نشانة حتمی خواهد بود: یمانی و سفیانی و ندا و کشته شدن نفس زکیه و خسف بیداء.

از میان روایات یادشده روایت نخست از سند معتبری برخوردار است، اما مشکل روایت دوم این است که علی بن یعقوب توثیق نشده است و مشکل روایت سوم این است که علاوه بر شیخ صدوق، شیخ کلینی در الکافی (ج8، 310، ح483)  و شیخ نعمانی در الغیبة  نیز همین روایت را به اسناد خود از عمر بن حنظله از امام صادق(ع) روایت کرده‌اند، اما در این دو کتاب واژۀ «محتومات» وجود ندارد.

از آن‌جا که هر سه روایت یاد شده را از عمر بن حنظله از امام صادق7 نقل کرده‌اند، نمی‌توان آن را بیش از یک حدیث دانست. از میان این سه نقل، روایت نعمانی سند معتبری ندارد، اما روایت الکافی معتبر است، همچنان‌که به نظر می‌رسد، نقل شیخ صدوق نیز از نظر سندی اطمینان‌پذیر است. بنابراین، در برابر ما یک روایت با دو نقلِ متفاوت وجود دارد: در یک نقل «خمس علامات قبل قیام القائم» است و در نقل دیگر «قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ».

در پاسخ به این سؤال که کدام‌یک از آن‌ها بر دیگری ترجیح دارد، باید گفت:

الف) سند روایت کافی از سند روایت کمال‌الدین معتبرتر است؛ زیرا در سند کمال‌الدین، حسین بن حسن بن ابان وجود دارد که این شخصیت در کتاب‌های رجالی قدما توثیق نشده است، اما ابن‌داود وی را توثیق کرده است. (حلی، 1392: 270)

مرحوم آیت‌الله خویی نیز بر اساس وقوع در اسناد کامل الزیارات ایشان را توثیق کرده، (خویی، 1413: ج6، 231) لیکن از مبنای خود عدول نموده‌اند. (جواهری، 1424: ‌«ب») تردید در وثاقت شخصیت یاد شده، باعث می‌شود که روایت کتاب کافی از روایت کتاب کمال‌الدین، دست‌کم معتبرتر باشد.

ب) بر فرض که اعتبار سند این دو روایت به یک اندازه باشد، باز هم روایت کتاب کافی ترجیح دارد؛ زیرا مطلب مورد نظر از موارد دوران امر بین زیاده و نقیصه است و بر اساس بنای عقلا در این‌گونه موارد، اصلِ عدم زیاده، بر اصل عدم نقیصه مقدم است. آیت‌الله خویی در این‌باره می‌فرماید:

[هنگامی که یک حدیث به دو صورت روایت شده باشد، به گونه‌ای که یک روایت مشتمل بر زیاده و دیگری فاقد آن زیاده باشد] بنای عقلا بر عمل به زیاده است، چون گاهی انسان یک یا دو کلمه را فراموش می‌کند، اما این‌که از روی فراموشی یک یا دو کلمه را به روایت اضافه کند، بسیار بعید است. (خویی، 1411: ج2، 106)

اما علی‌رغم بنای عقلا بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه، به نظر می‌رسد موضوع مورد بحث ما از مصادیق قاعدة یاد شده نباشد، چون با نگاهی گذرا به روایاتِ علائم ظهور به سادگی می‌توان دریافت که در بسیاری از این روایات تعدادی از علایم، محتوم خوانده شده‌اند. برای نمونه امام صادق7 در این‌ باره فرموده‌اند:

مِنَ الأمرِ مَحتُومٌ وَ مِنهُ ما لیسَ بِمَحتُومٍ وَ مِنَ المَحتُومِ خُروجُ السُّفیانِیُّ فی رَجَبٍ؛ (نعمانی، 1422: 311، باب18، ح2)

برخی از امور حتمی و برخی غیرحتمی‌اند و یکی از امور حتمی خروج سفیانی در ماه رجب است.

مسئله تقسیم نشانه‌های ظهور به حتمی و غیرحتمی، آن‌قدر مسلم بوده است که گاهی اصحاب ائمه: از حتمی یا غیرحتمی بودن برخی از نشانه‌ها سؤال می‌کردند. این سؤالات نشان‌دهنده مسلم بودن اصل تقسیم نشانه‌ها به حتمی و غیرحتمی است.

افزون بر این، از میان نشانه‌های ظهور معمولاً پنج علامت در کنار هم ذکر می‌شوند و گاهی این پنج علامت به حتمیت توصیف شده‌اند، مثلاً ابوحمزه ثمالی می‌گوید: از امام باقر7 سؤال کردم: آیا خروج سفیانی از حتمیات است؟ فرمودند:

نَعَم وَ النِّداءُ مِنَ المَحتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِها مَحتُومٌ وَ اختِلافُ بَنی‌العَباسِ فِی الدَّولَةِ مَحتُومٌ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّةِ مَحتُومٌ وَ خُرُوجُ القائِمِ مِن آل‌محمدٍ(ص) مَحتُومٌ؛ (مفید، 1414: ج2، 371)

بله و ندای آسمانی حتمی است، طلوع خورشید از مغرب حتمی است، اختلاف بنی‌عباس بر سر حکومت حتمی است، کشته شدن نفس زکیه حتمی است و خروج قائم آل‌محمد6 حتمی است.

از آن‌چه گذشت، روشن شد که توصیف بخشی از علایم ظهور به محتوم، در فرهنگ روایات متداول و شایع بوده و گاهی پنج نشانه به حتمیت توصیف می‌شده‌اند، و از آن‌جا که در روایت مورد بحث، پنج نشانه در کنار هم ذکر شده، و بسیاری از این علایم در جاهای دیگر به محتوم توصیف شده‌اند، (نعمانی، 1418: 265، باب14، ح15؛ صدوق، 1363: 652، باب57، ح14) بعید نیست که یکی از راویان این حدیث بر اساس مرتکزات ذهنی خود و از روی سهو، واژه محتوم را به روایت افزوده باشد. نظیر این مطلب را مرحوم نائینی در مورد حدیث «لاضَرَرَ وَ لاضِرارَ» بیان کرده‌اند. ایشان دراین‌باره می‌گوید: روایتی که نزد شیعه و اهل‌سنت شهرت دارد، این کلام رسول گرامی اسلام(ص) است: «لاضَرَرَ وَ لاضِرارَ»، بدون افزودن کلمه «فی الاسلام» یا «علی المؤمن»؛ زیرا در مقام تعارض میان زیاده و نقیصه، بنای اهل حدیث و درایه بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه است، یعنی حکم بر این‌که آن زیاده در واقع وجود داشته و از روایت دیگری که آن زیاده را ندارد، ساقط شده است، و بسیار بعید می‌نماید که راوی از پیش خود چیزی را بر حدیث اضافه کند، اما سقوط کلمه‌ای از حدیث خیلی بعید نیست. لذا بر اساس اصل عدم غفلت، حجیت هر دو اصل، منافاتی ندارد، اما در این بحث خصوصیتی وجود دارد که به دلیل آن، اصل عدم نقیصه بر اصل عدم زیاده مقدم است؛ زیرا اگر منشأ حجیت این دو اصل، بنای عقلا باشد و اگر منشأ تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه همان چیزی باشد که توضیح داده شده، (غفلت یکی از راویان و اضافه کردن چیزی بر حدیث بعیدتر است از این‌که راوی دیگری غفلت کند و چیزی را فراموش نماید)، این مطلب مخصوص زیاده‌هایی است که از ذهن دور است، نه معانی و واژه‌های مأنوس و متداول. بر این اساس، کلمه «فی الاسلام» یا «علی المؤمن» از مصادیق قاعده‌ای نیست که نزد اهل حدیث و درایه مسلم است (تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه).

اما واژه اول (فی الاسلام): اگر نقل به معنا در احادیث مربوط به احکام شرعی، نه خطبه‌ها و دعاها، جایز باشد این امکان وجود دارد که راوی هنگامی که قضیه‌ای را از پیامبر اسلام6 نقل می‌کند واژه فی الاسلام را به آن بیفزاید؛ زیرا نفی ضرر از آن‌جا که از مجعولات شرعی است راوی گمان می‌کند که پیامبر اکرم6 آن را در اسلام نفی کرده‌اند؛ خصوصاً با توجه به این‌که این واژه در غالب احکام آن حضرت وجود دارد؛ مانند: لا رُهبانِیَّةَ فِی الإسلامِ، لا صَرُورَةَ فِی الإسلامِ، لا إخصاءَ فِی الإسلامِ و امثال آن. پس راوی از پیش خود نفی ضرر را با نفی صرورة قیاس کرده است... .» (نجفی خوانساری، 1418: ج3، 363)

از کلمات مرحوم نائینی چنین برمی‌آید که تقدیم اصل عدم زیاده در مواردی است که این زیاده، شایع و متداول نباشد. به نظر می‌رسد که در فضای روایات علائم ظهور، واژة محتوم از واژه‌های شایع و مأنوس بوده، و از این‌رو، قاعدة تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه در آن جاری نیست.

ج) کتاب کافی نسبت به تمام کتاب‌های حدیثی و از جمله کمال‌الدین ضابط‌تر است. (نجفی، 1365: ج2، 338) از این‌رو، روایت کافی بر روایت کمال‌الدین ترجیح دارد.

خلاصه، بر اساس این قراین سه‌گانه‌، روایت کتاب کافی که واژه محتومات در آن نیامده بر روایت کمال‌الدین ترجیح دارد و از این‌رو روایت سوم قابل اعتماد نیست گرچه حتمیت خسف به دلیل وجود روایت معتبر اثبات‌پذیر است.

جهت حرکت سپاه خسف

در این‌باره که سپاه خسف در حال حرکت به کدام سو به بیداء می‌رسد و در زمین فرو می‌رود ظاهراً دو دسته روایت وجود دارد: پاره‌ای از روایات جهت حرکت را شهر مکه و پاره‌ای دیگر شهر مدینه معرفی کرده‌اند:

الف) شهر مکه

امام باقر(ع) در روایت معتبری فرمودند:

... فَیَبْلُغُ أَمِیرَ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ أَنَّ الْمَهْدِیَّ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَکَّةَ، فَیَبْعَثُ جَیْشاً عَلَى أَثَرِهِ، فَلَا یُدْرِکُهُ حَتَّى یَدْخُلَ مَکَّةَ خائِفاً یَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ(ع). قَالَ: فَیَنْزِلُ أَمِیرُ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ الْبَیْدَاءَ، فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: «یَا بَیْدَاءُ أَبِیدِی الْقَوْمَ» فَیَخْسِفُ بِهِم‏.  (نعمانی، 288، 1422: باب14، ح67)

از امام علی(ع) در این‌باره چنین روایت شده است:

... ثم یسیر ذلک الجیش إلى مکة، و إنی لأعلم اسم أمیرهم وعدتهم و أسمائهم و سمات خیولهم، فإذا دخلوا البیداء و استوت بهم الأرض خسف‌الله بهم ... ؛ (هلالی، بی‌تا: 309)

... سپس این سپاه به سوی مکه روانه می‌شود و من نام امیرشان و تعدادشان و نام‌های آن‌ها و نشانه‌های اسبانشان را می‌دانم. پس چون وارد بیداء شدند و زمین آن‌ها را فراگرفت خداوند آنان را در زمین فرو می‌برد... .

و در روایت دیگری از آن حضرت چنین نقل شده است:

... وَ یَبْعَثُ خَیْلًا فِی طَلَبِ رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) قَدِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ رِجَالٌ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ بِمَکَّةَ أَمِیرُهُمْ رَجُلٌ مِنْ غَطَفَانَ حَتَّى إِذَا تَوَسَّطُوا الصَّفَائِحَ الْأَبْیَضَ بِالْبَیْدَاءِ یُخْسَفُ بِهِمْ فَلَا یَنْجُو مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا رَجُلٌ وَاحِدٌ... ؛ (حلی، 1370: 199)

... و سپاهی را به دنبال مردی از خاندان محمد روانه می‌کند که مردمانی مستضعف که امیرشان مردی از غطفان است در مکه گردش جمع شده‌اند و چون به سنگ‌های سفید در بیداء رسیدند در زمین فرو می‌روند و از آن‌ها جز یک نفر باقی نمی‌ماند... .

ب) شهر مدینه

امام صادق(ع) در روایت معتبری فرمودند:

... فَیَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِکَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَیُبَایِعُهُ النَّاسُ وَ یَتَّبِعُونَهُ. وَ یَبْعَثُ الشَّامِیُّ عِنْدَ ذَلِکَ جَیْشاً إِلَى الْمَدِینَةِ فَیُهْلِکُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دُونَهَا وَ یَهْرُبُ یَوْمَئِذٍ مَنْ کَانَ بالْمَدِینَةِ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ(ع) إِلَى مَکَّةَ فَیَلْحَقُونَ بِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ... ؛  (کلینی، 1363: ج8، 224، ح278)

... در این زمان صاحب این امر آشکار می‌شود و مردم با او بیعت کرده و از او پیروی می‌کنند و سفیانی در این حال سپاهی را به مدینه گسیل می‌دارد. پس خداوند آن‌ها را پیش از آن به هلاکت می‌رساند و آن دسته از فرزندان علی(ع) که در مدینه‌اند از آن‌جا گریخته به مکه می‌آیند و به صاحب این امر ملحق می‌شوند... .

و از امیرمؤمنان(ع) در روایت دیگری چنین روایت شده است:

... یَخْرُجُ بِالشَّامِ فَیَنْقَادُ لَهُ أَهْلُ الشَّامِ إِلَّا طَوَائِفُ مِنَ الْمُقِیمِینَ عَلَى الْحَقِّ، یَعْصِمُهُمُ اللَّهُ مِنَ الْخُرُوجِ مَعَهُ، وَ یَأْتِی الْمَدِینَةَ بِجَیْشٍ جَرَّارٍ حَتَّى إِذَا انْتَهَى إِلَى بَیْدَاءِ الْمَدِینَةِ خَسَفَ اللَّهُ بِه‏... ؛ (نعمانی، 14222: 316، باب18، ح14)

... سفیانی از شام خروج می‌کند و جز عده‌ای از ثابت قدم‌های بر حق که خداوند آ‌ن‌ها را از خروج با او حفظ کرده همة شامیان از او اطاعت می‌کنند. او با سپاهی بزرگ به سمت مدینه می‌آید و چون به بیداء مدینه رسید خداوند او را در زمین فرو می‌برد... .

آن‌چه گذشت برداشت ظاهری از روایات بود. اما به نظر می‌رسد دستة دوم روایات را نیز می‌توان هماهنگ با دستة نخست تفسیر کرد؛ به این معنی که مقصود از دستة دوم روایات، این نیست که سپاه سفیانی به سمت مدینه حرکت می‌کند و پیش از ورود به مدینه در بیداء فرو می‌رود، بلکه مقصود این است که سپاه سفیانی که به سوی مدینه گسیل داده شده است، وارد مدینه می‌شود و پس از قتل و غارت، این شهر را ترک کرده روانة مکه می‌شود، همین‌که در مسیر شهر مکه به سرزمین بیداء رسید در زمین فرو می‌رود.

هدف سپاه خسف

‌چنان‌که بیان شد، روایات به ظاهر از نظر دلالت بر جهت حرکت، متفاوت‌اند. اما با تأمل روشن می‌شود که این دو قابل تأویل به یکدیگرند با این حال، روایات دستة نخست در این‌باره که هدف سپاه خسف از حرکت به سوی مکه چیست از نظر شفافیت دلالت در یک سطح نیستند. از برخی روایات استفاده می‌شود که شخص یا اشخاصی به مکه رفته‌اند و سپاه خسف در تعقیب آن‌ها به سوی مکه حرکت می‌کند.

از امام علی(ع) در این‌باره چنین روایت شده است:

إذا نزل جیش فی طلب الذین خرجوا إلى مکة فنزلوا البیداء خسف بهم... ؛ (مروزی، 1414: 203)

کسانی به سمت مکه می‌روند و سپاهی به دنبال آنان روانه می‌شود. چون در بیداء فرود آمدند در زمین فرو می‌روند... .

و از امام باقر(ع) چنین حدیث شده است:

إذا سمع العائذ الذی بمکة بالخسف خرج مع اثنی عشر ألفا فیهم الأبدال حتى ینزلوا إیلیاء فیقول الذی بعث الجیش حین یبلغه الخبر بإیلیاء لعمرو الله لقد جعل الله فی هذا الرجل عبرة بعثت إلیه ما بعثت فساخوا فی الأرض... ؛ (همو: 215)

وقتی کسی که به مکه پناه برده خبر خسف را بشنود با دوازده هزار نفر که در میانشان ابدال نیز هستند خروج می‌کند تا این‌که در بیت‌المقدس فرود می‌آیند. پس وقتی آن‌که سپاه را به سوی او روانه کرده خبر خسف را در بیت‌المقدس می‌شنود می‌گوید به خدا سوگند خدا در این مرد عبرتی قرار داده است. من به سویش سپاهی روانه کردم ولی آن‌ها در زمین فرو رفتند... .

البته روایاتی دیگر به صراحت بیان کرده‌اند کس که آن‌که سپاه سفیانی در تعقیب او به سمت مکه روانه می‌شود امام مهدی(ع) است. از جمله امام باقر(ع) در روایت معتبری چنین فرمودند:

... وَ یَبْعَثُ السُّفْیَانِیُّ بَعْثاً إِلَى الْمَدِینَةِ فَیَنْفَرُ الْمَهْدِیُّ مِنْهَا إِلَى مَکَّةَ، فَیَبْلُغُ أَمِیرَ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ أَنَّ الْمَهْدِیَّ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَکَّةَ، فَیَبْعَثُ جَیْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلَا یُدْرِکُهُ حَتَّى یَدْخُلَ مَکَّةَ خائِفاً یَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ(ع)... ؛ (نعمانی، 1422: 289، باب14، ح67)

... و سفیانی سپاهی را به سوی مدینه می‌فرستد. پس از آن‌که مهدی به سمت مکه کوچ می‌کند به فرمانده سپاه سفیانی گزارش می‌رسد که مهدی(ع) به سمت مکه حرکت کرده است. او سپاهی را به دنبالش روانه می‌کند ولی به او نمی‌رسند و او همچون موسی بن عمران ترسان و نگران وارد مکه می‌شود... .

از روایات یاد‌شده چنین استفاده می‌شود که سپاه خسف قصد جان امام مهدی(ع) را می‌کند و کوچ آن حضرت از مکه به دلیل تهدیدی است که برای جان ایشان در مدینه وجود داشته است. این مطلب هم از تعقیب سپاه خسف که سپاهی نظامی است قابل استنباط است و هم از این تعبیر روایت که آن حضرت ترسان و نگران وارد مکه می‌شوند.

و گذشت که بازگشت روایاتی که به ظاهر جهت حرکت را به شهر مدینه می‌دانند به روایاتی است که جهت حرکت را شهر مکه می‌دانند. بر این اساس، این دو دسته دربارة هدف سپاه که کشتن امام مهدی(ع) است اتفاق‌نظر دارند.

اگر کسی تفسیر یادشده دربارة روایاتی که جهت حرکت را مدینه می‌دانند نپذیرد، روایات دسته نخست به نظر دفاع‌پذیرتر می‌آیند؛ زیرا همچنان که خواهد آمد خسف بیداء حادثه‌ای اعجازآمیز است و معجزه پدیده‌ای استثنایی است که در موارد ضرورت انجام می‌پذیرد. با وجود این اگر هدف سپاه سفیانی را کشتن امام مهدی(ع) و خسف را به دلیل محافظت از جان امام مهدی(ع) بدانیم. این حادثه با ضابطة معجزه همآهنگ خواهد بود؛ چراکه با ورود سپاه مجهز سفیانی به شهر مکه آن هم در شرایطی که امام مهدی(ع) در آغاز راه هستند و هنوز سپاه خود را سامان‌دهی مناسب نکرده‌اند کشته شدن آن حضرت حتمی است. بنابراین ناگزیر سپاه سفیانی به صورت معجزه‌گونه نابود می‌شود، اما اگر به دسته دوم روایات ملتزم شویم و جهت حرکت سپاه سفیانی را مدینه بدانیم و آن هم نه برای کشتن امام مهدی(ع) تحقق حادثة معجزآمیز خسف به نظر توجیه‌پذیر نخواهد بود.

خسف بیداء؛ رخدادی اعجازآمیز

پس از آن‌که سپاه سفیانی به قصد ترور امام مهدی(ع) عازم مکه می‌شود در میانه راه و در منطقه بیداء این لشکر در زمین فرو می‌رود و به جز دو یا سه نفر کسی از آن‌ها زنده نمی‌ماند. روایات متعددی گزارش‌گر رخ دادن حادثة خسف بیداء هستند که در طی مباحث قبل بسیاری از آن‌ها ذکر شدند و از این‌رو نیازی به تکرار مجدد آن‌ها نیست. این رخداد حادثه‌ای اعجازآمیز است که با ارادة خداوندی و دخالت نیروهای غیبی انجام می‌پذیرد. اعجازآمیز بودن این رخداد تعدادی از روایات قابل استنباط است. تعبیر پاره‌ای از روایات این است که منادی آسمانی ندا می‌دهد و به زمین دستور فرو بلعیدن لشکر سفیانی را می‌دهد. از جمله این‌که امام باقر(ع) در ادامه روایت معتبر پیشین می‌فرمایند‌:

قَالَ: فَیَنْزِلُ أَمِیرُ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ الْبَیْدَاءَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: یَا بَیْدَاءُ، أَبِیدِی الْقَوْمَ، فَیَخْسِفُ بِهِمْ، فَلَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ... ؛ (همو)

پس فرمانده سپاه سفیانی در بیداء فرود می‌آید و ندادهنده‌ای از آسمان ندا می‌دهد ای بیداء، این جماعت را نابود کن! پس در زمین فرو می‌روند و جز سه نفر کسی از آن‌ها باقی نمی‌ماند... .

تعبیر برخی دیگر از روایات این است که خداوند به بیداء دستور می‌دهد لشکر سفیانی را فرو بلعد. از جمله در حدیث معتبری از امام باقر(ع) چنین روایت شده است:

فإذا جاء إلى البیداء یخرج إلیه جیش السفیانی فیأمر الله الأرض فتأخذ اقدامهم... ؛  (قمی، 1404: ج2، 205)

چون به بیداء برسد سپاه سفیانی به سویش روانه می‌شود. پس خداوند به زمین دستور می‌دهد و زمین آن‌ها را می‌گیرد... .

البته از آن‌جا که اقدام جبرئیل به امر خداوند سبحان انجام می‌پذیرد در یک روایت خسف به خداوند نسبت داده شده و در روایت دیگر به جبرئیل و از این نظر این دو روایت مضمونی همسو و همآهنگ دارند. به هر روی گذشته از نکتة یادشده، دستور مستقیم خداوند و دخالت جبرئیل در این ماجرا به روشنی بر این مطلب دلالت دارد که حادثة یادشده امری خارق‌العاده و اعجازآمیز است. در پاسخ به این پرسش که در نظام آفرینش اصل بر این است که جریان امور از مجرای عادی و طبیعی آن باشد و تحقق پدیده‌های اعجازآمیز در حالت اضطرار و در شرایط ویژه انجام بپذیرد باید دید چگونه خسف بیداء که رخدادی اعجازآمیز است اتفاق می‌افتد. آن‌چه باعث شده است که این رخداد معجزه‌آسا اتفاق بی‌افتد این است که وقتی سپاه خسف در دل زمین فرو می‌رود یا زمانی است که امام مهدی(ع) در شرف حرکت جهانی خود هستند یا از اعلان عمومی آن چیزی نگذشته است و جمعیت انبوه مؤمنان جهان فرصت پیوستن به آن حضرت را پیدا نکرده‌اند. به همین دلیل آن حضرت از نظر عِده و عُده در ضعف به سر می‌برند و هنوز در شرایطی نیستند که بتوانند از جان خودشان محافظت نمایند و در این شرایط اگر یک سپاه نیرومند با ابزار و ادوات نظامی که قصد کشتن امام مهدی را دارد به مکه وارد شود به راحتی خواهد توانست به هدف شوم خود برسد و روشن است که با کشته شدن آن حضرت تمام برنامه‌های الهی برای تشکیل حکومت عدل جهانی به هم خواهد ریخت. از این‌رو آن شرایط ویژه و اضطراری که مجوز تحقق معجزه است در این موقعیت فراهم خواهد بود و در نتیجه اعجاز نیز شکل خواهد گرفت و با دخالت ارادة الهی لشکر سفیانی به شکل معجزه‌آسا در دل زمین فرو خواهد رفت.

زمان خسف

رخداد مورد بحث چه زمانی روی می‌دهد؟ سه دسته روایت وجود دارند که به ترتیب بیان می‌شوند:

الف) روایاتی که حادثة خسف بیداء را مربوط به قبل از ظهور امام مهدی(ع) می‌دانند. این روایات از این قرارند:

1. امام صادق (ع) در روایت معتبری فرمودند:

خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ: الصَّیْحَةُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْیَمَانِیُّ؛  (کلینی، 1363: ج8، 310)

پیش از قیام قائم پنج نشانه است: ندا و سفیانی و خسف و کشته شدن نفس زکیه و یمانی.

2. از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:

مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا بُدَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ قَبْلِ قِیَامِ الْقَائِمِ: خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ، وَ الْمُنَادِی مِنَ السَّمَاء؛ (نعمانی، 1422: 272، باب14، ح26)

از حتمیاتی که ناگزیر پیش از قیام قائم خواهد بود خروج سفیانی و خسف بیداء و کشته شدن نفس زکیه و ندا‌دهنده‌ای از آسمان خواهد بود.

3. همچنین از آن حضرت چنین روایت شده است:

قُلْتُ لَهُ: مَا مِنْ عَلَامَةٍ بَیْنَ یَدَیْ هَذَا الْأَمْرِ؟ فَقَالَ: بَلَى! قُلْتُ: وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: هَلَاکُ الْعَبَّاسِیِّ وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ؛ (همو، 269، باب14، ح21)

پرسیدم پیش از این امر نشانه‌ای خواهد بود؟ فرمودند: آری! پرسیدم: آن چیست؟ فرمودند: هلاکت عباسی و خروج سفیانی و کشته شدن نفس زکیه و خسف بیداء.

4. روایت دیگر آن حضرت بدین صورت است:

قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ(ع)؟ فَقَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ، وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ(ص): کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ. یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! إِنَّ قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ خَمْسَ عَلَامَاتٍ: أُولَاهُنَّ النِّدَاءُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خُرُوجُ الْخُرَاسَانِیِّ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ؛

عرض کردم: فدایت شوم! خروج قائم چه زمانی است؟ فرمودند: ای ابومحمد، ما خاندانی هستیم که وقت تعیین نمی‌کنیم و محمد(ص) فرمودند: آنان‌که تعیین وقت می‌کنند دروغ می‌گویند. ای ابومحمد، پیش از این امر پنج نشانه است: اولینش ندایی است در ماه رمضان و خروج سفیانی و خروج خراسانی و کشته شدن نفس زکیه و خسف بیداء.

5. از امام باقر(ع) در حدیث مرسلی چنین روایت شده است:

... و یخرج الجیش فی طلب الرجلین و یخرج المهدى منها على سنة موسى خَائِفاً یَتَرَقَّبُ حتى یقدم مکة و تقبل الجیش حتى إذا نزلوا البیداء و هو جیش الهلاک خسف بهم فلا یفلت منهم الا مخبر فیقوم القائم بین الرکن و المقام فیصلى و ینصرف و معه وزیره فیقول... ؛ (عیاشی، بی‌تا: ج1، 64)

... و آن سپاه برای گرفتن آن دو مرد حرکت می‌کند و مهدی همچون موسی هراسان و نگران از مدینه خارج می‌شود تا این‌که وارد مکه می‌شود و آن سپاه که سپاه نابودی است می‌آید و چون به بیداء رسید در زمین فرو می‌رود و جز کسی که خبر بیاورد از آنان زنده نمی‌ماند. پس قائم میان رکن و مقام می‌ایستد و نماز می‌گزارد، سپس نماز را تمام کرده و در حالی که وزیرش با اوست آغاز به سخن می‌کند و می‌گوید...

البته روایت اخیر را که مرحوم عیاشی به صورت مرسل از جابر جعفی از امام باقر(ع) نقل کرده است همچنان که خواهد آمد مرحوم نعمانی به سند معتبر روایت کرده و به جای «فیقوم القائم» که به جهت حرف «فاء» بر ترتیب دلالت دارد، تعبیر «و القائم یومئذ بمکة» در آن وجود دارد این حدیث را نمی‌توان در زمرة روایاتی محسوب کرد که از تقدم خسف بر ظهور سخن می‌گویند.

چهار حدیث یاد‌شده همگی بر این مطلب تأکید داشتند که خسف بیداء از نشانه‌هایی است که پیش از قیام قائم اتفاق می‌افتد.

ب) روایاتی که بر اساس آن‌ها خسف بیداء پس از ظهور است بدین قرارند:

1. امام صادق(ع) در روایت معتبری در پاسخ به زمان فرج شما فرمودند:

... حَتَّى یَنْزِلَ مَکَّةَ فَیُخْرِجَ السَّیْفَ مِنْ غِمْدِهِ وَ یَلْبَسَ الدِّرْعَ وَ یَنْشُرَ الرَّایَةَ وَ الْبُرْدَةَ وَ الْعِمَامَةَ وَ یَتَنَاوَلَ الْقَضِیبَ بِیَدِهِ وَ یَسْتَأْذِنَ اللَّهَ فِی ظُهُورِهِ ... فَیَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِکَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَیُبَایِعُهُ النَّاسُ وَ یَتَّبِعُونَهُ وَ یَبْعَثُ الشَّامِیُّ عِنْدَ ذَلِکَ جَیْشاً إِلَى الْمَدِینَةِ فَیُهْلِکُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ... ؛  (کلینی، 1363: ج8، 224، ح285؛ نعمانی، 1422: 279، باب14، ح43)

... تا این‌که امام مهدی(ع) در مکه فرود می‌آید و شمشیر را از نیام بیرون می‌کشد و زره را به تن می‌کند و پرچم را برمی‌افرازد و عبا و عمامه می‌پوشد و عصا به دست می‌گیرد و از خداوند اذن ظهور می‌گیرد... پس در این حال صاحب این امر ظهور می‌کند و مردم با او بیعت می‌کنند و از او تبعیت می‌نمایند و شامی (سفیانی) در این حال سپاهی را به مدینه گسیل می‌دارد و خداوند پیش از آن آن‌ها را هلاک می‌کند...

در این روایت واژة بیداء به صراحت نیامده است اما به قرینة سایر روایات مقصود از هلاکت سپاهی که به سوی مدینه گسیل می‌شود همان خسف است، همچنان که شارحان کافی همچون علامه مجلسی (ج52، 301) و ملا‌صالح مازندرانی (1421: ج12، 301) تذکر داده‌ا‌ند:

2. امام باقر(ع) در روایت معتبری می‌فرمایند:

وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ وَ هُمْ وَ اللَّهِ أَصْحَابُ الْقَائِمِ(ع) یَجْتَمِعُونَ وَ اللَّهِ إِلَیْهِ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ، فَإِذَا جَاءَ إِلَى الْبَیْدَاءِ یَخْرُجُ إِلَیْهِ جَیْشُ السُّفْیَانِیِّ فَیَأْمُرُ اللَّهُ الْأَرْضَ فَتَأْخُذُ أَقْدَامِهِمْ... ؛  (قمی، 1404: ج2، 205)

و اگر عذاب را از آن‌ها به تأخیر بیندازیم تا زمان جماعتی معین که آن‌ها اصحاب قائم هستند به خدا سوگند در یک لحظه نزد او گرد می‌آیند و چون به بیداء برسد سپاه سفیانی به سوی او حرکت می‌کند. پس خداوند به زمین دستور می‌دهد و زمین آن‌ها را می‌گیرد... .

3. از آن حضرت در روایت دیگری چنین نقل شده است:

یَخْرُجُ الْقَائِمُ فَیَسِیرُ حَتَّى یَمُرَّ بِمُرٍّ، فَیَبْلُغُهُ أَنَّ عَامِلَهُ قَدْ قُتِلَ فَیَرْجِعُ إِلَیْهِمْ فَیَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ، وَ لَا یَزِیدُ عَلَى ذَلِکَ شَیْئاً، ثُمَّ یَنْطَلِقُ فَیَدْعُو النَّاسَ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى الْبَیْدَاءِ فَیَخْرُجُ جَیْشَانِ لِلسُّفْیَانِیِّ فَیَأْمُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرْضَ أَنْ تَأْخُذَ بِأَقْدَامِهِم‏... ؛ (حسینی استرآبادی، 1366: ج2، ص478)

4. عبدالاعلی الحلبی در حدیث مرسلی از آن حضرت چنین روایت می‌کند:

... یجمعون فی ساعة واحدة قزعا کقزع الخریف فیصبح بمکة فیدعو الناس إلى کتاب الله و سنة نبیه صلى الله علیه... حتى ینتهى إلى البیداء، فیخرج إلیه جیش السفیانی فیأمر الله الأرض فیأخذهم من تحت أقدامهم؛ (عیاشی، بی‌تا: ج2، 57؛ مجلسی، 1403: ج52، 308)

بر اساس این دسته از روایات، خسف پس از قیام امام مهدی(ع) اتفاق می‌افتد؛ چراکه جمع شدن اصحاب امام نزد آن حضرت و خروج از شهر مکه و نیز منصوب کردن کارگزار برای شهر مکه و... همگی به معنای آغاز شدن قیام جهانی آن حضرت است.

ج) سومین دسته از روایات از هم‌زمانی ظهور با خسف بیداء سخن می‌گویند این روایات بدین قرارند:

امام باقر(ع) در حدیث معتبری فرمودند:

... فَیَنْزِلُ أَمِیرُ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ الْبَیْدَاءَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: یَا بَیْدَاءُ، أَبِیدِی الْقَوْمَ فَیَخْسِفُ بِهِمْ، فَلَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ، یُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ إِلَى‏ أَقْفِیَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ کَلْبٍ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أَدْبارِها الْآیَةَ. قَالَ: وَ الْقَائِمُ یَوْمَئِذٍ بِمَکَّةَ، قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْبَیْتِ الْحَرَامِ مُسْتَجِیراً بِهِ، فَیُنَادِی: یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّا نَسْتَنْصِرُ اللَّهَ فَمَنْ أَجَابَنَا مِنَ النَّاسِ فَإِنَّا أَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّکُم‏... .  (نعمانی، 1422: 290، باب14، ح67)

2. در روایت مرسلی از آن حضرت چنین نقل شده است:

إِذَا خُسِفَ بِجَیْشِ السُّفْیَانِیِّ إِلَى أَنْ قَالَ وَ الْقَائِمُ یَوْمَئِذٍ بِمَکَّةَ عِنْدَ الْکَعْبَةِ مُسْتَجِیراً بِهَا یَقُولُ أَنَا وَلِیُّ اللَّهِ أَنَا أَوْلَى بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ فَمَنْ حَاجَّنِی فِی آدَمَ فَأَنَا أَوْلَى النَّاس‏... . (مجلسی، 1403: ج52، 305)

گر چه روایت نخست را جابر از امام باقر(ع) روایت می‌کند و روایت دوم را فضل از حسن بن محبوب و به صورت مرفوع از امام باقر(ع) روایت می‌کند، به احتمال زیاد این دو در واقع یک روایتند؛ چرا که اولاً متن کامل آن‌ها با یکدیگر مشابهت‌های فراوانی دارند، ثانیاً در سند روایت نخست حسن بن محبوب وجود دارد، همچنان که با دقت در سند حدیث نخست معلوم می‌شود منبع این روایت کتاب حسن بن محبوب بوده است.

از میان روایات یادشده روایات دستة سوم را می‌توان به روایات دست اول باز‌گرداند؛ به این توضیح که تعبیر سومین دسته روایات این بود که قائم در آن روز که حادثة خسف اتفاق می‌افتد در مکه است. تعبیر «القائم یومئذ بمکة» بیش از این دلالت ندارد که امام مهدی(ع) در روز خسف در شهر مکه شرف حضور دارند و حادثة خسف در همان روز قیام اتفاق می‌افتد، اما این‌که به لحاظ زمانی در همان روز ابتدا قیام اتفاق می‌افتد یا خسف یا این‌که این دو دقیقاً هم‌زمانند از این روایت قابل استنباط نیست. بنابراین احتمال دارد که حادثة قیام و خسف در یک روز اتفاق بیفتند، ولی خسف ساعاتی پیش از قیام باشد. بنابراین روایات دستة سوم با دستة اول هم‌آهنگ خواهند بود و البته دسته سوم را از این جهت به دستة دوم نمی‌توان بازگرداند؛ زیرا از تعابیری که در روایات دستة دوم وجود دارد استفاده می‌شود که میان قیام امام مهدی(ع) و حادثه خسف بیش از یک روز فاصله وجود دارد. بنابراین، نمی‌توان گفت در یک روز قیام اتفاق می‌دهد و به فاصلة چند ساعت پس از آن، حادثة خسف.

از مجموع روایات پیش‌گفته روشن شد که در خصوص زمان تحقق خسف دو دسته روایت وجود دارد که هر کدام مشتمل بر دو روایت معتبر بود و به لحاظ تعداد روایات دستة اول شش عدد و بیشتر از دستة دوم هستند. البته این کثرت به اندازه‌ای نیست که باعث ترجیح آن بر دستة دوم روایات شود و از سوی دیگر گذشته از تعارض در مسئلة زمان خسف روایات دسته دوم و سوم از این نظر نیز با یکدیگر در تعارضند که به دلالت روایات دستة (ع) در زمان خسف در منطقة بیداء شرف حضور دارند، حال آن‌که طبق مضمون دستة سوم مکان حضور آن حضرت در زمان خسف مکه است. از این‌رو در باره زمان دقیق خسف و نسبت زمانی آن با ظهور امام مهدی(ع) به صورت قاطعانه نمی‌توان قضاوت کرد. روایات یادشده گرچه از جهتی با یکدیگر در تعارض بودند لیکن در اصل این‌که خسف بیداء تحقق خواهد یافت و نیز این‌که این حادثه برای سپاه سفیانی رخ خواهد داد و نیز این‌که این رخداد با فاصلة اندکی از ظهور خواهد بود اتفاق‌نظر دارند و تعارض اندکی که در بخشی از مضمون آن‌ها وجود دارد می‌تواند ناشی از اشتباه سهوی راویان احادیث باشد که در نقل ماجرا و بیان تقدم و تأخر اجزای آن به خطا رفته‌اند و در بیان سیر ماجرا برخی از اجزا را به اشتباه بر برخی دیگر مقدم کرده‌اند.

نتیجه

بنابر آن‌چه گذشت اصالت حادثة خسف بیداء به منزلة یکی از نشانه‌های حتمی ظهور به دلیل اعتبار منابع و روایات آن و نیز به دلیل اجماع فریقین بر آن، اثبات‌پذیر است. دربارة پاره‌ای از ابعاد آن حادثه نمی‌توان به صورت قاطعانه‌ قضاوت کرد اما بی‌گمان این حادثه مربوط به سپاه سفیانی است که آهنگ کشتن امام مهدی(ع) را دارد. به همین دلیل در سرزمین بیداء به صورت معجزه‌آسایی در زمین فرو می‌رود. این نکته به کمک روایات معتبر اثبات‌پذیر است.

 منابع:

1. ازدی، فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعة، (چاپ شده در مجله تراثنا، سال دوم، ش4)، قم، مؤسسة آل‌البیت، 1410ق.

2. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1401ق.

3. جزری، ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1364ش.

4. جواهری، محمد، المفید فی معجم رجال الحدیث، قم، مکتبة المحلّاتی، 1424ق.

5. حسینی استرآبادی، شرف‌الدین، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، قم، مدرسة الامام المهدی، چاپ اول، 1366ش.

6. حلی، ابن‌ادریس، السرائر، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1410ق.

7. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، چاپ اول، 1370ق.

8. حلی (ابن داود)، حسن بن علی، رجال ابن داود، نجف، مطبعة الحیدریة، 1392ق.

9. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1399ق.

10. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی‌جا، بی‌نا، چاپ پنجم، 1413ق.

11. خویی، ابوالقاسم، کتاب الطهارة، انتشارات لطفی، چاپ دوم، 1411ق.

12. خمینی، سید روح الله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1421ق.

13. دمشقی (ابن عساکر)، علی بن حسن بن هبة الله‏ ، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415ق.

14. سجستانی، ابوداود، سنن ابی‌داود، بیروت، دار الفکر، چاپ اول،1410ق

15. شیبانی، احمد بن حنبل، المسند، بیروت، دارصادر، بی‌تا.

16. صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخ نشانه‌های ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1385ش.

17. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، قم، منشورات جماعة المسلمین، 1403ق.

18. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، کمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1363ش.

19. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، دار الفکر، 1415ق.

20. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.

21. ــــــــــــــــــــ، الفهرست، مؤسسة نشر الفقاهة، چاپ اول، 1417ق.

22. ــــــــــــــــــــــ ، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، چاپ اول، 1411ق.

23. عاملی (شهید ثانی)، زین‌الدین علی، مسالک الافهام، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، چاپ اول، 1415ق.

24. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، بی‌تا.

25. عینی، محمد بن احمد، عمدة القاری، بیروت، دارالتراث، بی‌تا.

26. فارسی (ابن‌حبان)، علی بن بلبان، صحیح ابن حبان، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم،1414ق.

27. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.

28. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، چاپ دوم، 1404ق.

29. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتاب الاسلامیة، چاپ پنجم، 1363ش.

30. مازندرانی، ملاصالح، شرح اصول الکافی، بیروت، دارالتراث العربی، چاپ اول، 1421ق.

31. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.

32. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، بیروت، دارالفکر، 1414ق.

33. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.

34. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الإرشاد، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.

35. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ پنجم، 1416ق.

36. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1365ش.

37. نجفی خوانساری، موسی، منیة الطالب، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1418ق.

38. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، قم، انوار الهدی، چاپ اول،1422ق.

39. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق: محمدباقر انصاری، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

نویسنده:  نصرت‌الله آیتی

منبع: فصل‌نامه مشرق موعود - شماره 14، تابستان 1389

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی